ترامپ از صلح ابدی می‌گوید و مصر بار دیگر میزبان صلح شد. صلحی که مشخص نیست به این چرخه خشونت در خاورمیانه پایان دهد یا خیر؟ و اینکه آیا اعراب در یک عملیات فریب قرار گرفته‌اند؟ یا قصد صلح دارند؟ به هر ترتیب خبرها حاکی از آن است که حماس تقریبا طرح ترامپ را پذیرفته است و به پایان جنگ نزدیک شده‌اند.

خبرآنلاین - زهره نوروزپور: دوسال از عبور حماس از حصارهای نوار غزه و آغاز جنگ غزه گذشت. عملیاتی که از سوی یحیی سنوار طراحی شد و در نهایت به شهادت خود او انجامید. عملیاتی که امروز آمار رسمی می گوید ۷۰ هزار کشته و آمار غیررسمی می‌گوید فراتر از این عدد تلفات برجا گذاشته‌است، با احتساب معلولین و گرسنگانی که یارای راه رفتن ندارند و انسان‌های بازمانده‌ای که از رنج روحی و روانی شاید دیگر انسان سابق نشوند. 

پس از فروپاشی عثمانی و تقسیم این امپراطوری به کشورهایی نظیر سوریه، لبنان، عراق، اردن تا بیت المقدس خاورمیانه دیگر رنگ صلح ندید، طرح و ابتکار بسیار دید، اما اینکه مردم در این کشورهای کوچک تفکیک شده در آرامش و طیب خاطر از لحاظ امنیتی باشند، نه.

شاید این چرخه خشونت و تشکیل ملت‌های عربی که جمال عبدالناصر از آن به عنوان سوسیالیسم عربی یاد می‌کرد بی تاثیر در این وضعیت منطقه نبود، از این لحاظ که شاید مهمترین آن دلبستگی شدید اعراب به غرب بود که مانع از تحقق رویای ناصر  و سید قطب شد، او که تحت تعلیم مرشد اول اخوان المسلمین (حسن ‌البنا) بود، به اتحاد همه مسلمانان اعتقاد داشت و عبارت: «جهان اسلام» از اقیانوس اطلس تا «خلیج فارس» را در سخنرانی‌هایش مطرح می‌کرد اما بعد جمال عبدالناصرآنرا تبدیل به «جهان عرب از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس» (فی محیط الاطلسی الی الخلیج الفارسی) کرد تا قومیت عربی را به‌جای اسلام مطرح کند.

همگی این تفکرات اخوانی که سلف جنبش حماس است در مبارزه با استعمار بریتانیا و اسرائیل و دفاع از حاکمیت و مردم فلسطین شکل گرفت. تفکری که امروز دیگر در میان اعراب حتی عاشقان ناصر جایی ندارد. حتی با اینکه در جنگ اول شریف حسین از بریتانیایی‌ها درباره فلسطین رو دست خورد اما باز هم موجب نشد که آنها خود را از زیر استعمار و قیمومیت انگلیس خارج کنند. و به همین سبب بود که این تفکرات ناسیونالیسم عربی در خاورمیانه مدرن شکل گرفت.

وقتی در اکتبر ۱۹۱۵ لرد هنری مک ماهون، نماینده دولت بریتانیا در مصر به شریف حسین، حاکم مکه قول داد که چنانچه اعراب در مخالفت با سلطان عثمانی به پا خیزند، پس از پیروزی، بریتانیا اجازه خواهد داد دولت مستقل خود را تشکیل دهند. به امید دستیابی به استقلال، شریف حسین با کمک سرهنگ لارنس (معروف به لارنس عرب) علیه ترک‌های عثمانی قیام کرد و بریتانیا و هم‌پیمانانش موفق شدند با شکست امپراتوری عثمانی منطقه خاورمیانه را تحت سلطه خود درآورند. و از آن روز تا امروز فلسطین و خاورمیانه در گذر ایام همیشه به بشکه باروتی بود که با جرقه ای آماده انفجار است.  ان کبریت در ۷ اکتبر زده شد و گدازه‌های آتش آن از لبنان تا سوریه، ایران و حتی قطر را هم گرفت. 

خلف وعده بریتانیا و آغاز یک قرن آتش

پس از پایان جنگ، انگلیس و فرانسه در پی طرح تجزیه خاورمیانه (سایکس پیکو) قیمومیت لبنان و سوریه به فرانسه رسید و اردن و عراق نیز برای انگلیس ماند اما اداره فلسطین تحت نظارت بین‌الملی قرار گرفت و به عنوان یک کشور عربی شناسایی نشد. بریتانیا زمین‌هایی که در جنوب بیت‌المقدس که از جنگ با عثمانی خارج  شده بود و ساکنین عرب فلسطینی در آن سکونت داشتند را به یهودیان فروخت. در سال ۱۹۱۷  انگلیس جنوب فلسطین را اشغال کرد و در سال بعد فلسطین به طور کامل به تصرف ارتش بریتانیا درآمد.

