یک کارشناس ارشد مسائل مطالعات منطقه‌ای و شمال آفریقا، به خبرآنلاین گفت: «در بهار عربی نباید نقش زنان و جوانان را نادیده انگاشت.» او همچنین می گوید بهار عربی تمام نشده و کلاف آن همچنان در حال بازشدن است.

خبرآنلاین - زهره نوروزپور: ۱۵ سال از روزی که احمد بوعزیزی سبزی فروش دوره‌گردی که در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ در اعتراض به توقیف کالاهایش و تحقیری که یک مأمور زن شهرداری به او روا داشته بود خود را در مقابل ساختمان شهرداری به آتش کشید، می‌گذرد. خودسوزی تاریخی که آغازگر انقلابی در تونس شد و به حکومت ۲۳ سالهٔ زین‌العابدین بن علی نه تنها در این کشور بلکه به دیگر کشورها نیز پایان بخشید.

آتشی که از پیکر بوعزیزی بلند شد نه تنها دامن بن علی را گرفت بلکه دود آن از شمال آفریقا به غرب آسیا نیز آمد. پیکر سوخته بوعزیزی مانند چوب کبریت، دیگر کبریت‌ها را روشن کرد و آتش در دولت‌های خودکامه منطقه انداخت. این دومینو که از بن علی آغاز شد، به حسنی مبارک در مصر رسید، پس از آن به قذافی در لیبی و نهایتا به خاورمیانه رسید که تا سال گذشته با سقوط بشار اسد شاید اخرین ترکش این بهار عربی بود.

بهار عربی که در رسانه های عربی و جهان؛ نام انقلاب عربی و انقلاب نان را هم یدک می‌کشید یک جنبش خودجوش از دل مردمان این کشور بود که به ظلم و استبداد اعتراض کردند حتی برخی این انقلاب را پابرهنگان یاحتی بیداری اسلامی نیز  نام نهادند. ولی در نهایت در محافل آکادمیک و در میان نخبگان و شهروندان این کشورها نام آن برای همیشه با عنوان «بهار عربی» در تاریخ هک شد که در اینباره سید عبدالامیر نبوی به خبرآنلاین می‌گوید این نام از بهار پراگ وام گرفته شده است.

حالا پانزده سال از شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» (ملت سقوط رژیم را می‌خواهد) می‌گذرد، شعاری که سال ۲۰۱۰ به مردمان کشورهای عربی و حاکمان این کشورها منتقل شد و نتیجه شد آنچه که امروز در لیبی، سودان، یمن، مصر، الجزایر، سوریه، می بینیم البته دامنه آن به شهرهای شیعه نشین عربستان (قطیف)، بحرین و عراق هم رسید.

در همین باره با سید عبدالامیر نبوی استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران گفتگو کرده‌ام و از او پرسیدم چرا این کشورها به دموکراسی نرسیدند و ظاهرا استبداد در این کشورها همچنان پابرجاست.

نبوی ابعادی از نتیجه این انقلاب‌ها را برای ما بررسی کرد، او می گوید اتفاقا آن ها رسیده اند منتهی رسیدن به دموکراسی به این راحتی نیست و زمان بر است. همین که از حاکمانی که خیال ترک کرسی حکومت را نداشتند رها شدند این خود یک دستاورد است.

نبوی با بیان اینکه درست است که نتیجه و ثمره نهایی؛ یعنی توسعه سیاسی و اقتصادی، به سرعت در هیچ‌یک از این کشورها رخ نداد و در برخی نیز جنگ داخلی صورت گرفت که هنوز ادامه دارد، اما در عین حال قدرت و قوت توده‌ها و همچنین توان نسل جوان و زنان این کشورها را نشان داد، مثلا رویدادهای ۲۰۱۹ سودان با حضور گسترده زنان همراه بود.

در سایر کشورهای این منطقه نیز حضور نسل جوان و تحصیل‌کرده و بهره‌گیری مؤفق آنها از رسانه‌های جدید بسیار بارز و اثرگذار بوده است و این نکته‌ای است که پس از ۲۰۱۱ نمی‌توان آن را در هیچ‌گونه برنامه‌ریزی نادیده گرفت.او همچنین می گوید کسانی که می گویند بهار عربی یک توطئه فرامنطقه ای است. خاورمیانه را نمی‌شناسد.

مشروح گفت و گوی «خبرآنلاین» را با سید عبدالامیر نبوی، کارشناس ارشد مطالعات منطقه‌ای در ادامه مطالعه می‌کنید.

