به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، الهه شمس در مقدمه گفت و گویش نوشت: کتاب «تائوی اسلام»، اثر ساچیکو موراتا، یکی از مهمترین و عمیقترین آثار در زمینه تحلیل تناسبات جنسیتی از منظر عرفان و حکمت اسلامی به شمار میرود. این کتاب که به اذعان بزرگانی چون آنهماری شیمل و محمد لگنهاوزن جایگاهی کلاسیک و مرجع یافته، صرفاً یک تحقیق آکادمیک نیست؛ بلکه یک شاهکار در ارائه پاسخی خردمندانه به نگرشهای فمینیستی و شبهات مدرن علیه اسلام است.
موراتا با مهارتی مثالزدنی در اقیانوس آثار بیش از چهل و هشت متفکر مسلمان غور کرده و با پیوند زدن دوگانگیهای جنسیتی در اندیشه اسلامی با مفهوم «یین و یانگ» در فلسفه تائو، طرحی کاملاً نو و روشنگر درافکنده است. با در نظر گرفتن اهمیت آکادمیک این اثر و پیچیدگیهای مفهومی آن، نقش ترجمه در انتقال دقیق این نظام فکری به زبان فارسی، نقشی تعیینکننده است. به همین دلیل، برای بررسی چالشهای برگردان این اثر و دریافت ابعاد تازهای از آن، به گفت وگو با اسماعیل علیخانی، دانشیار مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و یکی از مترجمان این کتاب پرداختم که شرح آن را در زیر میخوانید.
****
در کتاب، «زوجیت اسمهای خدا» با «یین و یانگ» مقایسه شده است. فکر نمیکنید این کار باعث شود معنی هر دو موضوع کمی عوض شود؟
البته این پرسش مربوط به نویسنده است و بنده نویسنده کتاب نیستم؛ اما آنچه مد نظر نویسنده بوده مقایسه و به بیان دقیقتر، ایجاد تناظر معانی اسمای الاهی با «یین و یانگ» است نه خود اسماء. نویسنده انگیزه خود را از نگارش کتاب، مقایسه محوری بین دو اصل مؤنث و مذکر تائوئیستی یین و یانگ با نمادگرایی مربوط به جنسیت در تفکر اسلامی دانسته است. به بیان او، در اسلام هر چیزی در ارتباط با خدا فهم می شود و فهم اسلامی خود خداوند بین دو قطب سلبی و ایجابی الاهیاتی، یعنی تنزیه و تشبیه، که به ترتیب با عناصر یانگ و یین تفکر تائوئیستی قابل مقایسه هستند، دستیافتنی است.
خانم موراتا همچنین صفات خداوند همان نود و نه اسم مشهور خداوند را، که توسط علمای اسلام به صفات جلال و جمال تقسیم می شود به اسماء یانگی و یینی یاد می کند. نمادهای مختلفی از قرآن، همچون لوح و قلم نیز ممکن است با توجه به دوگانگی مؤنث و مذکر تفسیر شوند. بنابراین، نویسنده معانی اسمای الهی را از نگاه نمادین و استعاری با یین و یانگ مقایسه کرده است نه از هر لحاظ. یقیناً در هیچ مقایسهای انطباق کامل و صد در صد تحقق نمی یابد؛ اما بیشتر شباهت ها و یکسانی ها مد نظر قرار میگیرد.
وقتی عرفان اسلامی را با فلسفه تائویی کنار هم میگذارید، این شباهتها همیشه واقعیاند یا گاهی برداشت شخصی نویسنده پررنگتر است؟
با نگاه یک پدیدارشناس دین، می توان جنبة جلال را که فوق قدرت و مردانه است، یانگ و جنبه جمال را که مهربان و زیباست، یین نامید؛ زیرا در هر دو سنت این باور وجود دارد که تنها با همبستگی این دو اصل، حیات امکان تداوم مییابد. بهویژه، مولانا جلالالدین رومی، با نثری قوی، به توصیف تأثیر و تأثر پیوستة این دو جنبه زندگی در فیه ما فیه پرداخته و در ابیات بسیاری از دیوان غزلیات و مثنویاش بدان اشاره کرده است. بنابراین، از این منظر، این شباهتها واقعی هستند؛ هرچند ممکن است از منظر دیگر یک برداشت شخصی به حساب آید.
