*من معتقدم در انتخابات سال 84 ما اشتباه کردیم. قبل از تصمیم حتما موافق و مخالف وجود دارد اما وقتی حزب به یک تصمیم برسد همه از آن تبعیت میکنند. در سال 83 که دوره مجلس ششم تمام شد، در حزب، کمیسیون انتخابات تشکیل دادیم تا برای انتخابات ریاستجمهوری برنامهریزی کنیم. همان موقع زمزمههای آمدن آقای هاشمی هم مطرح بود و من در گفتوگو با آقای خاتمی، رییسجمهور متوجه شده بودم که ایشان نسبت به آقای هاشمی نظر مساعد دارد. بر همین اساس در حاشیه یکی از جلسات کمیسیون انتخابات به آقای دکتر خاتمی که در آن زمان دبیر کل حزب بود گفتم الان شرایط ما خوب نیست و هاشمی در این شرایط میتواند برای ما هم گزینهیی مطلوب باشد و ایشان هم تایید کرد. اما این حرف ما در سطح هواداران و بدنه اجتماعی ما حتی فرصت ابراز هم پیدا نمیکرد. اگر ما این را مطرح میکردیم خودمان طرد میشدیم. ما فکر میکردیم در شرایطی که آقای خاتمی را در تنگنا قرار دادهاند، فرد قدرتمندی مثل هاشمی بهتر میتواند شرایط را تغییر دهد. اما این حرف در همین حد باقی ماند و چون زمینهیی برای طرح شدن نداشت ما رفتیم به سراغ اینکه توسط حزب کاندیدا معرفی کنیم. چون بعد از مجلس ششم و در اواخر دولت دوم آقای خاتمی، اصلاحطلبان از طرف هواداران خود تحت فشار بودند و هواداران اصلاحات سرخورده شده بودند، ما به لحاظ اجتماعی موقعیت خوبی نداشتیم و باید خود را بازسازی میکردیم. در آن برهه کار سازمانی خوبی برای سازماندهی مجدد نیروهای اجتماعی خود انجام داده بودیم و تا انتخابات سال 84 تا حد زیادی خود را بازسازی کردیم و به همین دلیل هم کاندیدای حزبی معرفی کردیم. دکتر معین در واقع اولین کاندیدایی بود که ابتدائا از طرف یک حزب معرفی شده بود. حتی خود آقای خاتمی هم در سال 76 در فرآیند یک انتخاب حزبی، نامزد نشده بود. بلکه تصمیمی بود که توسط آقای موسویخویینیها و آقای کروبی و آقای خاتمی گرفته شد و بعد به مجمع روحانیون مبارز اعلام شد و آنها هم حمایت کردند. اما ما برای معرفی دکتر معین، کار حزبی کردیم و برای اولین بار در فرایند کار حزبی به یک کاندیدا رسیدیم. موضع ما این بود که اگر مهندس موسوی نیامد دکتر معین را نامزد کنیم. بنابراین این ایراد به ما وارد نیست که چرا کار حزبی نکردید. ولی این کار حزبی، ما را به پیروزی نرساند. البته همان موقع هم بحث حضور مهندس موسوی وجود داشت و شورای هماهنگی جبهه اصلاحات به دنبال آمدن ایشان بودند. این در شرایطی بود که زمزمه آمدن آقای هاشمی مطرح شده بود و آقای کروبی هم گفته بود اگر هاشمی بیاید من هم میآیم. در نهایت یک روز یکشنبه در جلسه شورای هماهنگی جبهه اصلاحات که در دفتر آقای کروبی برگزار شده بود قرار شد آقای موسویخویینیها، آقای کروبی و آقای خاتمی، با آقای مهندس موسوی صحبت کنند تا ایشان را مجاب کنند بیاید. قرار بود نتیجه جلسه با مهندس موسوی در جلسه شورای هماهنگی اعلام شود اما وقتی که روز سهشنبه این آقایان از دیدار با مهندس موسوی بیرون آمدند، آقای کروبی اعلام کرد که مهندس موسوی از شرکت در انتخابات انصراف دادهاند و ماجرای مهندس موسوی در سال 84 این طور خاتمه یافت. بعد هم آقای کروبی گفت چون هاشمی آمده من هم میآیم و منتظر نظر جبهه اصلاحات نماند. ما هم کار حزبی خودمان را کردیم. ما و مجاهدین انقلاب و انجمنهای اسلامی پزشکان، مدرسین و چند تای دیگر در مورد آقای دکتر معین ائتلاف کردیم. البته درباره اینکه