خواست دموکراسی لزوما و به سادگی به هدف نمی‌رسد

*** ۱۵ سال از شروع بهار عربی گذشته است. بهار عربی چه دستاوردهایی برای خاورمیانه داشت؟

قدرت و قوت توده‌ها و همچنین توان نسل جوان و زنان این کشورها را نشان داد، مثلا رویدادهای ۲۰۱۹ سودان با حضور گسترده زنان همراه بود. در سایر کشورهای این منطقه نیز حضور نسل جوان و تحصیل‌کرده و بهره‌گیری مؤفق آنها از رسانه‌های جدید بسیار بارز و اثرگذار بوده است و این نکته‌ای است که پس از ۲۰۱۱ نمی‌توان آن را در هیچ‌گونه برنامه‌ریزی نادیده گرفت.

انقلاب‌های عربی یکی از مهمترین تحولات تاریخ سیاسی اجتماعی خاورمیانه است که به سرعت نام بهار عربی، برگرفته از تعبیر بهار پراگ، بدان داده شد و پانزده سال از وقوع آن می‌گذرد. البته اندک زمانی بعد، تعبیر زمستان عربی جایگزین آن شد تا جایی که فلدمن کتابی با همین عنوان در سال ۲۰۲۰ منتشر کرد. این تعبیر نشان می‌دهد امیدها و آرزوها چقدر زود تبدیل به ناامیدی شده است.

درباره دلایل و ریشه‌های وقوع چنین رویداد مهمی بحث‌های مختلفی مطرح شده است. برخی از تحلیلگران مانند فرید زکریا معتقد بودند که بهار عربی تداوم سومین موج دموکراسی‌خواهی بوده که تازه به منطقه خاورمیانه رسیده است، در حالی که برخی دیگر از نویسندگان از آغاز موج چهارم دموکراسی‌خواهی سخن می‌گفتند. در این میان، تعابیری چون دومینوی دموکراتیک و دومین بیداری عربی هم به کار رفت. تعبیر دومین بیداری عربی از مروان معاشر بود؛ ناظر به نخستین موج بیداری عربی که منجر به سربرآوردن کشورهای مستقل عربی تحت تاثیر ناسیونالیسم شد و حال دومین موج که مقصودش همین مجموعه رویدادها بود.

به هر صورت، مجموعه رویدادهای مهمی که پانزده سال پیش رخ داد، باعث شد به تدریج نقشه منطقه و آرایش نیروهای منطقه‌ای تغییر و یک‌بار دیگر دشوار بودن و صعب بودن مسیر دموکراسی را روشن کند. در عین اینکه این تحول پاسخی به برخی از مشکلات تاریخی و معاصر منطقه بود، یک‌بار دیگر نشان داد خواست دموکراسی لزوما و به سادگی به هدف نمی‌رسد یا مسیر بسیار دشواری دارد.

چنین آمارهایی نشان می‌دهد تلقی مردم از تحولات موجود چقدر منفی است

امروزه شایع است که همه به ناکامی‌های بهار عربی در خاورمیانه اشاره می‌کنند و اینکه خواست دموکراسی در هیچ‌یک از کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به هدف و ثمره نهایی نرسید. در واقع، همچنان شاهد جنگ داخلی و یا رقابت‌های شدید سیاسی - قومی و دخالت‌های خارجی در برخی از کشورهای منطقه هستیم که مشخصا می‌توان به وضعیت لیبی، یمن و سودان اشاره کرد یا به وضعیت داخلی سوریه و عراق تحت تأثیر حضور و فعالیت‌های داعش در دوره‌ای توجه کرد که دچار ناآرامی‌ها و بی‌ثباتی‌های شدید شده بودند. از سوی دیگر، شاهد نارضایتی عمیق و مهاجرت گسترده از این منطقه به سایر مناطق جهان به‌خصوص اروپا و آمریکا هستیم. برای مثال، میزان مهاجرت از سواحل تونس و لیبی به سوی اروپا در دوره کرونا فقط اندکی کاهش داشت و پس از آن مجددا افرایش پیدا کرد. به‌عنوان نمونه-ای مشخص، تونس که کشور کم¬جمعیتی است در دوره ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲ سالانه به‌طور متوسط حدود ده-هزار مهاجر به اروپا داشته است. مطالعه‌ای در سال جاری میلادی نشان می‌دهد ۵۹ درصد تحصیل‌کردگان تونسی به‌هیچ‌وجه قصد بازگشت به کشور را ندارند. چنین آمارهایی نشان می¬دهد تلقی مردم از تحولات موجود چقدر منفی است.

