کاپیتان یک لنج وقتی دور از چشم ملوانان به دریا افتاد بیش از 8 ساعت و نیم روی امواج دریا دراز کشید تا نجات پیدا کند.
ثانیه به ثانیه به یاد بچههایش بود، 70 بچه ، نوه و نتیجه که وی را خیلی دوست داشتند. یک ماهی سفید همبازی اش شده بود تا این که فرشتگان نجات، به دادش رسیدند. ساعت 4 و 30 دقیقه بامداد اول تیرماه لنج باری صفاری عسلویه به سمت شارجه در حال حرکت بود که زنگ ساعت ناخدا به صدا درآمد. از جایش بلند شد تا نماز صبح را بخواند. هوا گرگ و میش بود و ناخدا وقتی از اتاق بیرون رفت متوجه شد که دریا روز پرموجی را در پیش خواهد داشت. آستینهایش را بالا زد و به سمت پلهها رفت تا برای وضو گرفتن به طبقه پائین برود. هنوز روی پلههای سوم بود که ناگهان چشمانش سیاهی رفت و خود را در دریا دید.
آغاز عملیات نجات
ساعت 6 صبح بیسیم گروه نجات دریایی به صدا درآمد مردی که خودش را از ملوانان یک لنج باری صفاری معرفی میکرد با وحشت به مأمور گروه نجات گفت: ساعت چهار و نیم صبح ناخدای ما به آب افتاد. از صدای فریاد وی از خواب بیدار شدیم و چراغ انداختیم، اما چیزی ندیدیم. تقریباً دو ساعت دنبال وی گشتیم، اما موفق نشدیم اثری از وی پیدا کنیم و از آنجا که هیچ کداممان هم کنترل و هدایت لنج را بلد نیستیم در میان دریا گرفتار شدهایم.
با اطلاع این مرد با برج کنترل جزیره ابوموسی از طرف مرکز هماهنگی جستوجو و نجات دریایی شناور ناجی 10 به موقعیت این حادثه اعزام شد، امابهخاطر آن که ملوانان این لنج هیچ کدام موقعیت کاپیتان را نمیدانستند عملیات شناسایی لنج 2 ساعت طول کشید و سرانجام ناجیان موفق شدند موقعیت لنج صفاری را شناسایی کنند. با پیدا شدن لنج، ناجیان در تحقیقات متوجه شدند که ناخدا عبدالله کاپیتان 60 ساله این لنج ساعت 4 صبح به آب افتاده است و به دلیل شرایط جوی نامساعد ملوانان هر چقدر با نورافکن به دنبال وی گشتهاند، اثری از ناخدا پیدا نکردهاند. آنها توضیح دادند که از آنجا که سطح لنج فایبرگلاس است به دلیل ریزش آب روی آن، سطح لیز شده و ناخدا زمانی که از پله پایین میرفته داخل دریا سقوط کرده است. همه مطمئن بودند که ناخدا زنده است و صدای وی را زمانی که کمک میخواسته شنیدهاند.
با این اطلاعات گروه نجات به گشتزنی در اطراف محل حادثه پرداخت، اما باز هم اثری از ناخدا نبود. با توجه به فاصله لنج تا موقعیت به آب افتادن ناخدا، محدوده جستوجو مشخص شد و شناور10 از برج کنترل تقاضای نیروی کمکی کرد، و با اعلام به نیروی دریایی سپاه و دریابانی و درخواست اعزام بالگرد به موقعیت، شناور ناجی 15 نیز به منطقه اعزام شد. همزمان، بالگردهای نجات دریایی نیز به محل اعزام و از طریق هوا به جستوجوی ناخدا عبدالله پرداختند، اما مه غلیظی همه دریا را پوشانده بود و همین مسئله، کار را برای گروه نجات سخت میکرد. 8 ساعت از ناپدید شدن کاپیتان این لنج گذشته بود همه در حال ناامید شدن بودند تا این که از طریق ارتباط رادار همه لنجهایی که از محدوده آبهای جزایر ابوموسی - سیری گذر میکردند، در جریان این ماجرا قرار گرفتند و ساعت یک ظهر بود که مردی از لنج صیادی طاها با برج کنترل جزیره ابوموسی تماس گرفت و اعلام کرد کاپیتان را از آب گرفتهاند.
بلافاصله نیروهای نجات به موقعیت شناور طاها رفتند و متوجه شدند نجات یافته همان ناخدا عبدالله است که پس از 5/8 ساعت شناور بودن روی آب دریا زنده پیدا شده است. نیروهای نجات که وضع جسمانی ناخدا عبدالله را بسیار خوب دیدند، وی را به جزیره سیری و به لنج خودش منتقل کردند تا اعضای لنج صفاری را از نگرانی خارج کنند.
