مرحوم علامه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی در کتاب خود "سرالفتوح ناظر بر پرواز روح" به بررسی علوم عقلیه و رد ادعای مخافان آن بر پایه آیات و روایات پرداخته است.
علوم عقلیه راه رسیدن به علوم اهل بیت
و امّا درباره انتقاد از علم فلسفه باید بگوییم: این خطایی است بس بزرگ، و غلطی بسیار سِتُرگ! زیرا یکی از جهازهای وجودی ما قوّۀ عاقله است که تمام احکام و مسائل خود را در جمیع امور بر آن اساس پایهگذاری میکنیم، و به وسیلۀ آن در ترتیب قیاسهای منطقیّه برای حلّ مجهولات لا تُعَدّ و لا تُحصی استمداد میجوییم؛ و در این صورت چگونه ممکن است علم منطق را که راه ترتیب قیاسات است، ناصحیح شمرد؟! و چگونه ممکن است که فلسفه را که بر اساس برهان روی قواعد و مسائل منطقیّه قرار میگیرد، باطل دانست؟!
مسائل فلسفیّه همچون مسائل ریاضی است که بر مقدّمات و ترتیب قیاساتی است که به بدیهیّات منتهی میشود؛ و در این صورت انکار آن در حکم انکار ضروریّات و بدیهیّات است. مسائل فلسفیّه، مسأله را از مقدّمات خطابیّه و شعریّه و مغالطه و مجادله جدا میکند، و آن را بر اساس برهان که مبنی بر وجدانیّات و اوّلیّات و ضروریّات و بدیهیّات و غیرهاست، قرار میدهد.
دعوت آیات قرآن به تعقّل و ترتیب قیاسات
آیات کریمۀ قرآنیّه ما را به تعقّل دعوت میکند؛ آیا تعقّل غیر از ترتیب قیاسات است؟!
علم حکمت ما را به حقایق اشیاء و سرّ آفرینش، و عرفان به حضرت باری تعالی شأنه العزیز، و اسماء حسنی و صفات علیای او، و مسألۀ معاد و نظام تکوین و ولایت، و ربط بین ازل و ابد، و هزاران مسألۀ بدیع و زندۀ جهان هستی و کاخ آفرینش آشنا میسازد که: "و به آن کسی که حکمت داده شود، خیر بسیاری به او داده شده است."(بقره، آیه 269)
و دربارۀ حضرت لقمان میفرماید: "و به تحقیق که ما به لقمان، حکمت آموختیم".(لقمان، آیه 12)
و در بسیاری از آیات قرآن وارد شده است که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم، امّت خود را تعلیم حکمت میدهد؛ از جمله در دو آیۀ 164 از سورۀ آل عمران (3) و آیۀ 2 از سورۀ الجمعة (62) وارد است که: "آیات خدا را بر مردم تلاوت میکند، و ایشان را تزکیه مینماید، و آنها را تعلیم کتاب و آموزش حکمت میدهد".
بسیاری از روایات ما مشحون به دقیقترین مسائل عقلی است
و نیز بسیاری از روایات ما مشحون به دقیقترین مسائل عقلی است؛ و چگونه با عدم آشنایی به مسائل عقلیّه میتوان در این بحر بیکران وارد شد، و حاقّ معانی وارده در آنها را در ابواب مختلفۀ توحید، و فطرت، و قضاء و قدر، و أمر بین الأمرین، و مبدأ و معاد، و حقیقت ولایت، و کیفیّت ربط مخلوق به خالق و غیرها را بهدست آورد؟
راویان احادیث ائمّۀ طاهرین سلام الله علیهم أجمعین، همه یکسان نبوده، بلکه هریک در مرتبهای خاصّ و درجهای مخصوص بودهاند. و روایاتی که از هشام بن حکم و مؤمنالطّاق و نظائرهما نقل شده است، بسیار دقیق است؛ و به خوبی میرساند که آنان در علوم عقلیّه متضلّع، و به فنون استنباط احکام و قیاسات عقلیّه و جدل و خطابه و برهان واقف بودهاند، و حضرات معصومین با آنها با لسان دیگری بسیار دقیق و عمیق حقایق را بیان میفرمودهاند. فهمیدن این دسته از روایات بدون خواندن فلسفه و آشنایی با علوم عقلیّه محال است.
در مباحث حضرت امام رضا علیه السّلام با صاحبان مذاهب و ادیان، مطالب دقیق عقلی است که بدون علوم عقلیّه، فقط به مجرّد فهمیدن معانی سطحیّه و ظاهریّهای از آن اکتفا میشود و جان و روح مطلب ملموس نمیگردد. روایات وارده از ائمّه معصومین، غیر از روایات وارده از عامّه و یا اخبار و روایات وارده در سایر ادیان است که همگی بسیط و قابل فهم عامّه میباشد.