مشخص شد این نظام‌ها و رهبرانشان از دید مردم و به درستی یکی از عوامل اصلی تداوم مشکلات دیرپای منطقه، و نه بخشی از راه حل، هستند.

مهم‌ترین ثمره بهار عربی آن بود که باعث شد رهبرانی که به صندلی چسبیده بودند و به‌هیچ‌وجه کنار نمی‌رفتند، کنار زده بشوند

با این حال، واقعیت آن است که نتایج بهار عربی فقط همین‌ها نبوده است که آن را سریعا ناکام و شکست‌خورده ارزیابی کنیم. نخستین ثمره این تحول مهم آن بود که باعث شد نسلی از رهبران که به صندلی چسبیده بودند و به‌هیچ‌وجه کنار نمی‌رفتند، کنار زده بشوند. به تعبیر یکی از محققان کشورمان، اگر سال‌های زمامداری معمر قذافی، بشار اسد، علی عبدالله صالح و حسنی مبارک را جمع بزنیم، می‌بینیم که این چهار نفر جمعا بیش از یک قرن حکومت کرده‌اند و بنای کناره‌گیری هم نداشتند. لذا بهار عربی موجب شد در نخبگان سیاسی حاکم تغییراتی رخ دهد و احساس عدم امنیت را در میان آنان تقویت کند. همچنین مشخص شد این نظام‌ها و رهبرانشان از دید مردم و به درستی یکی از عوامل اصلی تداوم مشکلات دیرپای منطقه، و نه بخشی از راه حل، هستند.

درست است که نتیجه و ثمره نهایی؛ یعنی توسعه سیاسی و اقتصادی، به سرعت در هیچ‌یک از این کشورها رخ نداد و در برخی نیز جنگ داخلی صورت گرفت که هنوز ادامه دارد، اما در عین حال قدرت و قوت توده‌ها و همچنین توان نسل جوان و زنان این کشورها را نشان داد، مثلا رویدادهای ۲۰۱۹ سودان با حضور گسترده زنان همراه بود. در سایر کشورهای این منطقه نیز حضور نسل جوان و تحصیل‌کرده و بهره‌گیری مؤفق آنها از رسانه‌های جدید بسیار بارز و اثرگذار بوده است و این نکته‌ای است که پس از ۲۰۱۱ نمی‌توان آن را در هیچ‌گونه برنامه‌ریزی نادیده گرفت.

نتیجه این تحول مهم در کشورهای مختلف یکسان نبوده

*** چرا به دموکراسی نرسیدند؟

پیشتر اشاره کردم که مسیر دموکراسی در هیچ کجای دنیا به سادگی و سهولت نبوده است. هریک از کشورهای منطقه نیز پرونده تاریخی، هویتی، سیاسی و اقتصادی خاصی دارند. اگر برای این تحول مهم منطقه‌ای و بین‌المللی دلایل و ریشه‌های مشترکی قائل شویم، نتایج آن در کشورهای مختلف یکسان نبوده، هرچند در برخی نمونه‌ها مثل لیبی، سودان و یمن به شکل مشابهی تراژدی¬گونه بوده است. لذا می‌توانیم از «ریشه‌های مشترک و نتایج متفاوت» بهار عربی یاد کنیم. در یک جمع‌بندی کلی، به نظر می‌رسد حرکت کشورهای عربی منطقه در دوره پانزده‌ساله بعد از بهار عربی در یکی از سه قالب زیر بوده است:

اول. جنگ داخلی؛ در برخی از کشورهای عربی در این سال‌ها شاهد هرج و مرج شدید و جنگ داخلی بوده‌ایم که نمونه بارز آن لیبی، یمن، سوریه و حتی سودان است. ناآرامی‌های سیاسی یمن که ابتدا مشابه دیگر کشورهای عربی منطقه بود، درنهایت به جنگ داخلی کشید، پای نیروهای خارجی بدان باز شد و یک‌بار دیگر بحث تجزیه یمن به دو کشور به میان آمد که همچنان به‌طور جدی مطرح است.