کاندیدای ما شخص دکتر معین باشد یا نه، من همان زمان هم مخالف بودم. چون معتقد بودم اگر حزب هستیم، باید نامزدی از حزب خودمان معرفی کنیم، حال آنکه دکتر معین اصلا عضو حزب ما نبود. اما این تصمیم گرفته شد و به نظر من یکی از خطاهای حزبی ما بود که از ابتدا روی یک کاندیدای غیر حزبی با دیگر احزاب ائتلاف کردیم. من شخص دکتر معین را قبول دارم و خودم مسوول ستادش شدم و با جان و دل هم برایش کار کردم اما از نظر حزبی کار ما اشتباه بود. در نهایت هم نه آقای کروبی کنار رفت و نه دکتر معین که با احزاب حامی خود هماهنگ میکرد. به هر حال احمدینژاد به دور دوم راه پیدا کرد. تحلیل ما از ابتدا این بود که هر نامزدی که با هاشمی به دور دوم راه پیدا کند برنده انتخابات خواهد بود، چون آقای هاشمی درجامعه، پنجاه درصد رای منفی داشت ما فکر میکردیم دکتر معین میتواند با هاشمی به دور دوم برود و هیچ وقت فکر نمیکردیم فردی که به دور دوم میرود احمدینژاد باشد. مردم هم در حقیقت در مرحله دوم به احمدینژاد رای مثبت ندادند، بلکه رای نه به هاشمی را به حساب احمدینژاد ریختند.
*در طول مجلس ششم، جبهه مشارکت برای انجام دادن برنامهها و کارهای حزبی خود ناگزیر به ملاحظه آقای کروبی بود. حتی مشارکت با اینکه اکثریت مجلس ششم را در دست داشت، نتوانست برای ریاست مجلس کاندیدا معرفی کند. این هم به دلیل مصلحتبینی بود. چون اگر این کار را میکردیم، جناح راست که اقلیت مجلس بودند، دور آقای کروبی جمع میشدند و ائتلافی از طرفداران آقای کروبی و جناح راست در مقابل ما شکل میگرفت. ما نمیخواستیم از ابتدای کار مجلس، دوم خردادیها دو شقه شوند. آن اوایل یک روز به اتفاق آقای صفاییفراهانی رفتیم تا به نمایندگی از طرف حزب مشارکت با آقای خاتمی صحبت کنیم. خاطرم هست که سر نماز ظهر رسیدیم و هنوز درباره اینکه میخواهیم از طرف مشارکت کاندیدایی برای ریاست مجلس معرفی کنیم شروع به بحث نکرده بودیم که آقای خاتمی به ما پرخاش کرد و ما را تخطئه کرد و گفت که این کار شما به ضرر اصلاحات خواهد شد. از طرف دیگر فراکسیون اقلیت مجلس ششم آماده بود تا در صورتی که ما نامزد دیگری را برای ریاست مجلس معرفی کنیم پشت سر آقای کروبی قرار بگیرند. ما کوتاه آمدیم تا آقای کروبی را به اقلیت مجلس تقدیم نکرده باشیم. اگر آنها این فرصت را پیدا میکردند که به آقای کروبی نزدیک شوند، حتما در طول مجلس ششم مزاحمتهای بیشتری را برای اصلاحطلبان ایجاد میکردند. در انتخابات سال 84 به هر حال آقای کروبی در آن زمان فاقد معیارهای مورد نظر حزب مشارکت بود و اساسا ایشان در چارچوب مناسبات حزبی یا بین احزاب به میدان نیامده بود. ایشان هیچ گاه خواهان حمایت جبهه مشارکت از خود نشد و هیچ گونه مذاکرهیی در این رابطه شکل نگرفت.
*ما راه براندازی را نمیرویم. بنابراین الان اولویت ما تغییر قانون اساسی نیست
*ما کمکاری نکردهایم، این اتهام نادرستی است
*در دوران اصلاحات شاهد غلبه سیاستورزی ژورنالیستی بر سیاست ورزی حرفهیی بودیم
*ما سازمان رای خود را تشکیل دادیم و این بعدها یکی از اتهامهای آقای میردامادی شد
*نه اینکه در هیچ یک از فعالان سیاسی دوران اصلاحات زمینه فساد نداشته باشند، بلکه مجال و جرات فساد وجود نداشت و علت آن هم مطبوعات قدرتمند بود
*اگر آقای خاتمی انتخابات مجلس هفتم را برگزار نمیکرد ممکن بود با برخوردهای بعدی تبدیل بشود به یک عزتالله سحابی یا ابراهیم یزدی دیگر
/27217