دیوید فرامکین در کتاب «صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد» می‌نویسد: انگلیس که با کمک اعراب خاورمیانه را تحت تسلط خود گرفت، به سه دلیل فلسطین را برای اعراب به رسمیت نشناخت؛ یکی کانال سوئز برای دسترسی آسان به هندوستان و دیگری مساله نفت (که کمتر کسی به اهمیت آن پی برده بود)، اما مهم‌ترین مساله بریتانیا مقابله با روسیه از طریق آب‌های آزاد بود. انگلیس برای کم کردن نفوذ روسیه در هندِ بریتانیا، نیاز به تنگه بسفر در استانبول امروز داشت تا از اتصال دریای سیاه به مدیترانه هم به روسیه و هم به آسیا دسترسی داشته باشد.

آن زمان، غرب هنوز به اهمیت نفت و پیداش چاه‌های عظیم نفتی در خاورمیانه پی نبرده بود و حتی خود اعراب هم نمی دانستند که چه ثروتی در زمین‌های خود دارند. مساله غرب تزارهای روس بودند که به تقسیم سرزمینی در آسیا با بریتانیا به رقابت پرداخته بودند که ایران نیز از قاعده مستثنی نبود و قربانی این غنائم سرزمینی بود. بنابراین آن‌ها به فلسطین احتیاج داشتند که این مهم با سقوط حکمرانی عثمانی در بیت المقدس فراهم شد و   از همان زمان بود که طرح «بازی بزرگ» برای غرب آسیا میان دو قدرت روسیه و بریتانیا کلید خورد که بعدترها آمریکا نیز به این بازی اضافه شد.

آتش خاورمیانه را زمانی بریتانیا آغاز کرد که در مذاکره با حاکم مکه خلف وعده کرد و نه تنها فلسطین یک کشور عربی و امت عربی شناخته نشد، بلکه زمین‌های آن‌ها به نفع یهودیان مصاده شد و به رهبر یهودیان وقت فروخته شد. 


هیئت نمایندگی فیصل در کنفرانس صلح پاریس در سال ۱۹۱۹. فیصل در جلو و لارنس در ردیف دوم، نفر دوم از سمت راست.

وقتی غرب آسیا قطعه قطعه شد و نامش شد خاورمیانه

در همین زمینه هاشم اوروعی استاد داشنگاه صنعتی شریف در روزنامه شرق می‌نویسد: «در نوامبر ۱۹۱۷، وزیر امور خارجه بریتانیا، آروتر بالفور، در نامه‌ای به لرد راتس چایلد، یکی از رهبران یهودی، نوشت که دولت سلطنتی بریتانیا از اسکان یهودیان در سرزمین فلسطین حمایت می‌کند، مشروط بر اینکه حقوق اجتماعی و مذهبی غیریهودیان این منطقه رعایت شود. بالفور بر این عقیده بود که یهودیان باید به سرزمین مقدس خود بازگردند و لوید جورج، نخست‌وزیر بریتانیا، آرزوی افزودن اسرائیل بر روی نقشه جهان در سر داشت؛ ولی دلایل استراتژیک مهمی برای بیانیه بالفور وجود داشت. در این نقطه حساس در تاریخ اروپا، کابینه جنگ در بریتانیا امیدوار بود که با تأسیس کشور جدید اسرائیل، حمایت یهودیان را از آن خود کند؛ ولی دولت بریتانیا مردم فلسطین را که ۹۰ درصد آنها عرب بودند در جریان قرار نداد. با وجود اینکه در چند قرن فرهنگ، زبان و اکثریت مردم فلسطین عرب بودند، بالفور در سال ۱۹۱۹ نوشت: «ما قصد نداریم هیچ مشورتی با ساکنان فعلی فلسطین داشته باشیم». او معتقد بود اهمیت ایجاد دولت صهیونیستی بیشتر از خواست مردم فلسطین است. با پایان جنگ جهانی اول، مسئله اصلی این بود که چگونه می‌توان به تعهدات متعدد و متناقض داده‌شده جامه عمل پوشاند. رهبران غربی برای مذاکرات صلح در پاریس گرد آمدند و شریف حسین، پسر خود فیصل را به پاریس فرستاد تا اطمینان حاصل کند که بریتانیا قول خود را مبنی بر تشکیل دولت‌های مستقل عرب فراموش نکرده است؛ ولی نهاد تازه‌تأسیس جامعه ملل کنترل فلسطین را به بریتانیا واگذار کرده و دولت بریتانیا را موظف به اجرای بیانیه بالفور مبنی بر تشکیل دولت ملی برای یهودیان کرد. هم‌زمان اردن به‌عنوان امارتی مستقل زیر نظر عبدالله پسر حسین و حاکمیت عراق به برادر او فیصل واگذار شد. این پاداش شریف حسین برای حمایت او در جنگ بریتانیا و متحدانش با امپراتوری عثمانی بود؛ ولی سوریه و فلسطین را شامل نشد.»