نگاه کتاب به «الهیات جنسی» در اسلام، بیشتر روی حرفهای عارفان است یا پشتوانه فقهی و کلامی هم دارد؟
بیان دقیقتر نویسنده، «الاهیات جنسیتی» است نه الاهیات جنسی. رویکرد این کتاب «حکمی» است که ترکیبی از عرفان و متافیزیک و قرآن و کلام است؛ چیزی که از آثار استفاده شده در متن کتاب از سوی قرآن و حدیث و آثار حکماً و فلیسوفان و عارفان و مفسران و متکلمان به خوبی مشهود است؛ هرچند رویکرد عرفانی برجسته تر و مشهودتر است.
به عنوان نمونه، بدون مبالغه میتوان گفت که مسئله توحید و نقش آن در خلقت، موضوعی محوری در اندیشه کلامی و مخصوصاً عرفانی اسلام بوده است و واضح است که در فقه نیز از مسائلی است که نقش اول را ایفا می کند. هم چنان که دو رویکرد بنیادین کلامی، یعنی «تنزیه» و «تشبیه» خداوند موضوعی هستند که این کتاب بسیار به آنها توجه داشته است و بنیان بحث جمال و جلال بر آن استوار است.
تفکر اسلام درباره خدا بر اسماء یا صفات الهی مطرح در قرآن، که به اصطلاح نود و نه اسم خداست، متمرکز است. هر یک از دو دیدگاه بنیادین تنزیه و تشبیه، با اسماء یا صفاتی خاص مرتبطاند. تنزیه خداوند یادآور اسمائی چون قدیر، عزیز، عظیم، ذوالجلال، جبار، خالق، متکبر، متعال، ملک، قهار، منتقم، ممیت، مذل و ضار است. طبق سنت، این ها را اسماء جلال یا قهر یا عدل یا غضب میخوانند.
نویسنده در این سیاق کنونی، آنها را «اسماء یانگ» مینامد؛ زیرا بر بزرگی، قدرت، مهار و مردانگی تأکید دارند. در مقابل، تشبیه خداوند یادآور اسمائی چون جمیل، قریب، رحیم، رحمان، ودود، لطیف، عفو، غفور، محیی، نافع و وهاب است. این اسماء به جمال، لطف، فضل یا رحمت معروفند. اینها «اسماء یین» هستند؛ زیرا بر تمکین در برابر خواست دیگران، نرمی، پذیرش و پذیرندگی تأکید دارند.
توضیحهایی که کتاب درباره نقش زن و مرد در متافیزیک میدهد، ممکن است برای جامعه امروز ایران حساسیتبرانگیز باشد؟
به بیان خود شما، کتاب درباره حقایق متافیزیکی و واقعی و نفسالامری سخن می گوید؛ بنابراین، کاری به موقعیت امروز و فردای یک جامعه ندارد. اصل دین و وحی، یعنی قرآن نیز به همین سان با وقایع مواجه می شوند؛ حقایق نفس الامری و متافیزیکی را بیان میکنند؛ خواه مورد پسند یک جامعه در برههای از زمان واقع شود، خواه نشود.
نویسنده در فصل آخر مطلبی درباره معنای انسان حقیقی بیان می دارد، که بسیار قابل تأمل است. به بیان او، که برداشت حقیقی و درست از شریعت اسلام است، مرد حقیقی کسی است که عقل یا روحش بر نفس او غالب آید؛ تفاوتی نمی کند که از نظر فیزیکی جنسیت او چه باشد. بنابراین، همانگونه که بارها در کتاب تصریح می کند، لغت «مرد» در اینجا بار ارزشی دارد؛ مقصود، «فتوت»، «جوان مردی»، «خودشکستن» و … است.
و لغت «زن» نیز غالباً برای اشاره به عناصر پست نفس، که به سوء فرمان می دهند، بهکار می رود. در همین معناست که زن ممکن است مرد خوانده شود. چنانکه به گفته مولانا جلالالدین رومی، گاهی «قهرمانی نظیر رستم در پیکر زنی پنهان می شود؛ چنانکه در مورد حضرت مریم چنین بود.
