به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، علی نیکویی؛ دکتری هنر و کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان: «درخت آسوریگ»[i] نام کتابی است نوشته به زبان پارتی و خط پهلویِ کتابی و از معدود متنهای غیردینی است که از زبان پارتی (آمیخته به پارسی میانه) برجای مانده است. متن اصلیِ کتاب به زبانِ پهلوی اشکانی و به صورت شفاهی روایت میشده و سپس در عهد ساسانی نگارش یافته است. به گفته خاورشناس و زبانشناس شهیر آلمانی «کریستیان بارتلمه»[ii] و «امیل بنونیستو»[iii] زبانشناس و ایرانشناس فرانسوی؛ این داستان کهنترین شعر در ایران است که تاکنون برجای مانده و در دوران پیش از اسلام نوشته شده است.
در این داستان شاهد گفتمان درخت آسوری (درخت آسورستانی، درخت خرما) و بز هستیم که در فرجام به برتری بز میانجامد. شاید بتوان بز را نماینده دین زرتشت و درخت آسوریک را نماینده دین چندگونهپرستی آسور دانست. درخور نگرش است که در آیین دینی آسوریان درختی خشک به کار میرفته که آن را با زر و زیور ساختگی میآراستند. بیپروا و خشن بودن بز را نیز در گفتوگو میتوان دلیل بر برتری اجتماعی مزداپرستان دانست. آسورستان یکی از استانهای ایران بود که اکنون عراق مرکزی را تشکیل میدهد. نظریه دیگری هم هست که در آن، نخل را نماد دوره کشاورزی و بز را نماد دوره شهرنشینی دانستهاند. چهبسا درخت خرما، رمز یکجانشینی و بز نشان تحرک و دوندگی است. در متن داستان هم بز به درخت میگوید: «تو همچون میخی بر زمین کوبیده شدهای و توان رفتن نداری.»
کتاب کوچک درخت آسوریک به گونه شعر و درپیوسته (منظوم) بوده است، با مصراعهای ششهجایی و یازدههجایی. برخی پژوهشگران آن را از آثار ادبی و درپیوسته روزگار اشکانی دانستهاند. بخشهایی از آن که باقیمانده اوزان شعرگونه خود را نگاه داشته است. قافیهها با «الف و نون» و برخی با «نون و دال» بوده است. اما خلاصه داستان چنین است:
در سرزمین سورستان درختی بلند رُسته بود که بُنَش خشک بود. برگهایی سبز داشت و میوههایی شیرین میآورد. روزی آن درخت بلند با بز نبرد کرد که: من بر پایه داشتههای بسیاری که دارم از تو برترم، ازجمله آن هنگامی که میوه نوبر میآورم، شاه از میوههای من میخورد؛ از چوب من کشتی میسازند، از برگهایم جاروب میسازند، از من طناب میسازند تا تو را ببندند، سایهام در تابستان سایبان شهریاران است، آشیان پرندگان هستم و اگر مردم مرا نیازارند، تا روز رستاخیز جاوید و سبز برجا میمانم.
بز در پاسخ گفت: هرچند مرا مایه ننگ است که به سخنان بیهودهات پاسخ دهم، اما ناگزیر از سخنگفتنم. برگهای تو در درازی به موهای دیوان پلیدی میماند که در آغاز دوران جمشید بنده مردمان بودند. من آنم که بهتر از هرکسی میتوانم دین مزدیسنا را بستایم، زیرا در پرستش خدایان از شیر من بهره میگیرند. کمربندی را که مروارید در آن مینشانند از من میسازند و نیز از پوستم مَشک میسازند. سفرههای سور را با گوشت من میآرایند. پیشبند شهریاران را از من میسازند. پیماننامهها را بر پوست من مینویسند. زه کمان را از من میسازند. برک (گونهای پارچه پشمین) و دوال را از من میسازند. من میتوانم کوه به کوه در کشورهای بزرگ سفر کنم و مردمانی از نژادهای دیگر را ببینم. از شیر من پنیر و افروشه (حلوا) و ماست میسازند و دوغم را کشک میکنند. حتی بهای من در بازار بیش از بهای خرمای توست. هرچند سخنانم در نزد تو مانند مرواریدی است که در پیش خوک و گراز انداخته باشند، اما بدان که من در کوهستانهای خوشبو چرا میکنم و از گیاهان تازه میخورم و از چشمههای پاک مینوشم، درحالیکه تو همچون میخی بر زمین کوبیده شدهای و توان رفتن نداری. بدین ترتیب بز پیروز و سربلند از آنجا رفت و درخت خرما سرافکنده برجای ماند.
در سالهای پایانی دهه ۷۰ خورشیدی، در میان یافتههای کوچک و بزرگ باستانشناسان در شهر سوخته واقع در استان سیستان و بلوچستان ایران جام سفالینی با عمر پنج هزار سال با نقش بزی در حال جهش به سمت درخت خرما کشف شد که داستانِ منظومِ کهنِ درختِ آسوریک و بز را نمایش میداد؛ در کمال تعجب با چرخاندن آن سفالینه، بُز با پنج جهش به درخت خرما رسیده و از آن میخورد!
امروزه در تعریف انیمیشن (پویانمایی) میخوانیم: به فرایند ایجاد حرکت در تصاویر یا اشیا ایستا انیمیشن (پویانمایی) گفته میشود، به گونهای که بیننده تصور کند آنها در حال حرکت هستند. این هنر با نمایش پیدرپی تصاویری که اندکی با هم تفاوت دارند، توهم حرکت را ایجاد میکند. تصاویر این سفالینه دقیقا همین تعریف را در بر میگیرد و بر همین اساس میتوان گفت اولین انیمیشن جهان کار ایرانیان و از کهنترین داستانِ ایرانی است.
اگر همت نمایید و به موزه ایران باستان واقع در تهران، میدان امام خمینی، ابتدای خیابان سی تیر، خیابان پروفسور رولن، شماره یک تشریف ببرید این اثر فاخر را میتوانید بدون فاصله مشاهده نمایید و با گردیدن دور آن از دیدن اولین پویانمایی جهان از روی کهنترین قصه ایرانی لذت ببرید.
[i] Drakht-i Asurig
[ii] Christian Bartholomae
[iii] Émile Benveniste
۲۵۹