بریده‌ای از تاریخ جنگ جهانی اول و پیدایش دولت اسرائیل در منطقه، مثنوی ۷۰ من است که در این گزارش مجال آن نیست. اسرائیلِ امروز، حاصل کشتار یهودیان از سوی هیتلر در آلمان نازی است. پس از جنگ دوم آوره های جنگ نیز در اسرائیل ساکن شدند،  پس از خشونت های بسیار و اخراج اعراب از سرزمین خود، در در ۱۴ می‌۱۹۴۸ اسرائیل به‌عنوان کشوری یهودی اعلام موجودیت کرد  و آمریکا نیز آن را برسمیت شناخت، تاریخی که اسرائیل حالا دیگر رسما صاحب دولت شد و چرخه خشونت نیز شدت گرفت. خشونتی که تا امروز و این لحظه و این ساعت که آن‌ها در مصر درحال مذاکره هستند ادامه دارد.

با مرور بخش کوتاهی از تاریخ، حالا امروز شاهد بازگشت بریتانیا به منطقه هستیم. تونی بلر سیاستمدار کهنه‌کار و مرد پشت پرده حمله آمریکا به عراق، کسی که جرج بوش را تحریک به حمله ۲۰۰۳ کرد، حالا بار دیگر با عنوان مدیریت غزه به منطقه بازگشته است. روباه پیر مانند همیشه بازهم آمریکا را برای اجرای سیاست‌های استعماری خود در منطقه جلو انداخته است تا مجری اوامر سیاست استعمارگونه بریتانیا شود. وقتی خاورمیانه در جنگ اول قطعه قطعه شد آمریکا در کجای تاریخ بود؟ آن زمان بود که غرب آسیا به نام خاورمیانه تغییر یافت. نامی که استعمار بر منطقه ما نهاد و زمینه ساز نفوذ گسترده هژمون آمریکا در غرب آسیا پس از جنگ دوم شد.

و حالا امروز همان فرانسه و انگلیس که سرنوشت غرب آسیا را اینگونه بی رحمانه رقم زده‌اند داعیه به برسمیت شناختن فلسطین شده‌اند و منت گذار حق سلب شده آن‌ها هستند!  مساله ای که اعراب یک قرن به دنبال آن بودند و اگر پس از فروپاشی عثمانی بریتانیا خلف وعده نمی‌کرد حالا اسرائیل مدعی زمین‌های بیشتر در خاورمیانه نمی‌شد و اینگونه سایه جنگ بر سرمنطقه روز بروز سیاه‌تر نمی‌شد.  سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن انگلیس، دقیقا مصداق وضع فعلی فلسطین و خاورمیانه است که روزی در آسایش بود اما این تفرقه میان اعراب و یهودیان از ۱۹۱۸ تا امروز در سال ۲۰۲۵ که به بالاترین حد خشونت رسیده است همچنان در جریان است و ما ایرانی ها را به یاد ایرج پزشک زاد فقید می‌اندازد که می‌گفت: «کار، کار انگلیسی‌هاست».

 ترامپ از صلح ابدی در خاورمیانه می‌گوید

مصائب فلسطین در منطقه انقدر راه به جایی نبرد تا رسید به این نقطه که حالا دیگر حماس تقریبا کارتی برای بازی ندارد. این گروه دیگر حمایت ترکیه، قطر و مصر را هم ندارد. به نظر می‌رسد عملیات ۷ اکتبر هزینه آن را مقاومت در منطقه پرداخت کرد. هزینه ای نه چندان سوداور بلکه دردناک. از دست رفتن سوریه و لبنان ضربه مهلکی به این گروه و ایران بود. البته که تفکر آن از بین نرفت اما هزینه انسانی مقاومت انکار ناشدنی است. از طرفی مقاومت فلسطین تا حدودی چنان مقابل اسرائیل مقاومت کرد که این رژیم پس از دوسال هنوز نتوانسته است کل غزه را به اشغال دربیاورد یا دست کم گروگان‌های خود را آزاد کند که این نشان از تفکر قوی مقاومت برای آزادی سرزمین مادری خود دارد. اما حالا که مقاومت دمینووار در حال خلع سلاح است سخت می‌توان گفت که پیروز شده است. و نمی توان منکر شد که حماس عاقلانه میز مذاکره را انتخاب کرد و بیشتر از این گزک دست نتانیاهو و امثالهم نداد. 

