علی نیکویی (دکتری پژوهشهنر، کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان): همزیستی ادیان گوناگون در ایران و پیوند آنها با فرهنگ ایرانی، از ارزشمندترین ویژگیهای این سرزمین است؛ ویژگیای که متأسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته و گاه شرایطی پیش میآید که برخی پیروان ادیان، ناچار به ترک وطن و مهاجرت میشوند. در این میان، مسیحیان ایرانی با پیشینهای غنی از اشتراکات فرهنگی و تاریخی، جایگاه ویژهای دارند. یکی از جلوههای این پیوند، حضور عناصر و شخصیتهای ایرانی در آیینهای آنان است؛ بهویژه در جشن شب سال نو مسیحی که از مهمترین مراسم آیینی ایشان به شمار میرود. بازآفرینی و برجستهسازی این نمادهای ایرانی در آیینهای مسیحیان، میتواند راهی مؤثر برای تقویت احساس تعلق خاطر آنان به ایران و استوارتر ساختن پیوندشان با سرزمین مادری باشد.
پیوند فرهنگی و تاریخی مسیحیان ایرانی با سرزمین مادری خود، ریشه در متون کتاب مقدس ایشان نیز دارد. روایتهای دینی نشان میدهد که ایرانیان از دیرباز در شکلگیری و گسترش مسیحیت نقشی برجسته داشتهاند. حضور سه فرزانه ایرانی در داستان تولد عیسی مسیح، نمونهای روشن از این ارتباط است؛ آنان با مشاهده نشانهای آسمانی از مشرق به بیتلحم رفتند و نخستین کسانی بودند که تولد او را گرامی داشتند. این واقعه نهتنها جایگاه ایران را در تاریخ معنوی جهان برجسته میسازد، بلکه نشان میدهد که فرهنگ ایرانی و باورهای دینی، از آغاز مسیحیت درهمتنیده بودهاند. در ادامه، انجیل متی بهروشنی این حضور را روایت میکند و اهمیت آن را در حافظه تاریخی مسیحیان جهان ثبت کرده است.
در انجیل متی باب ۲ چنین میخوانیم: (۱) و چون عیسی در ایام هیرودیس پادشاه، در بیتلحم یهودیه تولد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده، گفتند: (۲) «کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؛ زیرا که ستاره او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم.» (۳) و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده، او را پرستش کردند و ذخائر خود را گشوده، هدایای طلا و کُندر و مرّ به وی گذرانیدند. (۱۲) و چون در خواب وحی بدیشان در رسید که به نزد هیرودیس بازگشت نکنند، پس از راه دیگر به وطن خویش مراجعت کردند.[i]
جهانگرد نامدار، مارکوپولو، در سفر خود به ایران ادعا میکند که آرامگاه سه فرزانه را در شهر ساوه دیده است؛ جایی که به گفته او، هنوز بقایای اسکلتها با مو و ریش باقیمانده بود و نام آنان بالتازار، گاسپار و ملکیور ذکر شده است.
قرنها پس از روایت انجیل، جهانگرد نامدار، مارکوپولو، در سفر خود به ایران ادعا میکند که آرامگاه سه فرزانه را در شهر ساوه دیده است؛ جایی که به گفته او، هنوز بقایای اسکلتها با مو و ریش باقیمانده بود و نام آنان بالتازار، گاسپار و ملکیور ذکر شده است. در سنتهای کلیسای غرب، تعبیر «مجوسیان» به دلیل هدایای سهگانهای که به مسیح تقدیم کردند، به سه نفر محدود شد. تا پیش از سده هشتم میلادی، هیچ نام مشخصی برای آنان وجود نداشت، اما بعدها در سنت مسیحیت غربی این سه با عنوان پادشاهان عرب، پارس و هند شناخته شدند. در مقابل، منابع شرقی و سریانی روایت دیگری ارائه میدهند و نامهای ایرانی لرونداد، گشنسب و هرمزد را برای این فرزانگان ذکر میکنند؛ نامهایی که پیوند عمیقتر آنان با فرهنگ و تاریخ ایران را آشکار میسازد.
بِدا (Beda)، کشیش و تاریخنگار انگلیسی که میان سالهای ۶۷۳ تا ۷۳۵ میلادی میزیست، این سه فرزانه را نماد سه قاره بزرگ آن روزگار یعنی اروپا، آسیا و آفریقا معرفی میکرد. از همین زمان، تصویرگران کلیسایی در آثار هنری خود آنان را به گونهای متفاوت بازنمایی کردند: یکی با سیمای سفیدپوست اروپایی، دیگری با چهرهای رنگینپوست آسیایی، و سومی با هیئت سیاهپوست آفریقایی. با این حال، در اسناد تصویری کهنتر ــ ازجمله موزائیکها، نقشبرجستهها، مجسمهها، آثار چوبی، نقاشیهای دیواری و نسخههای خطی ــ چهره این افراد همواره سفید و با ویژگیهای ایرانی ترسیم شده است؛ نشانهای از پیوند آنان با فرهنگ ایران. گفته میشود این فرزانگان پس از دیدار مسیح به سرزمین خود بازگشتند، اما روایتهایی نیز وجود دارد که از شهادت آنان به دست نیروهای هیرودیس سخن میگوید و ایشان را نخستین شهیدان مسیحی میداند. امروزه آرامگاه آنان، مشهور به «مزار سه شاه»، در کلیسای جامع کلن آلمان قرار دارد و به عنوان زیارتگاهی جهانی شناخته میشود؛ مکانی که نهتنها اهمیت مذهبی دارد، بلکه کهنترین پیوند تاریخی میان ایران و آلمان را نیز آشکار میسازد.
