استاد و همکار مطبوعاتی ما جلال رفیع که صدایی خوش هم دارد و ذوق طنز، از خاطرات زندان قبل از انقلاب خود این گونه نقل میکرد که زمانی تصنیف مرغ سحر رامیخواندم و روزی برای مزاح جمع و با توجه به اینکه برخی مائویستها نیز هم بند ما بودند من به جای «مرغ سحر» واژه «مرغ پکن» را گذاشتم تا آنها را به نظام کمونیستی چین متصل کنم. مرحوم طالقانی که خدارحتمشان کند خواندن این تصنیف را بارها از من خواسته بودند تا اینکه دوستی در زندان که ذوق شعری هم داشتند گفتند که این جوری وزن شعرت ایراد پیدا میکند و بهتر است پکن را به پکر( بر وزن سَحَر) تبدیل کنی. این گونه شد که از آن پس در زندان می خواندم مرغ پَکَر ناله سر کن» و البته بر اساس همان اشعار و ذوق طنزپردازی که جناب رفیع داشتند، اشعار را هم تغییر داده و کلا بر همان وزن و ریتم و ملودی شعری با مضمونی دیگر را خواندند. که می توانید آن را در سایت موزه عبرت بخوانید.
میانه: آقا جلال که خداوند عمرش را زیاد کند به همراه امیرحسین فردی و حسین قندی(سه گانه فرق که حرف نخست نام خانوادگی این سه تن است و به قول سید فرید قاسمی بر فرق سر مطبوعات ایران قرار دارند) چهارشنبه گذشته در مراسمی که معاونت مطبوعاتی بانی و برگزارکننده آن بود،به عنوان «پیشنگاران» روزنامه نگاری، معرفی شدند. داخل پرانتز بگویم که از همان لحظه دیدن این ترکیب در نشست یادشده آن را نامانوس یافتم و نارسا برای چنین موضوعی(پیشکسوتان روزنامهنگاری)، شاید واژه پیشگام یا همان خبره مطبوعاتی رساتر بود،چرا که در صحبت با دو لغتشناس و فرهنگنویس برجسته و نامدار ، آنها معتقد بودند پیشنگار به ذهن عباراتی همانند پیشنویس و یک امر موقتی را تداعی می کند تا پیشگامی-
در هر حال بازگردیم به مرغ پکر، که حدیث وضعیت پکرگونه روزنامهنگاری در ایران است. شاید در همان نشست گوشهای از این وضعیت در سخنان استاد محمود دعایی بازتاب یافته باشد، به خصوص آنجا که ایشان داستان عدم انتشار یادداشت محمود شمس- ماشاء الله شمس الواعظین- برای دوست و همکار قدیمیاش، آقاجلال رفیع را مطرح کرد. استاد دعایی ،که نگارنده وجود ایشان را – به خصوص در این ایام برزخی و پکرگونگی مطبوعات و روزنامهنگاری- برکت خیز میدانم گفت که برابر درخواست معاونت مطبوعاتی از چند تن برای جلال رفیع یادداشت گرفت ، از جمله آقای شمس،اما این یادداشت به رغم موافقت معاون مطبوعاتی و دستاندرکاران زیرمجموعهاش در ویژهنامه نسبتا شکیل این همایش منتشر نشد،اما آقای دعایی کاری کرد که هم خودش که سفارش دهنده و گیرنده این یادداشت از شمس بود، شرمنده نویسنده نشود و هم آنکه به گونهای رفتار کند که برای معاونت مطبوعاتی و زیرمجموعه شان که این روزها سخت زیر ضرب برخی از منتقدانشان قرار دارند، مسئلهساز نشود، پس شروع کرد به خواندن تمامی یادداشت آقای شمس برای حاضران که جمعی از چهرههای شناخته شده و پیشکسوت مطبوعاتی هم در آن به همراه چند نسل از روزنامهنگاران حضور داشتند. اینجاست که می توان به نقش متعادل کننده و توازن دهنده امثال حجت الاسلام دعایی بیشتر پی برد.
انجام:او با خواندن این یادداشت دو پیام داد،اول این که اصل یادداشت هیچ نکته خلاف مصالح نظام و قانون اساسی و قانون عادی و حتی آییننامه های یک وزارتخانه نداشت و بنابر این آن کسی که جلوی انتشار این یادداشت را گرفته در پی جذب حداکثری نیست بلکه به دنبال نوعی شجاعت ستانی از مدیران میانی است. دوم اینکه روزنامهنگاران پیشکسوتی همانند شمس ،دلبسته این آب و خاکند و عمر و جوانی خود را برای این انقلاب صرف کرده اند و لذا صلاح نیست که با آنان این گونه برخورد شود.قلم شمس همچنان می تواند محل تحلیلهایی باشد که غیبتش در این روزها بسیار حس می شود.
تمامی این مطالب به معنای کمانگاشت تلاش معاونت مطبوعاتی در برگزاری این مراسم نیست. مراسم بسیار آبرومند برگزار شد و نشان داد که در همین فضای پکر و یاس آلود هم می توان کارهایی مثبت و موثر انجام داد. انتخاب یک خودرو به عنوان تجلیل از این سه تن و دادن هدیه به همراه کارت روزنامهنگاران خبره و لوحی وزین از ابتکارات مجموعه معاونت مطبوعاتی بود که به گمان نگارنده بسیار تیزهوشانه سعی دارد اتهام و شائبه سیاسیکاری را که در دوره های گذشته، چترش را بر سرمعاونت یاد شده گسترده بود، از دامان آن بزداید. برگزاری سومین همایش مسائل مطبوعات ایران هم از همین زاویه قابل ارزیابی است که سه شنبه این هفته برگزار شد که شاید در هفته آینده خود محل بحث و بررسی و یادداشت مستقلی شود.
توضیح:این یادداشت در شماره پنج شنبه 4 خرداد در هفته نامه نگاه پنج شنبه منتشر شد.