رئیس جمهور آمریکا در طرح ۲۰ بندی خود زمینی را به فلسطینی ها اختصاص نداده است چراکه اساسا مخالف برسمیت شناختن فلسطین است. ترامپ و نتانیاهو به دلیل موضع اروپا برای برسمیت شناختن فلسطین به سران کشورهای اروپایی حمله لفظی کرده‌اند و مدعی هستند که این اعراب هستند که باید اسرائیل را برسمیت بشناسد. بنابراین تا این لحظه برسمیت شناختن سرزمین عربی فلسطین عقیم مانده است و مشخص نیست که ترامپ چه طور از صلح ابدی می گوید وقتی آن‌ها هنوز از حق تعیین سرنوشت محروم هستند؟

تحلیلگران خاورمیانه و اندیشمندان مصری به طرف حماس هشدار داده اند که پس از آزادی گروگان‌ها و تحویل اجساد اسرائیلی‌ها، نتانیاهو با شدت بیشتری به غزه حمله خواهد کرد و این طرح فقط یک عملیات فریب برای طرح ‌های بزرگ تر در خاورمیانه است. همانطور که نتانیاهو قسم خورده است که نیل تا فرات را اجرایی کند. 

ناظران دیگری معتقدند که پس از زمان اهدای جایزه نوبل یعنی ۱۰ اکتبر، ترامپ چراغ سبز حمله به نتانیاهو را خواهد داد و اساسا اسرائیل تا کنون در تاریخ پیدایش خود مذاکره ای نداشته است که به آن توافقات پایبند باشد چه برسد به صلح غزه و چشم پوشی از زمین‌های کرانه باختری و این باریکه آبی زیبا که به اوقیانوس ختم می‌شود.

ناظران دیگری در تحلیل طرح ترامپ می گویند اگر حماس این طرح را بپذیرد و خود را خلع سلاح کند به معنای این است که این گروه نیز به سرنوشت ساف و ابومازن (تشکیلات خودگردان) گرفتار خواهد شد. 

در نهایت برخی دیگر از ناظران خاورمیانه معتقد هستند که اگر حماس صلح نکند چه باید کرد؟ این گروه چاره‌ای دیگر جز پذیرش طرح ترامپ ندارد چراکه منطقه دیگر نه یارای این حجم کشتار را دارد نه می تواند هزینه این جنگ را بپردازد. و نه اینکه حماس دیگر حامی مالی ندارد که از پس این جنگ بربیاید. نهایتا باید این صلح را می‌پذیرفت یا به قیمت جان رهبرانش و اشغال کامل غزه تمام می‌شد یا سناریویی بدتر به کوچاندن فلسطینی‌ها. پس در نهایت چه کسی قافیه این جنگ را باخت؟ 

مساله مهمتر دیگر نیز این است که آیا تاریخ در حال تکرار است و آیا اعراب بار دیگر اینبار نه از بریتانیا بلکه از آمریکا نیز رکب خواهند خورد؟ شاید وقت آن است که بپذیریم منطقه غرب آسیا همچنان در استعمار است و فعلا بازی در دستان اسرائیل است که با پذیرش این مهم شاید رهبران کشورهای عربی و اسلامی تدبیری قاطعی کنند؟ 

در نهایت  سوال دیگری که مطرح است در اذهان عمومی اینکه باید از حماس پرسید دستاورد این دوسال جنگ چه بود؟ و از اعراب پرسید که آیا دانسته در بازی نتانیاهو قرار گرفته‌اند؟ آیا می‌دانند در خطر هستند؟ آیا تاریخ را مرور کرده‌اند؟ شاید هم پشت پرده صلح کرده‌اند؟!مصر امروز نیز در آزمون تاریخی قرار دارد؛  شاید روزی بالاخره شریف حسین‌ها به هوش آمدند،  تدبیر کردند و ملی گرایی عرب را زنده کردند. شریف حسین حریف غرب نشد آیا وارثان او حریف می‌شوند؟ آن روزی که بگوییم مردم منطقه ما در جنگ نابرابر با استعمار پیروز شد؟ نه تا وقتی که روباه پیر حیات دارد! 

۳۱۵/۴۲

منبع: خبرآنلاین