ما را نسب به خاک قدوم تو میرسد
یعنی که خاک پای تو هستیم، تا ابد
آیینهای برابر رویت گرفته است
خورشید، تا جمال تو را منتشر کند
ما را به دام و دانه چه حاجت؟ که از ازل
آهوی جان به شوق کمند تو میچمد
عمری دراز باید و بختی چو قامتت
تا دست ما بدان خم گیسو مگر رسد
دلخسته از فسون جگرسوز حیرتیم
دلبسته بر وفای تو ای حبر معتمد
از لا به لای روزن پولاد، دیدهام:
دلهای خسته را به تبسم کنی رصد
ای مرز بیکرانهی رد و قبول عشق
معنای ذکر منجلی یا علی مدد
جز جام باژگونه برایم نمانده است
چون لالهای که باد مخالف بر او وزد
زین بیشتر که بستهی بند مرارتیم؟
زین بیشتر بلا به دل و جان ما رسد؟
ترسم غریق ورطهی خونین دلان شوم
چندانکه آب دیدهی خونبار میچکد
«خواهم شدن به میکده، گریان و دادخواه»
شوق تو سوی ملک خراسانم ارکشد
جانی دگر رسد به چو من بیدلی اگر
زان آستان نسیم مسیحانهای وزد
خواهم غبار کوی تو کحل بصر کنم
اما هزار حیف که دستم نمیرسد
با سینهای گداخته، خاموش ماندهایم
«ترسم که اشک، در غم ما پرده در شود. . .»
تاریخ انتشار: ۷ آبان ۱۳۸۸ - ۱۱:۳۲
سروده امیرحسین مدرس برای امام هشتم
منبع: خبرآنلاین