روزی بود و روزگاری! می خواستم داستان جدیدی بنویسم. اگر تخیلی یا سورئال بود راحت بودم. برای من تخیل بسیار آسانتر است.

خیالم را تا هر کجا بخواهم اوج می دهم. در آسمان ها پرواز می کنم. ماهی می شوم به زیر آبها در دریاها و اقیانوس ها می روم. پرنده می شوم سبکبال، باد می شوم در دستان خدا. اما امروز چیز دیگری می خواهم بنویسم. از واقعیت ها در دنیا. از هیاهوهای بیهوده. از دروغ ها، از جنگی که از آن و آنها تنفر دارم. از کشتار کودکان و پیران بی دفاع و مظلوم! من سالهاست غصه دار هستم. سالهاست هر آنچه را که می بینم و می شنوم در دل می ریزم. کاره ای نیستم مشکل گشا باشم.

دردهایی را درمان کنم. دستان دردمند فقیری را  بگیرم. مگر در حد یکی، شاید بیش از صفر. غصه دار می شوم و گاهی در تنهایی و خلوت اشگ می ریزم. مدام از خودم می پرسم چرا؟ و دنیا چه ها دارد که عده ای برای کشتار و چپاول می آیند و حکومت می کنند و مرتکب ظلم های بسیار عجیبی می شوند. یکی را می شناسم بسیار خلاف ها کرده است. دزدی، رشوه، اختلاس، قرار است دادگاهی شود. زور دادگاه به او  نمی رسد.

او یک جنگ طلب است. جنگ های بسیاری به راه می اندازد. شاید راه گریز و نجاتی برای فرار از محاکمه بیابد. در هر بار نوبت از  دادگاه با بهانه های عجیب از آنجا می رود! رییس جمهوری را می شناسم برای رهایی آن مرد از  خلافهای بسیارش از رییس آن جنگ طلب درخواست عفو او را کرده است. کسی که در همه  جنایت های آن مرد همیشه همراه و همدست او بوده است!

به یقین همه ی دستورها برای کشت و کشتار و ویران کردن دنیا را او صادر می کند! و من خوش خیال بودم که ماهها پیش دل نوشته ای برای دختر خانمی نوشتم که او باعث شد آن مرد، یعنی پدربزرگش مورد توجه قرار بگیرد. مجدد رییس جمهور شود.
برای آن دختر نوجوان "کای مدیسون ترامپ" نوشتم بگذار من به عنوان یک نویسنده کودکان و نوجوانان پدر بزرگت را آن طور تصور کنم که خود شناخته ام، نه آنگونه که شما می شناسید و معرفی کردید!

او که بیرحمانه دستور به کشتار می دهد. برای بدست آوردن منابع و ثروت های کشورها به آنها حمله می کند. کشتی های نفتی بزرگ را توقیف و مصادره می کند. این یک  دزدی آشکاراست. یعنی او دزد بزرگی است.  به دستور او مردمان بی گناه و بی دفاع را در قایق ها می کشند! چرا؟
این انسان ها ! کاش به جای انسان موجوداتی از جنس دیگر بودند! چرا از تکه تکه شدن آدمها لذت می برند؟ هزاران کودک چرا در غزه و جاهای دیگر کشته می شوند ؟ هیچ می دانید در جنگ دوازده روزه که به دستور آن آدم و با مثلا رهبری نتانیاهو اسراییلی در ایران انجام شد، جدا از بزرگترها چه تعداد کودک و نوجوان شهید شدند؟ به کدام جرم و خطا ؟!

این بار قصه ام را  واقعی آغاز می کنم. یکی بود، یکی نبود. آنها که سن بالا و یا مطالعاتی در تاریخ ایران دارند حتما خبر کودتای سال هزار و دویست و  نود و هشت را خوانده یا شنیده اند. حذف دکتر مصدق را که مردم آزادانه برای حکومت برگزیده بودند. او صنعت نفت کشور ایران را ملی اعلام کرد. آمریکا مصدق را حذف کرد و شاه را به جایش نشاند. به نظرم از همان زمان کینه آمریکا در دل های ایرانی ها نشست.
کینه دولت و دولت های آمریکا، نه مردمانش. اگر بعدها مردم شعار مرگ بر آمریکا دادند فقط برای دولتمردان آن ها بود، نه مردمان نجیب و بزرگشان. مردم ما هیچ مشکلی با مردمان آمریکا ندارند. اما خوشحال هستند که اکنون ایران، مخصوصا در جنگ دوازده روزه با اسراییل پیروز شد. نه اسراییل که  آمریکا بود و انگلیس و آلمان و فرانسه! و...

 آلمان در جنگ هشت ساله ی تحمیلی صدام به ایران علاوه بر سلا ح های مدرن جنگی، سلاح های شیمیایی زیادی را بیرحمانه به کشور عراق  برای صدام  می فرستاد! آن روزها من درمنطقه جنگی فاو عراق که به عنوان خبرنگار رفته بودم درگیرگازهای مزخرف شیمیایی شدم!

