فهیمه نظری: پاییز ۱۳۵۸ مهاباد در وضعیت بحرانی به سر میبرد. روز جمعه ۲۰ مهر، رئیس شهربانی و سه مأمور در حمله به ساختمان شهربانی کشته، و به گفته استاندار آذربایجان غربی «بقیه مأموران نیز خلعسلاح» شدند و به این ترتیب «کارآیی شهربانی از بین» رفت (کیهان، ۲۲ مهر ۵۸). شهر عملا به کنترل نیروهای حزب دموکرات درآمد و بنا بر گزارش همان روزنامه صدای تیراندازی هر شب در مهاباد به گوش میرسید.
صادق زیباکلام مأموریت داشت برای دولت موقت بازرگان در منطقه میانجیگری کند. او در هفتههای قبل چند سخنرانی عمومی در مساجد مهاباد و پیرامون انجام داده، و برای ۲۱ مهر جلسهای با «کمیسیون حسننیت مهاباد» ترتیب داده بود تا راهحلی برای کاهش تنشها بیابد. (اطلاعات، ۲۲ مهر ۵۸) اما ورق به گونهای دیگر برگشت؛ زیباکلام در همان روز طی یک عملیات گانگستری ربوده شده!
زیباکلام در دفتر فرمانداری حضور داشت… ساعت ۱۰ صبح، یک مرد مسلح وارد دفتر فرمانداری شد و کلید ماشین زیباکلام را از او خواست، سپس به او تکلیف کرد که از فرمانداری خارج شود.
ربایش در فرمانداری مهاباد – شنبه ۲۱ مهر ۵۸
ساعت حدود ۱۰ صبح شنبه ۲۱ مهر، به روایت روزنامه کیهان، «چند مرد مسلح به فرمانداری و شهرداری مهاباد حمله کردند، ساختمان فرمانداری را به رگبار بستند و شیشههای آن را شکستند.»
فاضلی، کفیل فرمانداری مهاباد، ماجرا را اینطور روایت کرد: «من برای شرکت در مراسم تشییعجنازه رئیس شهربانی به خیابان رفته بودم، اما زیباکلام در دفتر فرمانداری حضور داشت… ساعت ۱۰ صبح، یک مرد مسلح وارد دفتر فرمانداری شد و کلید ماشین زیباکلام را از او خواست، سپس به او تکلیف کرد که از فرمانداری خارج شود. زیباکلام که چارهای نداشت، همراه آن مرد از فرمانداری بیرون رفت. چند مرد مسلح دیگر در بیرون منتظر بودند که او را به نقطه نامعلومی بردند.» (کیهان، ۲۲ مهر ۵۸)
به گفته همان مقام، در جریان تیراندازی، «اتومبیل باباطاهری یکی از اعضای کمیسیون حسننیت» هم در مقابل فرمانداری «به رگبار بسته شد و شدیدا آسیب دید.»
در ساعت ۱۸:۳۰ همان روز، «سرهنگ نجفزاده، جانشین فرمانده عملیات ارتش در مهاباد» در گفتوگو با خبرنگار اطلاعات تأیید کرد که «آقای زیباکلام در محل فرمانداری مهاباد به وسیله دموکراتها ربوده شد و تا این لحظه خبری از وی در دست نیست.» (اطلاعات، ۲۲ مهر ۵۸)
برخلاف گمان اولیه، وضعیت شهر «آرام» گزارش شد، اما نجفزاده افزود که «کلیه ادارات، مدارس و مغازههای مهاباد تعطیل بود» و «کلانتری مهاباد روز گذشته به دست دموکراتها سقوط کرده بود.» (همان)
زیباکلام به عنوان نماینده نخستوزیر قصد داشت با تاسیس شرکت تعاونی اسلامی و یافتن راهحلهای عادلانه به غائله پایان دهد و مورد احترام مردم مهاباد بود.
واکنش مقامات دولتی
یک روز پس از حادثه، استاندار آذربایجان غربی، جمشید حقگو، در گفتوگو با خبرنگار کیهان تأیید کرد که ربایش، بخشی از «ادامه اقدامات افراد حزب منحله دموکرات برای ربودن پاسداران، اعضای کمیتهها و کارمندان دولت» بود. او تأکید کرد که زیباکلام «به عنوان نماینده نخستوزیر قصد داشت با تاسیس شرکت تعاونی اسلامی و یافتن راهحلهای عادلانه به غائله پایان دهد و مورد احترام مردم مهاباد بود.» (کیهان، ۲۲ مهر ۵۸)
همزمان فاضلی و دیگر مقامات محلی از ربایندگان خواستند «او را آزاد کنند.» (همان)
پیشزمینه مأموریت زیباکلام
یک روز پس از ربایش، روزنامه اطلاعات (۲۳ مهر ۵۸) مصاحبهای منتشر کرد که «پیش از ربوده شدن» با زیباکلام انجام داده بود. در آن گفتوگو، او ضمن انتقاد از بیتوجهی دولت به مسائل فرهنگی کردستان گفته بود:
«تمام هیاتهایی که به این منطقه سفر کردهاند ریشه بحران را مشترکا در فقر فرهنگی و اقتصادی اعلام داشتند... اما باید پذیرفت که بحران ماهیت فرهنگی دارد و راهحل آن نیز فرهنگی است ـ تبلیغ ایدئولوژی مترقی اسلامی.» (اطلاعات، ۲۳ مهر ۵۸)
او تأکید میکرد که کردها مسلماناند، «اما نخست کرد بودن خود را برجسته میکنند» و این تفاوت فرهنگی باعث «سوءتعبیر در تهران» شده است. از دید زیباکلام، بحران کردستان تنها با «جلب اعتماد» و «دادن اختیار اداره شهرها به مردم» حل میشد: «چه اشکالی دارد که شهردار مهاباد را خود مهابادیها انتخاب کنند؟» (همان)
رفتار سران حزب و حتی کسانی که مرا ربودند فوقالعاده عالی بود و کوچکترین ناراحتی برای من ایجاد نشد… آنان گفتند نه تجزیهطلباند و نه برادرکش، ایرانیاند و فقط خواستار رفع ستم شدهاند.
