*سیدعبدالامیر نبوی
سرانجام محمد مرسی، نخستین رئیس جمهور غیرنظامی و آغازگر جمهوری دوم مصر بعد از هلهله و شادی هواداران رسماً کار خود را در دفتر ریاستجمهوری آغاز کرد، اما پوشیده نیست که رئیسجمهور جدید در صحنۀ سیاست داخلی با مسائل و چالشهایی جدی روبروست. وی اگرچه بالاترین سمت سیاسی و اجرایی کشور را در اختیار دارد؛ در عین حال قویترین بازیگر سیاسی این کشور ارتش است. ارتش به عنوان نهادی مهم و سیاستگذار طی دهههای گذشته در صحنههای سیاسی و اقتصادی حضوری جدی داشته است. گسترش تدریجی توان سیاسی و اقتصادی این نهاد موجب افزایش توان بازیگری آن شده است. خودداری ارتش از سرکوب مردم و ایفای نقشی بی طرفانه در جریانات منتهی به انقلاب ژانویه سبب شد وجهۀ آن نزد افکار عمومی بالاتر نیز رود.
مسئله مهم اینجاست که شورای عالی نیروهای مسلح در یکسال و نیم گذشته با استفاده از این افزایش وجهه و توان بازیگری و با بهرهگیری از ایفای نقش موازنهگر در صحنۀ سیاست داخلی مصر، موفق شده است قدرت را بیش از گذشته در دست خود متمرکز کند و عملاً به پایه ریزی وضعیت و شرایط پس از دوران مبارک بپردازد.
هم اکنون شورای عالی نیروهای مسلح از اختیارات فراوانی برخوردار است. به خصوص آنکه پارلمان منحل شده و کمیتۀ تدوین قانون اساسی هنوز به پایان کار خود نرسیده است. بنابراین مرسی باید ضمن درک منافع و حساسیتهای ارتش چنین مواردی را رعایت کند و برای افزایش اختیارات خود بکوشد. از سوی دیگر، اما، دولت مرسی دارای مشکلی درونی نیز هست. این دولت بنا به اقتضائات و لوازم شرایط پس از تحولات مهم اجتماعی دولتی ائتلافی است. دولتهای ائتلافی پس از تحولات مهم سیاسی و اجتماعی نظیر انقلابها همواره ضعیف بودهاند، به دلیل آنکه در پی ارائۀ وعدهها و معرفی آرمانهایی برای کسب و تداوم حمایت اغلب اقشار اجتماعی هستند. آنان میکوشند چتری گسترده از طریق دولت ائتلافی به وجود آورند تا بتوانند گروههای سیاسی و قشرهای اجتماعی بیشتری را راضی نگاه دارند. همین امر پاشنه آشیل دولتهای ائتلافی در شرایط پس از دگرگونیهای مهم به شمار میرود؛ زیرا هر گروهی بنا به آرمان و یا وعدهای به حمایت از دولت ائتلافی میپردازد و اندک زمانی که بگذرد نسبت به تحقق اهداف و وعدهها بیاعتماد یا بدبین میشود. همین امر دولتهای ائتلافی را به سرعت در معرض تضعیف و فروپاشی قرار میدهد.
میدانیم که گروههای مختلفی از نامزدی مرسی در مرحلۀ دوم انتخابات ریاست جمهوری حمایت کردند. بخشی از سلفیها که به دنبال اجرای شریعت هستند از این پس خواهند کوشید دولت جدید مصر را به سمت رسمی و اجراییشدن احکام شریعت از طریق قوانین و مقررات و سیاستگذاریها سوق دهند. در نقطۀ مقابل بخشی از گروههای حامی مرسی کسانی هستند که گرایش لیبرال دارند و از بابت مخالفت با ریاستجمهوری شفیق به سمت حمایت از مرسی روی آوردهاند. آنان به طور طبیعی خواستار اجرای سیاستهایی کمتر اسلامگرایانه در صحنۀ سیاسی مصر خواهند بود. از سوی دیگر بخشی از قبطیها که به مرسی رأی دادهاند بنا به وعدۀ حق برابر با مسلمانان به سمت او گرایش پیدا کردهاند؛ نکته ای که مورد مخالفت علنی سلفی ها قرار دارد. از سوی دیگر بخش عمده ای از رأیدهندگان به مرسی حاشیهنشینانی هستند که بر اثر مشکلات حاد اقتصادی و اجتماعی امروز مصر به سمت او روی آوردهاند، زیرا شفیق را تداومبخش سیاستهای اجتماعی و اقتصادی دورۀ مبارک میدانستند. آنان از مرسی انتظار دارند سیاستهایی را در پیش بگیرد که به سرعت باعث بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور شود. در نتیجه عدم تحقق چنین انتظاراتی میتواند آنان را ناراضی کند.
بنابراین دولتی ائتلافی و فراگیر که محمد مرسی تحقق آن را وعده داده است، ضمن آنکه میتواند نقطۀ قوت وی و گرایش اخوانی باشد، در صورت عدم مدیریت و کنترل اوضاع میتواند به سرعت به پاشنۀ آشیل وی و گروهش تبدیل شود. روشن است که عدم مدیریت چنین وضعیتی تمامی دستاوردهای کامیابی وی در انتخابات را به طور خاص و پیشینۀ افتخارآمیز اخوانالمسلمین را به طور عام بر باد میدهد. از این رو اخوانالمسلمین و حزب عدالت و آزادی در برابر آزمون تاریخی مهمی قرار گرفتهاند؛ موفقیت در اجرای شعارها و وعدهها در تداوم قدرت سیاسی آنها طی سالهای بعد موثر است و در عین حال ناکامی در راضینگاهداشتن قشرهای مختلف اجتماعی تحت لوای دولت ائتلافی میتواند توانایی و حتی پیشینه این گرایش را به زیر سوال ببرد.
به نظر میرسد اخوانیها از این پس برای مدیریت شرایط جدید احتمالا میکوشند در میانه صحنه سیاسی بایستند، نوعی موازنه میان ارتش و سایر احزاب سیاسی ایجاد نمایند و بر اساس شرایط از اهرم یکی علیه دیگری استفاده کنند. این نکته بدین معناست که اخوانیها هنگامی که به هر دلیلی احساس ضعف کنند منافع ارتش را رعایت خواهند کرد، و زمانی که ارتباط و همسویی با سایر احزاب تقویت شود، در جهت امتیازگیری از سران ارتش فعال خواهند شد. البته هدف از ایفای چنین نقشی، فارغ از آنکه موفقیتآمیز باشد یا خیر، فقط یک چیز است: حفظ قدرت.
نکته پایانی آنکه اغلب منتقدان مرسی تاکید دارند که وی فاقد کاریزمای لازم برای رهبری جریان پیروز در انتخابات ریاستجمهوری است و صرفاً بهرهگیری از قدرت سازماندهی اخوان وی را به قدرت رساند. این نکته اگرچه نادرست نیست و از ابتدا نیز بر حضور وی در صحنه رقابتهای انتخابات سایه انداخت، شاید به مرور زمان به نقطه قوتی برایش تبدیل شود، زیرا اثرپذیری وی را از تودهها کاهش میدهد و دست او را برای درک موقعیت و چانهزنی با دیگر بازیگران صحنه سیاسی مصر باز خواهد گذاشت. اتفاقا رهبران اخوان توانایی خود در این زمینه را در خلال جزر و مدهای دهههای گذشته بارها نشان دادهاند.
*پژوهشگر ارشد مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه
26349