اما ماهها پیش دیدیم که ایران در برابر آمریکا و این کشورها خوب ایستاد. چنان که نتانیاهو در جنگ دوازده روزه به التماس افتاد ترامپ از ایران بخواهد آتش بس را بپذیرد.

 و اما ادامه آن قصه واقعی ... روزی ، روزگاری در کشور ما انقلاب شد. مردم شاه را بیرون کردند. همه خوشحال بودند از ظلم و ستم شاه رها شده اند. طولی نکشید شیطنت ها آغاز شد. همه زیر سر آمریکا بود. در منطقه کردستان غائله ای را ایجاد کردند. کودتای نوژه در شهر همدان اتفاق افتاد. روزی نبود در نقاطی از کشور منافقین مردم بی دفاع و مظلوم را به شهادت نرسانند. جنگ تحمیلی هشت ساله را آغاز کردند به خیال این که ارتش وجود ندارد. صدام می خواست ایران را سه روزه تصاحب کند.

 القصه ما سلاح نداشتیم. مهمات آنچنانی نداشتیم. در مقابل، جان های فداکار بسیاری بودند که حتی در سنین نوجوانی با التماس به خانواده راهی جبهه ها می شدند. بچه های ما شهید می شدند! دشمن نتواند پیشروی کند و بعد از هشت سال عاقبت ما پیروز شدیم. آمریکا دست بردار نبود! نتانیاهو هر چند وقت یک بار ایران را متهم به ساخت  سلاح های اتمی می کرد. هنوز هم دست بردار نیست. می گویند ما نباید موشک داشته باشیم. یعنی نباید از خودمان دفاع کنبم؟ یادم است شبی در منطقه جنگی مجنون بودیم. گفتم برای تهیه خبر و گزارش به جبهه ها می رفتم. آنجا ، درست در خط اول رزمندگان ما با دست های خالی مقابل دشمن ایستاده بودند. عراقی ها بچه های ما را هدف می گرفتند.

می کشتند! ما از داشتن مهمات محروم و خالی بودیم. می گفتم :"بچه ها شما که آنها را می بینید، راحت می توانید بزنید، چرا نمی زنید ؟" نیاز به جواب نبود. دستانمان خالی بود. همان نداشتن ها ما را به جاهایی رساند که در جنگ دوازده روزه دست برتر بودیم. حال باید از این داشته هایمان دست برداریم و در حسرت خیلی چیزها بمانیم و بسوزیم؟! این ها قصه نبود. واقعیت هایی بود برای گفتن  به شما که پدربزرگ بیرحمی دارید.
خیال می کند صاحب تمام دنیاست. مدام می گوید هشت جنگ را خاتمه داده است! هر روز می گوید سایت های هسته ای ایران را نابود کرده! نمی گوید مسبب خیلی از جنگ ها خودش است. جنگ با ما را او آغاز کرده بود. جنگ در غزه، لبنان، سوریه را او آغاز کرده است. نتانیاهو بهانه است. اسراییل خود آمریکاست برای زیر سلطه گرفتن کشورهای خاورمیانه، عربهای خوش خیال.
خوش خیالهای ترسو که به پدربزرگ شما هواپیمای غول پیکر هدیه می دهند! اگر او ساعاتی در اندیشه فرو می رفت ، به کارهایی که تا امروز انجام داده و می دهد  فکر می کرد! حتی در ماجرای"جفری ادوارد اپستین" در جوانی اش که شما! نوه ی آقای ترامپ، دختر خوب! اگر جای یکی از آن دختران قربانی بودید؟! یعنی چه اتفاقی می افتاد؟...

 این روزها کاخ سفید شده خانه پدربزرگ. گاهی نوه ها در آنجا سرگرم انجام تکالیف یا کارهایی هستند. حتما شما هم سری به او می زنید. لطفا و لطفا او را به انسانیت و انصاف و عدالت و عقل دعوت کنید.  

نمی خواهم بگویم ما بهترین هستیم. در کشور ما ظلم نمی شود. می شود! من گفتم فقط دردها را به درون سینه ام می ریزم. روزی نیست به اختلاس ها ، به دزدی ها و کلاهبرداری ها و ندانم کاری ها فکر نکنم.

به نبود مدیران لایق فکر نکنم. به کوچک شدن سفره های مردم، گرانی ها! فقر!... اگر  شیطنت های بزرگان کشور شما و کشورهایی مثل شما نبود، اکنون احوالات و اوضاع زندگی ما این نبود. تحریم های ظالمانه آمریکا! کاش این جا بودید و می دیدید ما چه ها کشیدیم! چه بر سرمان می آید. چه بر سر بیماران خاص، مخصوصا کودکان! به دلیل تحریم حتی داروها،  می آید!  بگذریم. همانطور که در دو دل نوشته قبل گفتم من فقط یک نویسنده ام.

بیشتر برای کودکان و نوجوانان رمان و داستان می نویسم. جز نوشتن که آن هم مدتی است به دلایلی انگیزه هایم برای خلق آثار جدید کم شده است! هیچ بلد نیستم، نمی دانم و هیچ کاره ام!...

* نویسنده کودکان و نوجوانان 

منبع: خبرآنلاین