گفتوگو با ناخدا عبدالله
شاید اگر تجربه این ناخدای کهنهکار نبود، وی سرنوشت مرگباری داشت. ناخدا «عبدالله دریانورد» 40سال است که تجربه حضور در دریا را دارد و پدر، عمو و برادرهایش نیز همه از کاپیتانهای باتجربه جنوب کشور بودند و هستند.
وی در مصاحبه گفت: صبح که شد برای نماز از خواب بیدار شدم. میدانستم که سطح لنج لیز است و به همین خاطر دمپایی پوشیدم و به طرف پلهها رفتم. هنوز پایم را روی پله سوم نگذاشته بودم که انگار نیروی عجیبی من را به سمت دریا انداخت. شاید در یک لحظه باد شدیدی به من خورد و من را به پایین پرتاب کرد. در آن لحظه داد و فریاد کردم و وقتی چراغ لنج روشن شد، متوجه شدم که کارکنان لنج بیدار شدهاند. آنها نورافکنی را به سمت دریا گرفتند اما هر چقدر دست تکان دادم نور پروژکتور به دست من نخورد. چند متری لنج به سمت جلو حرکت کرد و دوباره بازگشت و من دلخوش بودم که آنها من را نجات میدهند. اما با این حال همه تلاش من برای این که من را ببینند، و تلاش آنها برای پیدا کردن من بینتیجه ماند و موجهای آب من را در مسیر حرکت خود پیش بردند.
ناخدا عبدالله که 70 بچه، نوه و نتیجه دارد، در ادامه گفت: سعی کردم روی آب بخوابم و هیچ حرکتی نداشته باشم، میدانستم که اگر زیاد دست و پا بزنم همه انرژیام از بین میرود، به همین دلیل تصمیم گرفتم تنها خودم را روی آب نگه دارم. در همان لحظه لباسهای رسمیام را که تنم بود، درآوردم و سعی کردم با لباس سبکتر خودم را روی آب نگه دارم. صبح که شد سعی کردم موقعیتم را شناسایی کنم، اما دریا مواج بود و گرد و غبار شدیدی روی سطح آب بود. تصمیم گرفتم به همان حالت روی آب باقی بمانم. در 8 ساعتی که روی آب شناور بودم ماهی سفید کوچکی در اطراف من حرکت میکرد و همه حواسم مشغول آن بود. گاهی روی گلویم میافتاد و سریع خودش را به آب دریا میانداخت. 8 ساعت سرگرم این ماهی کوچک بودم که در همه طول مسیر با من همراه بود. ساعت 9 صبح شناور نجات از کنار من عبور کرد، اما من را ندید و در همه مدتی که لنجهای کمکی از نیم مایلی من میگذشتند آنها را میدیدم و تلاشم برای دیده شدنم بینتیجه میماند.
ساعت 12 ظهر در همان دریا و به حالت درازکش نمازم را خواندم باز هم ماهی کوچک پیش من بود و من را تنها نمیگذاشت. انگار فرشته نجات من بود. با حضور این ماهی کوچک همه استرس و ناراحتیام را فراموش کرده بودم و به این دلیل امیدم را از دست نمیدادم. ساعت یک ظهر شده بود و محاسبه میکردم که تا عسلویه 160 مایل فاصله است و تا سکوهای نفتی ایران 20 مایل فاصله دارم و برای رفتن به جزیره سیری نیز 15 مایل باید حرکت کنم. اما حرکت آب من را به سمت غرب میکشید. سعی میکردم خودم را خسته نکنم ساعت از یک ظهر گذشته بود که چشمم به یک لنج صیادی افتاد که از آنجا میگذشت. آنها را صدا کردم و ملوانان آن نیز من را دیدند و به بالای لنج کشیدند. بلافاصله آب شیرین روی من ریختند و حالم که کمی جا آمد، احساس گرسنگی عجیبی پیدا کردم و از آنها خواستم کمی غذا به من بدهند. با پیدا شدن من بلافاصله آنها گروههای نجاتی را که از صبح در جستوجوی من بودند را مطلع کردند و شناور 10 نیز خود را سریع به لنج طاها رساند و من را به لنج خودم منتقل کرد.
وی در ادامه گفت: سال 58 نیز یک بار این حادثه برای من اتفاق افتاد و آن زمان در لنج پدر و عمویم بودم که لنج غرق شد و من مجبور شدم تا خشکی شنا کنم. وی در ادامه گفت: شرایط بسیار سختی است و در آن لحظه انسان از خود عاری میشود و تنها اتکایش به خدا است و در آن شرایط قدرت و عظمت خداوند را از نزدیک لمس میکند.
47282