به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بیستوسوم مهر ۱۳۳۸ در هجدهمین سال انتشار مجله «اطلاعات هفتگی»، یادداشتی کمنظیر منتشر شد: نخستین اتوبیوگرافی کوتاه از زبان جهانپهلوان غلامرضا تختی.
آن زمان تختی ۲۹ ساله بود و به نوشته خودش تنها هشت سال از ورودش به دنیای کشتی میگذشت، اما همان مدت کافی بود تا نامش در فهرست کشتیگیران بزرگ جهان ثبت شود.
در این یادداشت، تختی از کودکی در خانیآباد میگوید، از پدری یخچالدار و مادری دعاگو، از سالهایی که در مسجدسلیمان کارمند شرکت نفت بود و از نخستین بار که اسمش در میان فهرست تیم اعزامی به فنلاند نشست. همه چیز را ساده و بیادا میگوید: از شکستها، هیجان اولین مدال جهانی، احترامش به مردم فنلاند و ترکها، تا آرزویی عجیب و شوخطبعانهاش: «ده روز حکومت»!
این نوشته تصویری بیریا از تختیِ ۲۹ ساله بهدست میدهد؛ مردی که هنوز به شهرت افسانهایاش نرسیده بود، اما درونش همان آرامش، صبر و فروتنی سالهای بعد موج میزد.
زندگینامه تختی ۲۹ ساله را به قلم خودش در پی میخوانید:
زندگی من تا آنجا که یادم است آرام و ساکت بوده و حتی فراز و نشیبها، شور و هیجانها، کشمکشها و زیر و بمهای کشتی هم با همه صلابت و عظمتش نتوانسته دریای آرام و شفاف زندگی مرا طوفانی و کدر کند. غم و درد، شادی و نشاط هر دو اثری یکسان در چهره من باقی میگذارند، آرامش و خونسردی، صبر و تحمل در برابر مشکلات بیش از هر چیز مرا در زندگی موفق و کامیاب ساخته است، اما گمان نکنید زندگی من خالی از نگرانی و نارحتی بوده است.
بچه خانیآباد
من در سال ۱۳۰۹ در تهران، محله خانیآباد متولد شدم. پدرم یخچال داشت و زندگی ما از این ممر میگذشت.
من در سال ۱۳۰۹ در تهران، محله خانیآباد متولد شدم. پدرم یخچال داشت و زندگی ما از این ممر میگذشت. او همیشه در میدان زندگی راهنمای من بود و سرانجام یک سال پیش با مرگ خود مرا داغدار کرد ولی مادرم هنوز در قید حیات است.
دوران کودکی من در محله خانیآباد آرام و بیسروصدا گذشت. زندگی کودکی من نیز مثل همه مردم مملو از قهرها و آشتیها بوده ولی هرگز نه با کسی دست و پنجه نرم کردم، نه اشکی و نه قطره خونی از چشم و سر کسی سرازیر نمودم. هشتساله بودم که پدرم دستم را گرفت و به دبستان منوچهری گذاشت و من دوره ابتدایی را در این دبستان که اکنون منحل شده گذرانیدم. درست به خاطرم میآید که در دبستان منوچهری یک دانشآموز متوسطی بودم و بالاخره پس از گرفتن تصدیق قبولی ششم به دبیرستان رفتم ولی به عللی دوران دبیرستان را ناتمام گذاشتم.
هرگز ورزشکار نبودم و من ورزش را از سال ۱۳۳۰ یعنی هشت سال پیش شروع کردم و در این فاصله پلههای موفقیت را پله پله پیمودم.پاسخ میدهم
بسیاری از مردم میپرسند «آیا تو از کودکی به کشتی علاقمند بودی و ورزش میکردی یا خیر؟» آنچه که باید در پاسخ این سوال بگویم این است که من از کودکی به ورزش علاقمند بودم ولی هرگز ورزشکار نبودم و من ورزش را از سال ۱۳۳۰ یعنی هشت سال پیش شروع کردم و در این فاصله پلههای موفقیت را پله پله پیمودم.
در مسجدسلیمان
در سال ۱۳۲۹ من به علت ناراحتیهای روحی از تهران به خوزستان رفتم و در مسجدسلیمان به خدمت شرکت نفت درآمدم. در آن روزها شاید هم امروز مسجدسلیمان فاقد وسایل ورزشی بود و من پس از یک سال خدمت مجددا به تهران برگشتم و وقتی به تهران آمدم در باشگاه پولاد که از باشگاههای قدیمی پایتخت است، مشغول ورزش باستانی شدم و پس از مدت کوتاهی به راهنمایی آقای فیلی شروع به ورزش کشتی کردم.