آزادی پس از ۵۰ ساعت – دوشنبه ۲۳ مهر ۵۸
عصر دوشنبه ۲۳ مهر، خبرگزاریها از آزادی او خبر دادند. کیهان فردای آن روز گزارش داد: «بعدازظهر دیروز نماینده نخستوزیری آزاد شد و شب را در منزل آقای باباطاهری، یکی از اعضای هیات حسننیت مهاباد، به سر برد.» (کیهان، ۲۴ مهر ۵۸)
صبح سهشنبه ۲۴ مهر ۵۸، فاضلی گفت: «زیباکلام اظهار داشت که دموکراتها او را به کوههای اطراف برده بودند» و قرار است با «هلیکوپتر عازم تهران شود» (همان)
روزنامه اطلاعات نیز همان روز گفتوگوی تلفنی مفصلی با او منتشر کرد. زیباکلام در این گفتوگو چگونگی ربایش خود را اینطور توصیف کرد: «مرا به درون یک اتومبیل بردند، چشمهایم را بستند و پس از حدود سه ساعت، در محلی که تاکنون ندیده بودم، با گروهی از سران حزب دموکرات کردستان روبهرو شدم...»
او از نگرش مثبت خود درباره حل مسئله کردستان پس از این ربایش نیز سخن گفت: «قبل از این دیدار پنجاه درصد امیدوار بودم که مسئله کردستان از راه سیاسی حل شود، حالا صد درصد مطمئنم که صلح و آرامش فقط از راه مذاکرات سیاسی برخواهد گشت.» (اطلاعات، ۲۴ مهر ۵۸)
او افزود: «رفتار سران حزب و حتی کسانی که مرا ربودند فوقالعاده عالی بود و کوچکترین ناراحتی برای من ایجاد نشد… آنان گفتند نه تجزیهطلباند و نه برادرکش، ایرانیاند و فقط خواستار رفع ستم شدهاند.» (همان منبع)
او از فاش کردن نام مذاکرهکنندگان خودداری کرد و گفت پیشنهادهای کتبی آنان را «مستقیما به نخستوزیر تقدیم خواهد کرد.»
بازگشت به تهران و ادامه مأموریت
روزنامه کیهان در شماره ۲۵ مهر نوشت: «دکتر صادق زیباکلام در تماس با خبرگزاری پارس گفت که طی دو روز و دو شب با عدهای از سران حزب دموکرات صحبتهای زیادی شد… و نظراتی برای حل مسئله ارائه گردید که به اطلاع دولت خواهم رساند.»
او همچنین تأکید کرده بود: «اگر پیش از این ماجرا به راهحل سیاسی امیدوار بودم، اکنون مطمئن شدم میتوانیم به توافقهای مرحلهای برسیم.» (کیهان، ۲۵ مهر ۵۸)
به گفته همان گزارش، او قصد داشت از سردشت نیز بازدید کند و سپس گزارش کامل را در تهران به دولت بازرگان ارائه دهد.
ربایش صادق زیباکلام در مهر ۱۳۵۸ نه صرفا یک حادثه امنیتی، بلکه نمایی فشرده از بحران گستردهتری بود که کردستانِ پس از انقلاب را در بر گرفته بود؛ بحرانی میان بیاعتمادی متقابل دولت مرکزی و نیروهای محلیای که خود را صاحب حق تعیین سرنوشت میدانستند.
در نگاه مقامات، ربایش زیباکلام نشانهی ضعف اقتدار دولت در منطقهای بود که «شهربانی از کار افتاده و شهر در کنترل دموکراتهاست.» (گزارش استاندار، کیهان ۲۲ مهر ۵۸).
اما از منظر ربایندگان، فرصتی بود برای شنیده شدن؛ همانگونه که زیباکلام پس از آزادی گفت: «آنها نه تجزیهطلباند و نه برادرکش. فقط خواستار رفع ستماند» (اطلاعات، ۲۴ مهر ۵۸).
آزادی سریع او سبب شد که حادثه به یک نقطهی آغاز برای گفتوگوی سیاسی تعبیر شود، نه مقدمه درگیری تازه. هرچند مذاکرات بعدی در دولت بازرگان به نتیجهای نرسید...
۲۵۹