تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۴۰۴ - ۱۶:۳۱

 نقطه بازگشت حکمرانی آموزش عالی کجاست؟ وقتی ورودی دانشگاه‌ها به صفر برسد؟ یا بسیار قبل‌تر از این‌ها باید تصمیم گرفت؟ نقطه بازگشت حکمرانی آب و انرژی چیست؟ پایان یافتن منابع؟ فرونشست غیرقابل‌برگشت؟ یا هزاران نشانه کوچک‌تر که پیش‌تر دیده می‌شوند؟  نقطه بازگشت مدیریت هوای شهرها کجاست؟ مرگ‌ومیر ۵۰ درصدی؟ یا سال‌ها قبل از آن؟ مدیرانی که بدون توجه به این نقاط هشداردهنده بر ادامه مسیر اصرار می‌کنند و آن را به‌عنوان «استقامت، مقاومت و شجاعت» ثبت می‌کنند، در حقیقت جان مردم و آینده سازمان یا کشور را به خطر می‌اندازند. شجاعت واقعی، گاهی در «بازگشت به‌موقع» است، نه ادامه دادن به هر بهایی.

 داستان ما درباره سه کوهنورد است؛ دکتر استوارت هاچیسون، دکتر جان تاسکی و لو کازیشکی؛ افرادی که شاید نامشان را کمتر شنیده باشید. هنگامی که گروه اعزامی هنوز در پایگاه بود، رهبر گروه زمان «بازگشت» روز صعود به قله اورست را ساعت یک بعدازظهر تعیین کرد. 

زمان بازگشت یعنی لحظه‌ای که کوهنورد— حتی اگر تنها چند قدم تا قله فاصله داشته باشد—باید صعود را متوقف کند و برگردد. این قاعده برای پیشگیری از خطرات برگشت است؛ مرحله‌ای که نیازمند مهارتی بیش از صعود است. آمارها نیز هشدار می‌دهند که شمار افرادی که هنگام پایین‌آمدن از اورست جان خود را از دست می‌دهند هشت برابر افرادی است که حین صعود می‌میرند.

اما هیچ کوهنوردی دوست ندارد پس از تحمل سختی‌ها و تا نزدیکی نوک قله، بازگردد. فلسفه‌ی تعیین زمان بازگشت دقیقاً برای مقابله با همین وسوسه طراحی شده است؛ فلسفه‌ای که سه پیام مهم دارد:

۱. پافشاری همیشه فضیلت نیست:شرایط جسمی، وضعیت مسیر و پیش‌بینی هوا باید تعیین‌کننده ادامه یا توقف باشند. هنگامی که نشانه‌ها حکم به بازگشت می‌دهند، ادامه دادن دیگر شجاعت نیست؛ بی‌پروایی است.
۲. تصمیم درست نیازمند «برنامه‌ریزی پیش از موقعیت» است: به قول دنیل کانمن، بدترین زمان برای تصمیم‌گیری «زمانی است که در موقعیت قرار دارید». وقتی در اورست به قله نزدیک می‌شوید و سرمایه‌گذاری عاطفی و فیزیکی زیادی کرده‌اید، عملاً صلاحیت تصمیم عقلانی درباره ادامه مسیر را ندارید. برای همین، زمان بازگشت، پیشاپیش تعیین می‌شود؛ نه در لحظه بحران.

۳. هدف واقعی، «بازگشت ایمن» است:رسیدن به قله جذاب و مهم است، اما هدف نهایی زنده ماندن و بازگشت سالم به دامنه کوه است. این یادآوری، تمرکز را از «قله‌پرستی» به «حفظ جان» تغییر می‌دهد. هاچیسون در میانه راه از رهبر گروه پرسید چه مدت تا قله مانده است. پاسخ سه ساعت بود. آن ها به ساعت نگاه کردند؛ ۱۱:۳۰ صبح بود و نزدیک ۱۲ ساعت در حرکت بودند. زمان بازگشت یک بعدازظهر تعیین شده بود. پس برخلاف میل طبیعی و قله‌وسوسه‌کننده، تصمیم گرفتند در همان ۱۱:۳۰ بازگردند. بی‌هیچ حادثه‌ای به کمپ ۴ و سپس به دامنه کوه رسیدند.

و اما چرا داستان آن ها مشهور نیست؟

چون اتفاق خارق‌العاده‌ای رخ نداد. چون مانند قهرمان‌های کلاسیک «تا سر حد مرگ پیش نرفتند». آن ها فقط از قانون پیروی کردند، قله را نادیده گرفتند و زنده ماندند. رهبر اعزام، راب هال—همان کسی که اهمیت زمان بازگشت را به آن‌ها گوشزد کرده بود—همراه چهار نفر دیگر که به قله رسیدند، در مسیر برگشت جان خود را از دست داد [برداشت از کتاب «رها کن!» نوشته انی دوک].

 تحلیل و تجویز راهبردی

برای مدیران، رهبران و سیاست‌گذاران، مفهوم «زمان بازگشت» حیاتی است. هر راهبرد و سیاست باید نقطه‌ای داشته باشد که رسیدن به آن، الزاماً به معنی توقف، اصلاح یا تغییر مسیر باشد. اما آیا در مدیریت کشور این نقاط از پیش تعیین شده‌اند؟

 نقطه بازگشت حکمرانی آموزش عالی کجاست؟ وقتی ورودی دانشگاه‌ها به صفر برسد؟ یا بسیار قبل‌تر از این‌ها باید تصمیم گرفت؟ نقطه بازگشت حکمرانی آب و انرژی چیست؟ پایان یافتن منابع؟ فرونشست غیرقابل‌برگشت؟ یا هزاران نشانه کوچک‌تر که پیش‌تر دیده می‌شوند؟  نقطه بازگشت مدیریت هوای شهرها کجاست؟ مرگ‌ومیر ۵۰ درصدی؟ یا سال‌ها قبل از آن؟

مدیرانی که بدون توجه به این نقاط هشداردهنده بر ادامه مسیر اصرار می‌کنند و آن را به‌عنوان «استقامت، مقاومت و شجاعت» ثبت می‌کنند، در حقیقت جان مردم و آینده سازمان یا کشور را به خطر می‌اندازند. شجاعت واقعی، گاهی در «بازگشت به‌موقع» است، نه ادامه دادن به هر بهایی.

منبع: کانال نویسنده

فرزاد دهقانیان، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد 

۲۱۶۲۱۶