در مسابقات انتخابی جهانی فنلاند اول شدم و برای اولین بار عازم فنلاند گردیدم. برای من که تا آن زمان قدم از خاک میهن بیرون نگذاشته بودم رفتن به فنلاند و مشاهده یک مسابقه جهانی ارزش فراوانی داشت.اولین مسابقه
بعد از یک سال ورزش اولین بار در مسابقه داخلی باشگاهها شرکت کردم و در وزن ششم رتبه دوم را کسب نمودم و متعاقب آن در مسابقات انتخابی جهانی فنلاند اول شدم و برای اولین بار عازم فنلاند گردیدم. برای من که تا آن زمان قدم از خاک میهن بیرون نگذاشته بودم رفتن به فنلاند و مشاهده یک مسابقه جهانی ارزش فراوانی داشت و از خوشبختی در میان خیل پهلوانان دوم شدم و عجیب آنکه یک سال بعد هم که برای شرکت در المپیاد به فنلاند رفتم مجدد مقام دوم را به دست آوردم.
از این پس
از این پس زندگی من با ورزش کشتی و مسابقات پیدرپی آمیخته میشود، در ژاپن در وزن هفتم رتبه چهارم شدم، در مسابقه جهانی ورشو مجددا مقام سابق یعنی دوم را به دست آوردم و همین آقای کولایف که در مسابقات جهانی تهران دوم شد در آن مسابقه رتبه اول را به دست آورد. مسابقات بعدی من در ترکیه، شوروی نیز با موفقیت توام بود و سرانجام برای اولین بار در مسابقات المپیاد ملبورن مقام اول را به دست آوردم. در آنجا بود که برای اولین بار تختی آرام و سربهزیر و خونسرد از جای خود پرید و از فرط شادمانی سر پا بند نبود!
سال بعد در وزن هشتم کشتی گرفتم ولی موفقیتی به دست نیاوردم و مجددا در وزن هفتم و در مسابقات ژاپن مقام اول را به دست آوردم.
خاطرات من
من از مسافرتهای متعدد خود به کشورهای خارج خاطرات خوشی دارم از نظم و تربیب و ادب و مردمدوستی مردم فنلاند و سوئد فوقالعاده لذت بردم و هرگز محبتهای سکنه آن سامان را فراموش نمیکنم. مردم ترکیه بیش از هر کشوری به کشتی علاقمند و هر بچه مکتبی اسامی قهرمانان کشتی جهان را از حفظ است.
به عقیده من ترکها اکنون صاحب بهترین تیمهای کشتی جهان هستند و تنها بر اثر خبط کوچکی در مسابقات اخیر جهان مقام اولی را از دست دادند، به این ترتیب که اگر قهرمان ترک به نفع سروری کنار میرفت شورویها ۶ امتیاز از دست میدادند و ترکها اول میشدند و ایرانیها نیز با ۱۶ امتیاز جدید مقام سوم را به دست میآوردند.
در مورد تیم کشتی ما نیز من معتقدم که تیم ملی ایران از هر جهت شایسته احراز عنوان قهرمانی جهان است ولی این موضوع بستگی به زمان بیشتر و صمیمیت زیادتر بین افراد تیم دارد و مسابقات انتخابی کشتی در تهران که قبل از انجام مسابقات قهرمانی جهان برگزار شد نشان میداد که بهتدریج نسل جدیدی از کشتیگیران خوب و شایسته تربیت میشوند و دیری نخواهد گذشت که ما دارای کشتیگیران بهتری خواهیم شد.
ممکن است حالا دستم بیندازید که بابا تختی هم عقلش پاره سنگ برمیداره اما وقتی به من تکلیف میکنید که هرچه در دل دارم بنویسم دیگر جای ایراد نیست.
بهترین کشتی
خیلی مایلم به این سوال که بهترین کشتی من چه موقع و در کجا صورت گرفته نیز در این مقاله پاسخ بدهم. بهترین کشتی من در فنلاند با پالم سوئدی قهرمان المپیاد ۵۲ بود و من این قهرمان باتجربه را با امتیاز بردم.
آرزوی من این است که ورزش ایران تحت رهبری شاهنشاه با موفقیت توام باشد و روزی برسد که هر ایرانی دارای حداقل یک متر زمین ورزش گردد اما در مورد آرزوی شخص من، اگر سر به سرم نگذارید ده روز حکومت است!
ممکن است حالا دستم بیندازید که بابا تختی هم عقلش پاره سنگ برمیداره اما وقتی به من تکلیف میکنید که هرچه در دل دارم بنویسم دیگر جای ایراد نیست ولی به هیچ وجه برنامه خودم را نمیگویم باشد سر فرصت!
۲۵۹