به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایرنا، اسدالله بادامچیان، عضو حجمعیت موتلفه اسلامی در بخش دوم گفتوگو با تاریخ شفاهی ایرنا گفته است : آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی همان شخصی بوده که اسلحه کشتن حسنعلی منصور نخستوزیر شاه را در اختیار محمد بخارایی ضارب او قرار داده است. وی میگوید که مرحوم هاشمی رفسنجانی گفته بود تا مادامی که زنده است نباید این قضیه را برای کسی بازگو کرد. در زیر بریدهای از این مصاحبه انتخاب شده که به نقش هاشمی در ترور منصور اشاره شده است.
ایرنا: یکی از اتفاقات مهم در دهه چهل شمسی، ترور حسنعلی منصور نخستوزیر شاه بود. آقای محمد بخارایی این کار را انجام داد، ایشان عضو مؤتلفه بود؟
بادامچیان: من این را بگویم که ما ترور نداریم. من نسبت به این موضوع بحث جدی دارم و جزوهای هم دارم به نام قتل، قصاص، فتک، اعدام انقلابی، ترور و اجرای حکم الهی. تمام اینها با هم تفاوت دارند. در اسلام قتل مذموم است، مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا، این نص آیة قرآن است. لذا وقتی قاتل را در اسلام میخواهند مجازات کنند، قرآن نمیفرماید اقتل القاتل یعنی نمیگوید قاتل را بکشید، میفرماید قصاص کنید، بعد تبیین میکند و میفرماید: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ؛ افرادی که دارای عقل سالم و پاک و خالص هستید نه عقلهای متوهم و التقاطی، در این قصاص، زندگی جدیدی نهفته است.
الان در غرب یک بحثی در فلسفه اجتماعی هست که میگویند اگر کسی قاتل شد و کسی را کُشت، تنها او را نکشته، نسل او را هم کشته است. حالا آیا از نظر حقوقی، ما این کسی که جرم را مرتکب شده و شخصی را کشته است اگر بکشیم، آیا ما نسل او را نکشتهایم؟ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا، قرآن در پاسخ به اینها میفرماید در قصاص قتل نیست، حیات است، زندگی است. الان در آمریکا هر روز تعدادی کشته میشوند ولی با کشته شدن یک نفر جلوی کشته شدن دیگران گرفته میشود. جلوی آسیبهایی که به واسطه کشته شدن یک نفر اعم از پدر، مادر، فرزند که به خانواده و هر نسلی وارد میشود را میگیرند.
پس ما یک قتل داریم که مذموم است. قصاص داریم که طبق موازین شرعی و الهی و اسلامی لازم است، برای اینکه زندگانی و حیات و جان افراد حفظ بشود. یک مسئله هم فتک است که در مواقع ضروری جایز است. فتک یعنی قتل غافلگیرانهای که طبق موازین انجام نمیشود. شاید ترور این معنا را بدهد. ترور یک لغت لاتینی ایتالیایی است به معنای کشتن ناجوانمردانه و مسلحانه. بنابراین شاید حتی معنای فتک هم ندهد.
فتک که صفت مشبهه آن هم فتاک است، با اینکه باید مبالغه باشد ولی مشبهه است، این نیاز به ضرورت دارد. اگر ضرورتی پیش آمد این کار میتواند انجام بشود و در حالت عادی حق فتک را نداریم. لذا وقتی شخصی از امام صادق(ع) سؤال میکند و میگوید یک نفر هست که سبالنبی میکند، میخواهم او را مجازات کنم. امام سؤال کردند چطور میخواهی او را مجازات الهی کنی؟ گفت میخواهم در مسیرش کمین کنم و او را به قتل برسانم، امام گفتند این عمل تو فتک است.
ضرورت فتک زمانی است که حاکم شرع یا قاضیالقضات جهان اسلام اجازه آن را بدهد و یک کار ساده و عادی نیست. یک بحث هم اعدام انقلابی است که در موازین حقوق بینالملل و در تمام حقوقها این هست. مثلاً دشمن اشغالگری به خاک شما حمله کرده است، اگر شما او را بکشید این را نمیگویند ترور. الان حماس که اشغالگران صهیونیست را میکُشد، از نظر حقوق بینالمللی اعدام انقلابی است و مجاز است. در اسلام هم میگوید اگر کسی متجاوزانه خواست وارد منزل شما بشود و شما او را بکشید مجازاتی ندارد، چون او شروع به تجاوز کرده است و شما جلوگیری از قتل کرده اید. لذا در تمام دنیا به مبارزینی که کار زدن دشمنان خودشان را طبق موازین انجام میدهند، میگویند اعدام انقلابی و مجازات هم ندارد.