این واقعه نشان میدهد که فرزانگان حقیقتجوی ایرانی، پیش از آنکه مسیحیت به عنوان یک دین جهانی شناخته شود، با پیروی از نشانههای آسمانی راهی فلسطین شدند و نخستین کسانی بودند که تولد عیسی را گرامی داشتند. آنان نهتنها پیام او را تأیید کردند، بلکه با تقدیم هدایای ارزشمند، احترام و ایمان خود را نشان دادند و شاید حتی نخستین شهیدان راه مسیحیت به شمار آیند. این جایگاه ویژه سبب شد که در سنتهای مسیحی، بهویژه در کلیساهای کاتولیک و ارتدکس، یاد آنان در جشن «اپیفانی» یا «روز سه پادشاه» زنده بماند؛ جشنی که هر ساله در آغاز ژانویه برگزار میشود و کودکان در بسیاری از کشورها با شوق در انتظار هدایای این سه فرزانه میخوابند، همانگونه که روزی به مسیح هدیه دادند.
با گذر زمان و گسترش فرهنگ غربی، شخصیت دیگری به نام «سانتا کلوز» یا همان بابانوئل که ریشه در سنتهای اروپایی و اسقف نیکلاس دارد، جایگزین این فرزانگان در شب کریسمس شد.
با گذر زمان و گسترش فرهنگ غربی، شخصیت دیگری به نام «سانتا کلوز» یا همان بابانوئل که ریشه در سنتهای اروپایی و اسقف نیکلاس دارد، جایگزین این فرزانگان در شب کریسمس شد. بابانوئل با لباس سرخ و سورتمهای که گوزنها آن را میکشند، به نماد جهانی هدیهآوری در شب سال نو بدل گشت. بااینحال، اهمیت سه پادشاه ایرانی همچنان در آیینهای سنتی مسیحیان کاتولیک و ارتدکس حفظ شده است و در بسیاری از کشورها، بهویژه اسپانیا و بخشهایی از آمریکای لاتین، کودکان همچنان منتظر «سه پادشاه» میمانند تا هدایای خود را دریافت کنند. این استمرار نشان میدهد که نقش ایرانیان در تاریخ معنوی مسیحیت نهتنها فراموش نشده، بلکه در حافظه آیینی جهان باقیمانده است؛ میراثی که میتواند برای مسیحیان ایرانی نیز الهامبخش باشد و پیوند آنان با سرزمین مادری را استوارتر سازد.
افسوس که جای این سنت کهن و ایرانی، با پشتوانهای روشن در انجیل متی، امروز حتی در میان مسیحیان ایرانی خالی است و کمتر به آن پرداخته میشود. درحالیکه حضور سه فرزانه ایرانی در داستان تولد مسیح، نهتنها نشانی از پیوند دیرینه ایران با تاریخ معنوی جهان است، بلکه میتواند به عنوان میراثی فرهنگی و دینی، الهامبخش نسلهای امروز باشد. بازآفرینی این سنت در آیینهای سال نو مسیحی، فرصتی ارزشمند برای احیای هویت ایرانی مسیحیان و تقویت تعلق خاطر آنان به سرزمین مادری خواهد بود. اگر این آیین دوباره در میان مسیحیان ایرانی زنده شود، رشتهای تازه از پیوند میان دین و فرهنگ ایرانی شکل خواهد گرفت؛ پیوندی که میتواند همزیستی ادیان در ایران را استوارتر سازد و نشان دهد که ایران، از دیرباز، خانه حقیقتجویانی بوده است که نور هدایت را جستوجو کردهاند. امید آن است که این میراث فراموششده، بار دیگر در آیینهای ایرانی و مسیحی جلوهگر شود و پلی میان گذشته و آینده بسازد.
همانگونه که در اینجا دیده میشود، هنر بیزانسی معمولا مجوسیان را با پوشش ایرانی به تصویر میکشد؛ پوششی شامل شلوار، شنل و کلاه فریگی.
یافت شده، صحنه «پرستش مجوسیان» را به تصویر میکشد. این نقشبرجسته بخشی از
سنگ سارکوفاگی است که به زنی به نام «سِوِرا» تعلق دارد. بر روی آن کتیبهای به لاتین دیده میشود
که ترجمهاش چنین است: «سِوِرا، در خدا زندگی کن». به احتمال زیاد، سِوِرا همان فردی است که
در سمت چپ کتیبه نقش شده و شخص مدفون در این سارکوفاگ بوده است. این نمونه از هنر مسیحی اولیه
نشان میدهد که روایت «سه مجوسی» از همان قرون نخستین مسیحیت در هنر تدفینی و مذهبی
جایگاه ویژهای داشته و به عنوان نمادی از ایمان و امید به رستگاری، در آرامگاهها و دخمههای رم بازنمایی میشده است.
[i] انجیل متی، باب ۲، آیات ۱ الی ۱۲
۲۵۹