محسن حدادی: جشنواره داستان انقلاب از آن جهت که جشنی نوپا و البته منحصر به فرد است، از ابتدای تأسیس مورد توجه همه فعالان عرصه فرهنگ قرار گرفت چرا که در هر جلسه و محفل ادبی، صحبت از نبود داستان در حوزه انقلاب، به نقدی تکراری و یک ناامیدی عادی تبدیل شده بود. امیرحسین فردی که جشنواره غیردولتی «شهید غنیپور» را سالهاست زنده نگه داشته و نویسندگان خوبی را نیز برای جامعه هنری کشور تربیت کرده، این نقدهای بیحال و بیهدف را یکباره به جرقهای تبدیل کرد و جشن داستان انقلاب را با «همراهی اجرایی حوزه هنری و اعتباری وزارت فرهنگ» تأسیس کرد؛ جشنی که با جایزه 9میلیون تومانی یکی از گرانترین جوایز ادبی کشور محسوب میشود؛ جشنی که درصدد آن است تا فراز و نشیبها و تلخ و شیرین انقلاب 57 با طعم کاغذ و واژه برای آینده ثبت شود؛ با این حال تابستان امسال اعلام شد که سومین دوره جشن داستان انقلاب امسال برگزار نمیشود، آن هم در حالی که برگزارکنندگان این جشن معتقدند بزرگترین حادثه تاریخی معاصر، هنوز نتوانسته در حوزه ادبیات حرفی برای گفتن داشته باشد و ادبیات انقلاب شدیداً مهجور است و برایش هم کار زیادی صورت نگرفته است. . .
چرا برگزاری سومین دوره در سال 88 لغو شد؟ نکند برخی مشکلات داوری و ارائه آثار اینگونه جشنوارهها دامن شما را هم گرفت.
خیر، ما مشکلات جشنوارههای دیگر را نداشتیم. طبق برنامه قرار بود اسفندماه 87 فراخوان سومین دوره منتشر شود که بنا به دلایلی این کار به تعویق افتاد. امسال هم که برگزاری انتخابات و فضای سیاسی کشور به نوعی سهیم بود. بعد هم از آنجا که در جشنواره داستان انقلاب آثار منتشر شده داوری نمیشود بلکه آثار تولیدشده و یا آماده انتشار، به داوری راه پیدا میکند خودمان تصمیم گرفتیم چون فرصت فراخوان کم میشد و کیفیت کارها پایین میآمد؛ جشنواره را سال آینده برگزار کنیم؛ انشاءالله اسفند89.
به جز ایجاد انگیزه، هدف از برگزاری این جشن چیست؟
میخواهیم فضای مناسبی پیش بیاید تا نویسندگانی که خاطراتی از انقلاب دارند و یا علاقهای به مرور تاریخ انقلاب، دست به قلم شوند. در دوره دوم به خاطر همین امتیاز ویژه، چندین رمان با موضوع انقلاب آماده چاپ شد که از دل جشنواره بیرون آمده بود.
فکر نمیکنید با این روش مانند برخی پروژههای فرهنگی دولت، به سمت سفارشی شدن میروید؟
من البته به پروژههای سفارشی زیاد بدبین نیستم چرا که در تمام دنیا چنین اتفاقی میافتد، اما جشنواره داستان انقلاب تفاوتهای زیادی با این شیوه دارد؛ نه سفارش مستقیم و محدود کنندهای در کار است و نه مسائل مالی و قرارداد؛ تنها یک قرارداد «دلی» بین نویسنده و موضوع جشنواره بسته میشود و در نهایت هم اثری که از همه بهتر است، برگزیده میشود و از قبل به کسی قولی داده نمیشود.
به هر حال نظر مثبتی نسبت به اینگونه فعالیتهای فرهنگی در کشور نیست.