به بیان نویسنده، کیهانشناسان مسلمان، مانند کیهانشناسان چینی، هرگز چیزی را منحصراً فعال یا منفعل نمیدانند. هر چیزی در جهان از هر دو ویژگی یین و یانگ برخوردار است. ایندو ویژگی را میتوان با کنکاش در روابط مختلف اشیاء با یکدیگر کشف کرد.
موراتا میگوید «توازن و دوگانگی» اصل کیهانشناسی اسلام است. آیا این نظر همه جریانهای فکری در اسلام را نشان میدهد یا فقط بخشی از آن را؟
ایشان فعلاً از منظر متافیزیکی و عرفانی و در موارد فراوانی، قرآنی و به بیان آنه ماری شیمل در مقدمه کتاب، «پس از مطالعه دقیق در شریعت اسلامی و سنت باطنی آن» این «توازن و دوگانگی» را مطرح میکند. بررسی نظر همه جریانهای فکری در اسلام نیازمند پژوهشهایی جداگانه است.
وقتی فلسفه چینی و اسلامی را با هم مقایسه میکنیم، خطر ساده کردن بیش از حد مفاهیم وجود دارد؟
این خطر کلاً در هر مقایسه و مطالعه تطبیقی وجود دارد و خود موراتا نیز در درآمد کتاب بیان می کند که از خطرات رویکردهای تطبیقی آگاه است و هدفش صرف مقایسه نیست: «باید روشن سازم که روشم را «تطبیقی» نمیدانم. از خطرات ضمنی رویکردهای تطبیقی، که بر اساس مشابهتهای ظاهری منجر به نتایج سطحی میشود، به خوبی آگاهم. برای مقایسه دو چیز باید در یک سطح به آنها بپردازیم، اما من چنین قصدی ندارم و اگر هم بخواهم نمیتوانم چنین کنم.
آنچه در تلاشم انجام دهم، این است که با مراجعه به پارهای از اصول برگرفته از سنتی غیرغربی، برخی از ویژگیهای اصلی تفکر اسلامی را معرفی کنم. امیدوارم با چنین کاری از پیشفرضهای مختلف مربوط به سرشت حقیقت، بهویژه پیشفرضهای مختلف مربوط به تناسبات جنسیتی موجود در بیشتر مطالعات غربیان درباره اسلام، اجتناب کرده باشم. امیدم این بوده است که یک منظر نسبتاً جدید، بسا نکتهای مهم در اندیشه اسلامی را معرفی کند که رویکردهای معمول، به آن نرسیدهاند.»
بعضی میگویند نگاه موراتا بیشتر عرفانی است تا فقهی. این باعث نشده بخشهای مهم دیگری از اسلام دیده نشود؟
چنان که گذشت، به رغم اینکه نگاه غالب کتاب عرفانی و به بیان دقیقتر خود موراتا، «حکمی» است، اما چنین نیست که این نگاه باعث نادیده انگاشتن بخش های دیگر اسلام شده باشد؛ چرا که خود ایشان در موارد بسیاری نگاه فقهی اسلام به زن را نیز بیان می دارد و احترام ویژه ای برای شریعت و فقه اسلام قائل است.
این نگاه یک نگاه مجازی و قرائت نمادین و ذوقی است؛ البته مجاز در اینجا در برابر حقیقت نیست؛ چرا که بوسیله خود مجاز هم میتوان به عمق حقیقت دست یافت. مجاز در اینجا، چیزی است استعاری، در مقابل لفظی و لغوی، نه در مقابل حقیقت. اما حتی با یک تورق سریع کتاب نیز می توان دریافت که کوشش این کتاب جایگزین کردن مجموعهای از ارتباطات استعاری با شریعت نیست. خانم موراتا در جای جای کتاب، به احترام عظیمی که برای شریعت مقدس اسلام قائل شده است، تأکید میکند.
نویسنده در بیان الزامات اجتماعی دو صفت جمال و جلال الاهی – یین و یانگ -، آن را این گونه تبیین میکند که، وظیفة نخست انسان، متابعت از قوانین الهی یا همان شریعت است؛ زیرا فقط به واسطه ترس از صفات جلال است که راه به صفات جمال میبریم. نکته دیگر این است که، توجه به مجاز و استعاره در این کتاب نه برای آن است که مجاز جایگزین ظاهر دین بشود، بلکه برای تنویر آن ظاهر است. تفاوتهای سنتی در نقشهای مربوط به جنسیت، که در احکام اسلام به صورت قانون در آمده است، نه با این ادعای قائل به تبعیض جنسی، که در آن زن را دونتر و نازلتر از مرد می داند، بلکه با نشاندادن چگونگی تناسب این تفاوتها با فهمی از حقیقت، که جامع و دارای سلسلهمراتب است، قابل توجیه است.