لیبی در این سال‌ها عملا با تجزیه فاصله‌ای نداشته است و برای مدت‌ها به سه بخش تقسیم شده بود: یک بخش، دولت وفاق ملی در طرابلس که توسط سازمان ملل، ایتالیا، ترکیه و قطر به رسمیت شناخته شده بود؛ و دیگری، پارلمان طبرق و ارتش آزادی‌بخش ملی مورد حمایت روسیه، عربستان، مصر، یونان و قبرس بود. پس از سال‌ها تلاش بالاخره مذاکره و گفتگو میان دو بخش غربی و شرقی لیبی در اواخر سال ۲۰۲۰ به توافق اولیه‌ای رسید که هنوز رهاست و در دورن خود هم اختلاف دارند. از طرف دیگر، مشکل بزرگ‌تر آن است که حدود یک سوم کشور در اختیار گروه‌های طایفه‌ای و شبه نظامی گوناگونی است که گاه به القاعده یا داعش گرایش و وابستگی دارند.

درباره سودان نیز می‌دانیم که کار به کنارزدن ژنرال عمر البشیر در آوریل ۲۰۱۹ کشید و امروزه جنگ فاجعه‌بار میان ارتش و نیروهای واکنش سریع، سودان را در آستانه تجزیه مجدد قرار داده است.

وضعیت سوریه در سال‌های گذشته کاملا تراژیک بوده و جدا از نابودی زیرساخت‌ها شهروندان زیادی هم آسیب دیده‌اند. حکومت جدید به رهبری احمد الشرع به‌رغم حمایت وسیع کشورهای عربی و ترکیه با مشکلات مهم و دامنه‌دار گوناگونی روبرو است و راه درازی تا آرامش و ثبات در پیش دارد. در این ده سال، بحث تجزیه سوریه هم در چندین نوبت مطرح شده است.

دوم. تداوم اختناق و سرکوبگری؛ در این مدت، اختناق و سرکوبگری در تعدادی از کشورهای منطقه ادامه پیدا کرده است و در اینباره می‌توان به مصر و بحرین اشاره کرد. گفته می‌شود وضعیت حقوق بشر در این کشورها نسبت به گذشته بدتر شده و رقابت‌های سیاسی بیش از گذشته حالت نمایشی پیدا کرده است.

سوم. تلاش برای کنترل؛ برخی نمونه‌ها را می‌توان کشورهای درحال تقلا یا در تلاش برای اصلاحات کنترل شده نامید؛ یعنی کشورهایی چون مراکش، الجزایر و اردن که به ورطه هرج و مرج نیفتاده¬اند ولی فضای بسته و سرکوب هم کاملا ادامه پیدا نکرده است. در واقع، برخی اقدامات اصلاحی در جریان است به نحوی که کنترل اوضاع از دست نخبگان حاکم خارج نشود.

در این میان، تجربه تونس عجیب بوده است؛ از همان ابتدا این کشور حالت استثنایی در منطقه پیدا کرد و بیشترین امید به مؤفقیت در آنجا وجود داشت با این‌حال، مجموعه رویدادهای سال‌های گذشته دموکراسی تونسی را تضعیف کرد؛ از یک‌طرف عملکرد قیس سعید، رئیس¬جمهوری، و از طرف دیگر مشکلات مستمر اقتصادی موجب شده است که آمال و آرزوهای دموکراتیک کمرنگ شود و این کشور نیز به سمت نوعی اقتدارگرایی انتخاباتی سوق داده شود که نتیجه آن همواره از پیش مشخص است.

این راه هنوز به پایان نرسیده است؛کلاف تحولات عربی همچنان درحال بازشدن است

این سه مدل حرکت در منطقه عربی (جنگ داخلی، تداوم سرکوبگری، تلاش برای اصلاحات کنترل شده) نشانگر آن است که این راه هنوز به پایان نرسیده است؛ به تعبیری کلاف تحولات عربی همچنان درحال بازشدن است و زود است آن را شکست¬خورده بپنداریم، البته با استناد به همین تحولات عزمی بشاره از «گذار ناکام به دموکراسی» در پی بهار عربی یاد می‌کند، ولی همان¬گونه که نباید خوش‌بین بود، در ورطه بد¬بینی افتادن نیز خطاست. لذا شاید بتوانیم به چند مشکل مشترک بین تقریبا تمامی این کشورها اشاره کنیم که مسیر وصول به دموکراسی را دشوار، اما نه ناممکن، کرده است.