احساس من هم این است که این اواخر کارهای برجستهای از این نوع پروژهها بیرون نمیآید، تعداد صفحات مشخص است، موضوعات مشخص است، فرم نوشتن مشخص است و در کل همهچیز خیلی اداری تنظیم میشود، در حالی که وقتی یک نویسنده آزاد باشد و آزادانه به مولود فکری خود بپردازد، یا بهترین کارش را مینویسد یا حداقل در همین مسیر قلم میزند.
جشن داستان انقلاب یک امتیاز ویژه دیگر هم دارد؛ و آن اینکه نگاه جشن داستان انقلاب به وسعت همه ایران است. متأسفانه تصور ما این است که همه نویسندگان و هنرمندان در تهران جمع شدهاند؛ اصلاً به فکر شناسایی و استعدادیابی نیستیم در حالی که استعدادهای خوبی در دوردستها داریم که کسی به آنها رسیدگی نمیکند. در دورههای قبل افرادی به جشن داستان انقلاب آمدند و جایزه بردند که اتفاقاً گمنام بودند. ما وظیفه داریم که به این نویسندگان گمنام اما خوشفکر و خوشذوق، اعتماد به نفس بدهیم و بگوییم که داوریها عادلانه است.
آیا جشن داستان انقلاب واقعاً اینگونه است؟
سلامت جشنوارهها را به مرور زمان میتوان محک زد و خود جشنواره و جهتگیری و ویژگیهایش باعث میشود آن جشن جای خودش را بین اهالی فرهنگ باز کند؛ اینکه یک جشنواره سفارشی - تبلیغی است یا اینکه واقعاً «ادبیت» آثار در آن حرف اول را میزند. . . ما هدفمان و البته عملکردمان نشان میدهد که برایمان ادبیات خیلی مهم بوده؛ اگر بهترین پیامها در یک اثر بوده اما از لحاظ «داستان به ما هو داستان» ضعف داشته، از داوری کنار گذاشته شده، ما برای ادبیات احترام قائلیم.
فکر میکنید توانستید به اهداف جشنواره برسید؟
ببینید ما اعتقادی به بازی با اعداد و آمار نداریم؛ نگاهمان بلندمدت و یک نگاه 10ساله است؛ در حال حاضر میخواهیم موجآفرینی کنیم؛ چرا که به ادبیات احترام میگذاریم. نویسندگانی که میخواهند درباره انقلاب بنویسند سرگرم کارهایی میشوند که به سراغشان میآید و به نوعی انقلاب دستخوش فراموشی میشود؛ نویسندگانی چون احمد خلیلی و محمود گلابدرهای که در بامداد انقلاب احساس کردند باید قلم به دست بگیرند و بنویسند و فهمیدند دارد چه اتفاقی میافتد امروز دیگر در فضای داستان انقلاب نیستند... بعد از انقلاب هم بسیاری از نویسندگان درگیر جنگ شدند و تب و تاب جنگ آنها را به سمت ادبیات دفاع مقدس سوق داد.
خودتان در حال حاضر چه میکنید؟
«اسماعیل 2» را در دست دارم که انشاءالله تا آخر سال کامل میشود.
چه تفاوتهاو شباهتهایی با جلد اول دارد؟
سعی کردم که به طور مستقل خواندنی باشند، اما از لحاظ فضا به جلد اول بسیار شبیه است. من عاشق طبیعت هستم اگرچه برخی دوستان جلد اول اسماعیل را به واسطه پرداختن بیش از حد به طبیعت _ به زعم آنها _ نقد کردند اما با احترام به نظر منتقدان باید بگویم من داستانم را جدای از طبیعت و توصیف آن نمیبینم و سعی میکنم که داستان را با ظرافتهای طبیعی اطراف شخصیتها پیش ببرم. وقتی باران میآید اگر در دفتر کار هم باشم، حس میکنم دارم خیس میشوم. . . روایت اسماعیل در جلد دوم هم کاملاً در دل طبیعت اتفاق افتاده و سرشار از توصیفهای طبیعت است. البته تلاش کردم که این فضای طبیعی پیش برنده داستان باشد و نه مانع آن.