زبان کتاب کمی دانشگاهی است و با زبان متون قدیمی اسلامی یا چینی فرق دارد. این را مزیت میدانید یا ایراد؟
البته، در ترجمه سعی بر این بوده است که واژگان فنی مورد استفاده در عرفان و حکمت اسلامی، نظیر «تعین اول»، «تجلی»، «فتوت»، «فناء» و … به همین صورت در متن بیایند. اما، سعی کردهایم مطابق فهم و عرف و ادبیات زمان کتاب را تنظیم کنیم تا برای خواننده امروزی قابل فهم و همراهی و همدلی باشد. هرچند در مواردی که نویسنده از آثار فارسی استفاده کرده است، جهت حفظ امانت و آشنایی خوانندگان با اصل ادبیات عرفانی و متافیزیکی قدیمی، آن متون را عیناً آوردهایم.
فکر میکنید این مقایسهها باعث میشود خارجیها اسلام را بهتر بفهمند یا برعکس، ممکن است برداشت اشتباه کنند؟
یقیناً از دل این مقایسه ها و تطبیق ها حقایق اسلام بروز می کند و این روش یکی از بهترین روشها برای بیان حقایق یک دین، به ویژه اسلام است؛ چرا که خود نویسنده پیوسته متذکر می شود که این نگاه یک نگاه نمادگرایانه و مبتنی بر رویکرد حکمی است نه فقهی و شریعت.
این کتاب برای خواننده غربی چالشی واقعی مطرح و فرصتی را برای تردید در ارزش های غالب فرهنگ لیبرال درباره زن و داوری او درباره «زن» از منظر ادیان، به ویژه اسلام فراهم می آورد. البته، این کتاب در پی برطرف کردن سوءتفاهمات موجود در میان مسلمانان و غیرمسلمانان بر سر قوانین فقهی مربوط به زن نیست، بلکه هدف آن نشاندادن این نکته است که چگونه مفاهیم مربوط به جنسیت، که امروزه از نظر تفکر سیاسی غرب بسیار ناپسند جلوه می کنند، در سنت معنوی اسلامی کارکردی دارد که در راستای آن هیچگونه سازشی با سیاست های ظلم، قهر و حقوق فردی که این روزها مباحث متفکران غربی را دربارة جنسیت تحت الشعاع قرار داده است ندارد. این کتاب شیوه کاملاً متفاوتی از تفکر را دربارة جنسیت ارائه میدهد.
اگر بخواهید بخشهایی از کتاب را برای دانشجوها تدریس کنید، کدام قسمتها را از همه بحثبرانگیزتر میدانید و چرا؟
دو موضوع از موضوعات کتاب، هم چنان برای جامعة علمی امروز نیاز مبرم و اساسی است: نخست، تفاوت زن و مرد و ویژگی ها و توانمندیها و جایگاه هر یک و با توجه به این تفاوتها و ویژگیها، انتظار دین و بنابراین، جامعه از هر یک از آن دو است.
دوم، نقش معنویت زنانه در تربیت خود و انسان های پیرامون و پیش برد اهداف دین است؛ موضوعی که اهمیت آن، حتی در بین دین داران نیز چندان روشن و قابل توجه نیست. نقش برجسته زنان پیش رو اسلام، نظیر خدیجه، فاطمه سلام الله علیها و زینت کبری در دفاع از دین و پیش برد اهداف اسلام و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و تربیت نسل را می توان نمونهای از این نقش ها دانست.
هم چنان که میتوان زنانی را برشمرد که در تاریخِ اندیشه و عمل عرفانی نقش ایفا کردهاند. از زندگینامه عارفان روشن میشود که اغلب رهبران معنویِ آینده، نخستین الهامات مذهبیشان را از مادران پارسای خود دریافت داشتهاند. این جنبه زنانه حیات اسلامی معمولاً نادیده گرفته میشود.
۲۱۶۲۱۶