برخی از کشورهای اثرگذار منطقه‌ای، مانند اسرائیل، و عموم کشورهای فرامنطقه‌ای با حکومت‌های سرکوبگر منطقه بهتر کنار می‌آیند. ازاین‌رو به نظر می‌رسد دشمنان دموکراسی در منطقه همواره بیشتر از دوستان آن هستند.

نکته اول؛ مشکلات ناشی از دولت-ملت‌سازی ناقص در عموم این کشورها است که همواره در کنار هویت ملی ضعیف و ضعف فرهنگ سیاسی دموکراتیک، خودش را نشان داده است. لذا به محض اینکه قدرت مرکزی ضعیف می شود یا نقش ارتش و نیروهای امنیتی ضعیف می‌شود، مشکلات سریعا رنگ و بوی هویتی و قومیتی پیدا می‌کند که ما این وضعیت را در یمن، لیبی، سودان شاهد بوده‌ایم و در سوریه نیز کمابیش همین اتفاق افتاد.

نکته دوم؛ این بود که با شروع بهار عربی و تضعیف حکومت‌های عربی و نیروهای نظامی و امنیتی، اسلام‌گرایان رادیکال از ناآرامی‌ها و بی‌ثباتی پدید آمده استفاده کردند و فعالیت‌های خودشان را برای عضوگیری و اثرگذاری افزایش دادند و این مسأله به تشدید بحران در این کشورها دامن زد. ما در بیشتر سال‌های این دوره شاهد قدرت گرفتن بیشتر اسلام‌گرایان رادیکال در شبه‌جزیره سینا، مناطق کوهستانی تونس و به‌طور عیان‌تر در سوریه و عراق، تحت عنوان داعش، بوده‌ایم.

نکته سوم؛ دخالت و نفوذ قدرت‌های خارجی حتی در برخی موارد نیروهای فرامنطقه‌ای بود که سعی داشتند تحولات و روندها را به نفع خودشان سمت و سو بدهد. در این زمینه می‌توان از سویی به رقابت عربستان، امارات، قطر و ترکیه و از سوی دیگر رقابت میان ایالات متحده، اتحادیه اروپا، چین و روسیه اشاره کرد. درباره نحوه کنشگری ایران هم اختلاف نظر وجود دارد. یکی از مهترین موانع و خطرات در این مسیر آن بوده است که برخی از کشورهای اثرگذار منطقه‌ای، مانند اسرائیل، و عموم کشورهای فرامنطقه‌ای با حکومت‌های سرکوبگر منطقه بهتر کنار می‌آیند. ازاین‌رو به نظر می‌رسد دشمنان دموکراسی در منطقه همواره بیشتر از دوستان آن هستند.

می‌توان همچنان انتظار بروز اعتراض و شورش را داشت

نکته چهارم؛ عموم این کشورها در سال‌های گذشته وضعیت اقتصادی و تجاری مناسبی نداشته‌اند و گاه همچنان درگیر بحران هستند. واقعیت آن است که در پرتو وضعیت سیاسی و اقتصادی پانزده سال اخیر نوعی سرخوردگی و حتی آمادگی مجدد برای شورش نیز مشاهده می‌شود. آمارهایی که درباره وضعیت اقتصادی برخی از کشورهای عربی و همچنین میزان مهاجرت از این کشورها نقل می‌شود آشکارا نشانه احساس عدم بهبود است. لذا می‌توان همچنان انتظار بروز اعتراض و شورش را داشت، کمااینکه در مصر و تونس طی سال‌های اخیر شاهد چند مورد خودسوزی و تظاهرات ضد دولتی و ضد نیروهای سیاسی، اعم از اسلام¬گرا و سکولار، بوده¬ایم.

اردن، سوریه، عراق، الجزایر و سودان بافت طایفه¬ای و قبیله‌ای دارند، ولی مصر و تونس از جامعه مدنی نسبتا قوی برخوردارند که به پیشینه تاریخی و تمدنی آنها برمی¬گردد. لذا بافت اجتماعی که ازجمله خودش را در نحوه فعالیت احزاب، گروه¬های مدنی و سندیکاها نشان می¬دهد، در رقم خوردن مسیر آتی بسیار مؤثر است. همچنین احساس مسئولیت بازیگران داخلی دیگر متغیر مهمی است که می¬دانیم در این کشورها یکسان نبوده است.