آخرین مسئله، اجرای حکم الهی است. آیا اینها در کل، در مجموعه اسلام مورد قبول هست یا نه؟ آیا هر کس میتواند مرتکب قتل شود؟ نه. آیا هرکس میتواند قصاص کند؟ نه. حاکم شرع لازم دارد، مجتهد جامعالشرایط نیاز دارد. ابتدا باید طرف محاکمه و محکوم شود که مهدورالدم است، چه غیابی یا حضوری فرقی نمیکند، مثل دادگاهها میماند. بنابراین حکم اسلامی مبنی بر مهدورالدم بودن نیاز دارد. در مسئلة فتک حکم ولیّ لازم دارد که سختتر است. در مساله اعدام انقلابی هم در اسلام، اعدام انقلابی جایز نیست. چون باید طبق حکم شرعی باشد، اگر حکم شرعی صادر شد، این اعدام اجرای حکم الهی است.
حالا میرسیم به اجرای حکم الهی، اگر کسی قتل انجام داده، باید حتماً او را اعدام کنند؟ آیا کسی که این شخص را میبرد و اعدام میکند، یعنی مأمورین اجرای حکم، مأمور اجرا هستند یا تروریست؟ در همه جای دنیا همین طور است. در آمریکا هم کسی که مجرم را به داخل اتاق گاز میبرد که تروریست نیست، او مجری حکم قانون است. اینجا در اسلام غیر از اینکه قانون شرع رعایت میشود، حکم الهی هم باشد. شخص هم مأمور اجرای حکم الهی است نه چیز دیگری.
بنابراین نمیشود قضیه آقای منصور را ترور نامید، این اجرای حکم الهی بود. چون مرحوم آیتالله العظمی سید محمد هادی میلانی مستقیماً حکم دادند.
آقای میلانی حکم دادند یاآقای محی الدین انواری؟
آقای انواری یکی از وکلای آیتالله میلانی بودند، وکیل حضرت امام هم بودند. بعد از جریان پانزده خرداد، وقتی امام در سال ۱۳۴۳ آزاد شدند، ما به امام عرض کردیم مساله پانزده خرداد یک نقطة عطفی است که معلوم شد که شاه تصمیم دارد حکم آمریکا را در ایران اجرا کند و آن را مصوب کرده است و الان هم کاملاً از آمریکا تبعیت میکند. بنابراین، آیا میشود کار شاه همین طور ادامه داشته باشد؟ یا شاه باید برود یا اسلام! اسلام که نمیشود برود، ملت ایران هم که نمیتواند برود، پس شاه باید برود. شاه هم اگر خواست برود، نه خودش، نه آمریکا، نه سایر پشتیبانانش و نه شبکه داخلیشان، به این سادگیها تن نمیدهند که مثلاً بروند، رفراندوم کنند و قانون بگذارند و اگر مردم به آنها رأی ندادند بروند.
طبیعتاً میمانند و مقاومت میکنند. الان در اسرائیل، حکومت از هر جهت محکوم است. در جهان هم از نظر حقوق و دین و ایمان و انسانیت و غیره محکوم است، آیا سران حکومتش حاضرند بروند؟ هر روز این همه جنایت مرتکب میشود که اسرائیل بماند و دولتها هم این جنایات را میبینند و تأیید میکنند و سلاح هم در اختیار او قرار میدهند. پس ما در درگیری خودمان برای تشکیل حکومت اسلامی، غیر از مساله سیاسی و کارهای مردمی و غیره، میرسیم به نقطهای که با مزدوران شاه و آمریکا درگیر میشویم. این درگیری منجر به جنگ مسلحانه میشود، به نظر ما میرسید که باید در کنار تشکیلات حزب مؤتلفه اسلامی، شاخه جهاد مسلحانه هم راهاندازی کنیم. البته این با جنگ مسلحانه تفاوت دارد. جهاد طبق ضوابط اسلامی است ولی جنگ آزاد است. طبیعتاً شعار «تنها ره رهایی، جنگ مسلحانه» غلط است. یکی از راهها جنگ مسلحانه است.
امام در ابتدا به ما فرمودند شما چرا این کارها را میخواهید انجام بدهید؟ دیگران هستند. گروه مرحوم شهید سید محمد ولی قرنی را میفرمودند. یک گروهی بود که من هم جزو نخودیهای آن بودم ( با خنده)، سیدمحمود مرعشی نجفی، پسر آیتالله سید شهاب الدین مرعشی نجفی هم بودند، آقای جزایری هم بودند که بعداً رفت با مؤسسه فرانکلین آمریکاییها همکاری میکرد.
شما هم دست به اسلحه هم بودید؟
نه. من هیچ وقت جزو گروه های مسلحانه قرار نگرفتم و کارهای سیاسی انجام میدادم، البته در گروههای مسلحانه بودهام. با آقایجزایری و دیگران ارتباط داشتیم و لذا وقتی آیتالله صفایی، نماینده امام در ارتش، میخواستند خاطرات شهید قرهنی را بگوید، یکی از کسانی که بهترین نوع خاطرات را گفت و بعداً هم کمک کرد تا کتاب شهید قرنی را ارتش چاپ کند، من بودم.