و بر این اصل، تقویت فکر و تصحیح قیاس، و به طور کلّی آشنایی با منطق و فلسفه لازم است؛ و قبل از رجوع به این علوم نمیتوان از خزائن علمیّۀ حضرات معصومین که راهنمای وحید مسائل توحیدیّه هستند، طرفی بست.
و چقدر نارسا و نازیباست که بگوییم: "ادلّه نقلیّه ما را کافی است، و روایات وارده ما را مستغنی مینماید، و چه نیازی به علوم عقلیّه داریم؟!"
آخر مگر حجیّت روایات به واسطه برهان عقلی نیست؟! و رجوع به روایات و اسقاط ادلّۀ عقلیّه، جز تناقض و خلف خواهد بود؟!
و به عبارت دیگر: روایات وارده از معصومین قبل از رجوع به عقل و ترتیب قیاس حجیّتی ندارد، و بعد از رجوع به عقل، دیگر فرقی و اختلافی بین این قیاس عقلی و سایر ادلّۀ عقلیّه نیست؛ و در این صورت ملتزم شدن به مفاد روایات و احادیث وارده، و انکار ادلّۀ عقلیّه، موجب تناقض و ابطال مقدّمهای است که با نتیجۀ حاصله از خود آن مقدّمه بهدست آمده است؛ و هَذا مِن أفظَعِ الشَّنائِعِ!
تناقضگویی صریح مخالفان علوم عقلیّه
و عجیب اینجاست که: از طرفی این مخالفان علوم عقلیّه ادّعا دارند که: «در اصول دین تقلید کافی نیست و راه تعبّد و تمسّک به اخبار بسته است، بلکه باید هر کس از روی یقین و علم، اعتقاد بدان مبانی داشته باشد، و علاّمه حلّی ـ رحمة الله علیه ـ در این مسأله نقل اجماع فرموده است»، و از طرفی میگویند: «ورود در علوم عقلیّه و حکمت متعالیه لازم نیست، زیرا آنچه در بحار بیکران معارف معصومان آمده است، ما را بینیاز میدارد»؛ این گفتار عین تناقض صریح است.
تمسّک به برهان عقلیّ در مسائل اصولیّه، و سپس عزل کردن عقل را در اخبار آحادی که در معارف عقلیّه وارد شده است، و عمل نکردن به آن، عیناً از قبیل باطل کردن مقدّمه است به سبب نتیجهای که از همان مقدّمه استنتاج میشود؛ و این عین خلف و تناقض است.
اجتهاد در مذهب شیعه، موجب حفظ دین از کهنگی و اندراس، و عدم تعبّد به آرایی میشود که در یک زمان در نزد بعضی، از اصول مسلّمه شمرده میشود و در زمان دیگر بطلانش از بدیهیّات محسوب میگردد.
تعبّد به غیر گفتار خدا و رسول خدا و ائمّه اطهار علیهم السّلام در احکام فرعیّه، موجب سدّ باب اجتهاد و وقوع در مهالک و لغزشگاههایی است که عامّه بدان دچار شدهاند؛ و امّا در احکام اصولیّه تعبّد و تقلید به طور کلّی معنا ندارد و عقل و نقل، حاکم به لزوم رجوع به ادلّۀ عقلیّه هستند.
بنابر آنچه گفته شد رجوع فلاسفه به ادلّۀ عقلیّه، زیادهرَوی و غلط نیست، زیرا آنها اوّلاً: اثبات کردهاند که حجیّت ظواهر دینیّه متوقّف است بر برهانی که عقل اقامه میکند؛ و عقل نیز در اعتماد و اتّکایش به مقدّمات برهانیّه، فرقی بین مقدّمهای و مقدّمۀ دیگری نمیگذارد. بنابراین اگر برهان بر امری اقامه شد، عقل حتماً و اضطراراً باید آن را قبول کند.
و ثانیاً: ظواهر دینیّه متوقّف است بر ظهوری که در لفظ بوده باشد، و این ظهور دلیل ظنّی است، و ظنّ نمیتواند با یقین و علمی که از اقامۀ برهان بر چیزی بهدست میآید، مقاومت کند؛ پس اگر این ظواهر بخواهند حکم عقل را ابطال کنند، اوّلاً مفاد حکم خود را که حجّیتشان مستند به حکم عقل است، ابطال کردهاند.
/6262