نکته پنجم؛ مقاومت بهره‌مندان از وضعیت موجود بود. بالاخره قشرها و نیروهایی که دهه‌های طولانی از وضعیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حاکم بهره‌های فراوان برده بودند و یا منزلتی پیدا کرده بودند، طبیعی بود که در برابر امواج تغییرات مقاومت کنند و یا آن را سمت و سو دهند به نحو اینکه معادلات اصلی قدرت تکان نخورد. الکساندر لانگلوآ از این مسئله با عنوان «ساختارهای کهنه، اما مقاوم» یاد می‌کند.

مقایسه ناکامی در مصر به سهولت قابل مقایسه با ناکامی در لیبی، یمن یا سودان نیست

این موارد می‌تواند کمابیش به عنوان عوامل و مشکلات مشترک در نظر گرفته شود. هرچند هر کشور منطقه نیز وضعیت و ویژگی‌های خاص اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود را دارد که بایستی در تحلیل وارد شود. لذا ضمن توجه به مشکلات تقریبا مشترک، مقایسه ناکامی در مصر به سهولت قابل مقایسه با ناکامی در لیبی، یمن یا سودان نیست کمااینکه بحرین اساسا تجربه دیگری بود و سوریه و عراق نیز وضعیت‌های به نسبت متفاوتی داشته‌اند. برای توضیح این مطلب بایستی به ضعف و قوت جامعه مدنی و هویت ملی که مرتبط با بافت اجتماعی این کشورهاست، اشاره کرد. برای مثال، اردن، سوریه، عراق، الجزایر و سودان بافت طایفه¬ای و قبیله‌ای دارند، ولی مصر و تونس از جامعه مدنی نسبتا قوی برخوردارند که به پیشینه تاریخی و تمدنی آنها برمی¬گردد. لذا بافت اجتماعی که ازجمله خودش را در نحوه فعالیت احزاب، گروه¬های مدنی و سندیکاها نشان می¬دهد، در رقم خوردن مسیر آتی بسیار مؤثر است. همچنین احساس مسئولیت بازیگران داخلی دیگر متغیر مهمی است که می¬دانیم در این کشورها یکسان نبوده است. در این زمینه، نقش ارتش و نیروهای امنیتی بسیار مهم است. زمانی که نقش اینها را در دو صحنه سیاسی مصر و تونس در خلال وقوع انقلاب مقایسه کنیم، اثرگذاری این متغیر بر مسیر بعدی کشور به روشنی به نمایش در می¬آید.

ایران تازه از اعتراضات ۲۰۰۹ در داخل کشور عبور کرده بود و و نمی‌خواست یک‌بار دیگر درگیر بی‌ثباتی و بروز اعتراضات شود

*** چرا کشورهای منطقه از جمله ایران، امارات و عربستان موضع تدافعی در برابر بهار عربی قرار گرفتند؟

نحوه برخورد بازیگران خارجی، ازجمله سه کشوری که نام بردید، با تحولات عربی یکسان نبوده است. البته همگی غافلگیر شدند. در واقع، به‌عنوان نخستین نکته می‌توان اشاره کرد که موجی سهمگین که به یک‌باره از تونس آغاز شد، نظم‌های سیاسی حاکم در منطقه را مورد تهدید قرار داد و عمده نخبگان سیاسی حاکم در منطقه را غافلگیر کرد.

نکته دوم؛ آنها می‌ترسیدند که نظم موجود منطقه‌ای به ضرر جایگاه و قدرت آنها دگرگون شود. به زبان دیگر، چون شناخت دقیقی از این تحولات شتابان وجود نداشت، آنها می‌ترسیدند که تداوم و تعمیق امواج تغییر وضعیت و ترتیبات موجود را برهم بزند. لذا نسبت به این آینده دگرگونی بی‎اعتماد بودند.

نکته سوم؛ آنها نسبت به نفوذ زبانه‌های تغییر به داخل کشورشان هم نگران بودند. از یادم نمی‌رود که اخبار تظاهرات در تونس در اواخر سال ۲۰۱۰ و اوائل ۲۰۱۱ به‌صورت خیلی کوتاه و گذرا در رادیو و تلویزیون ایران مطرح می‌شد، به‌خصوص آنکه ایران اعتراضات و ناآرامی‌های پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ را به سختی و دشواری گذارنده بود و نمی‌خواست یک‌بار دیگر درگیر بی‌ثباتی و بروز اعتراضات شود.