امام فکر میکنند آنها بتوانند کارهای اینچنینی را انجام بدهند، ولی بعد از مدتی معلوم شد که اینها این توانایی را ندارند. چون اولا گستره مردمی ندارند و بیشتر یک گروه شبکهای هستند، لذا به امام گفتیم و امام فرمودند باشد، به شرط اینکه از کسی و جایی اسلحه نگیرید، یا بخرید یا بسازید. چون آن زمانها کمونیستها اسلحه میدادند، چریکهای فدایی خلق و فلسطینیها اسلحه میدادند و باعث میشد افراد گرفتار آنها میشدند.
بعد که مرحوم آقای سیدابوالفضل تولیت از قم اسلحهای را که با آن منصور را زدند، توسط آقای هاشمی رفسنجانی به آقای عراقی داد و ایشان هم آن را تحویل آقای امانی داد، ایشان گفتند امام گفتهاند ما اسلحه از کسی نگیریم، یا بخریم یا بسازیم. این زمانی بود که امام دیگر تبعید شده بودند و در کشور نبودند. آقای هاشمی به آقای تولیت گفت که آقای امانی اسلحه را نگرفتند. آقای تولیت گفت مگر امام نگفتند بخرید، خب ما میفروشیم! من اسلحه را به شما میفروشم و آن را به آقای هاشمی رفسنجانی فروخت. آقای هاشمی مجددا اسلحه را آورد تحویل آقای امانی داد.
اما گویی این ماجرا تکذیب شده است؟
صدای آقای هاشمی موجود است، نظر آقای هاشمی این بود که تا زنده است این موضوع گفته نشود. یک روز هم که ما برای سالگرد شهدای ۲۶ مرداد برای دیدن ایشان به کاخ مرمر رفتیم، ایشان از به درک فرستادن منصور تجلیل کرد. آقای ابوالفضل حیدری آنجا گفت اسلحه را خود شما دادید؟ صدا و تصویر این مطلب هست، آقای هاشمی گفت تا زمانی که من زنده هستم حق ندارید این مطلب را بیان کنید.
شبی که آقای هاشمی فوت کرد، صبح، تلویزیون با من مصاحبهای انجام داد و در آنجا من گفتم اسلحهای که منصور را با آن زدند توسط ایشان تهیه شده بود، دار و دسته محمد هاشمی خیلی ناراحت و عصبانی شدند. گفتم برای من شلوغ نکنید، من اگر لازم باشد آن فیلم را میگذارم، در اسناد کاخ مرمر هم هست و هیچ چیز برای شما باقی نمیماند. آنها چون از اجرای حکم الهی خیلی میترسند، لذا استکبار و رسانههای بیگانه نسبت به این قضایا خیلی حساس هستند.
منصور چرا مورد هدف قرار گرفت؟
این خودش یک بحث جالب است. بعد از تبعید حضرت امام، جو رعب و وحشت حاکم شده بود و مرحوم آیتالله شهید مرتضی مطهری گفتند به نظر میرسد باید چند تن از اعضاء رژیم به خاک بیفتند تا روحیه مردم بازسازی بشود. منصور به سمتی میرفت که خط آمریکا را در کشور اجرا کند. از یک طرف هم امام را برده بودند ترکیه برای اینکه او را در آنجا به شهادت برسانند. تنها راه باقیمانده این بود که این نقشه منصور و شاه به هم بخورد و علاج کار هم برداشتن منصور بود.
وقتی شاه و منصور هر دو آمدهاند و میخواهند فردی در حد مرجع تقلید را بکُشند، آن هم به دستور آمریکا و در جهت براندازی اسلام، این مهدورالدم بودنشان از نظر شخص شما هم که اینجا نشستهاید قطعی است. باید این مشکل را از سر راه اسلام برداشت. منصور هم از نظر مبانی اسلامی واجبالقتل بود. البته من فقیه نیستم که حکم بدهم، من تحلیل فقهی خودم را میگویم.
بنابراین با توجه به شرایط قرار شد این کار انجام بشود، اما حکم شرعی را چه کسی میدهد؟ امام که در تبعید هستند، لذا قرار شد مراجع نظر بدهند. حاج آقا تقی خاموشی و مرحوم حاج اکبر حیدری دولابی با هم رفتند قم خدمت آیتالله العظمی میلانی، ایشان فرمودند شاه و منصور هر دو مهدورالدم هستند و هرکس آنها را بکُشد ثواب دارد. این متن حکم است.
پس از آن قرار شد دوباره این کار انجام بشود که عباس مدرسی که بعدا از مسیر منحرف شد، به اتفاق یکی دیگر از اعضاء رفتند و مجددا از آقای میلانی سؤال کردند و ایشان تأیید کردند. پس از تأیید آقای میلانی حکم شرعی و قطعی انجام شد، حکم خدایی بود و باید اجرا میشد. آقای امانی و آقای عراقی و آقای اندرزگو و بخارایی و مرتضی نیکنژاد و رضا صفار هرندی و دیگران، اجرا کننده حکم الهی هستند. این نه ترور است و نه فتک و نه قتل و نه حتی قصاص است. اجرای حکم الهی است و از نظر حقوق بینالمللی اعدام انقلابی است.
۲۵۹