شیوه حکمرانی در این کشورها در کنار نحوه تعامل نخبگان حاکم با بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای به تشدید مشکلات انجامید و نفوذ بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای هم به تشدید جنگ داخلی در این کشورها کمک کرد. اتفاقا، اسلام‌گرایان به‌خصوص اسلام‌گرایان رادیکال از وضعیت ناآرام یمن و لیبی هم سود فراوان برده‌اند

جایگاه جغرافیایی این کشورها اشتهای بازیگران فرامنطقه‌ای را تیز می‌کند

*** چرا جنگ‌های داخلی در کشورهایی مثل سودان، یمن و لیبی همچنان ادامه دارد؟

پاسخ به این پرسش تقریبا مشخص است. هرسه کشور دچار مشکلات شدید و پیچیده اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی در ده‌های گذشته بودند و بافت طایفه‌ای در هر سه کشور قوی است. یمن، بعد از فروپاشی بلوک شرق، این دو کشور متحد شد، اما مشکلات واقعی و عینی آن همچنان ادامه پیدا کرد. سودان همواره در معرض تجزیه بوده است و یک‌بار هم آن را درسال ۲۰۱۱ تجربه کرد. لیبی نیز همواره با احتمال تجزیه روبرو بوده است. اتفاقا شیوه حکمرانی در هرسه کشور به جای اینکه مشکلات را کاهش دهد، آن را افزایش داده است. در اینجا بایستی بر آثار و پیامدهای شیوه حکمرانی قذافی در لیبی، علی عبدالله صالح در یمن و عمر البشیر در سودان به‌صورت روشن و مشخص تأکید شود.

شیوه حکمرانی در این کشورها در کنار نحوه تعامل نخبگان حاکم با بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای به تشدید مشکلات انجامید و نفوذ بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای هم به تشدید جنگ داخلی در این کشورها کمک کرد. اتفاقا، اسلام‌گرایان به‌خصوص اسلام‌گرایان رادیکال از وضعیت ناآرام یمن و لیبی هم سود فراوان برده‌اند و تلاش دارند نظم آرمانی مورد نظر خودشان را در بخش‌هایی از این دو کشور پیاده کنند، کما اینکه در برخی دیگر از کشورهای قاره آفریقا هم شروع به سرمایه‌گذاری و عضوگیری کرده‌اند. چنان‌که قبلا عرض شد، در هرسه کشور هویت ملی قوی به چشم نمی‌خورد. اینها کشورهایی هستند متشکل از قبائل، زبان‌ها و خرده‌فرهنگ‌های گوناگون که به راحتی در کنار هم قرار نمی‌گیرند. سطح آگاهی ملی و سیاسی در برخی از مناطق این سه کشور بسیار ضعیف است. همزمان، جایگاه جغرافیایی این کشورها بسیار مهم است که سبب می‌شود اشتهای بازیگران مهم منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای برای نفوذ و دخالت در امور تیز بشود.

درک ریشه‌های بهار عربی و اصولا درک خاورمیانه جدید بدون شناخت تحولات جامعه عربی به‌ویژه در حوزه زنان و جوانان ناممکن است.

اگر کسی غیر از این بگوید؛ خاورمیانه را نمی‌شناسد

*** آیا بهار عربی توطئه غرب برای خاورمیانه جدید بود یا اینکه یک خیزش مردمی با هدف رسیدن به دموکراسی بود؟

هرکس بهار عربی را توطئه غرب برای خاورمیانه جدید بداند، اصولا خاورمیانه و شمال آفریقا را نمی‌شناسد. بهار عربی تحول تاریخی مهمی بود که از درون منطقه ریشه گرفت، به دلایل گوناگون به اهداف اولیه خود نرسید، اما رویدادی یا تحولی نبود که ریشه در خارج از منطقه داشته باشد. کسانی که چنین داوری می‌کنند، ذهن‌های ساده‌ای دارند که تحلیل‌های نادرست و توهم‌زده خودشان را منتشر می‌کنند. برای درک آنچه که پانزده سال پیش در این منطقه صورت گرفت و در کشورهای مختلف مسیرهای گوناگونی پیدا کرد، بایستی شرایط متحول اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و به‌خصوص تغییر نسل در این کشورها را بررسی کرد. درک ریشه‌های بهار عربی و اصولا درک خاورمیانه جدید بدون شناخت تحولات جامعه عربی به‌ویژه در حوزه زنان و جوانان ناممکن است.

۳۱۵

منبع: خبرآنلاین