کیوان کثیریان

1

خون من آبی نیست اما از کودکی طرفدار استقلال بودم. هنوز هم هستم، با این تفاوت که در سال هایی که امیر قلعه نویی سرمربی می شود به خودم مرخصی می دهم. دیده ام بعضی های دیگر هم همینطوری اند. در این سال ها استقلال برایم می شود یکی از تیم های معمولی لیگ؛ شبیه مس کرمان مثلا.
حالا اینکه توی این فوتبال که همه شواهد بر ناپاکی اش دلالت دارند و می گویند عین لمپنیزم است، شادی بعداز گل دارد، خیلی ها از خرد و کلان دروغ می گویند، تقلب می کنند، به هم بهتان می زنند، روزی صدتا حاشیه دارد، خیلی از تماشاگران و مربیان و مدیران و بازیکنانش راحت فحش آبدار رد وبدل می کنند و هزارتا داستان دیگر دوروبرش هست چرا باید هوادار تیمی بود، دیگر بماند. هابی است دیگر. معدود سرگرمی هایی مثل فوتبال و لیگ و نود هم نباشند خدا می داند چه بر سر آدم می آید.
اما بالاخره هرچیزی حدی دارد، "دوز"ی دارد. توی همین فوتبال هم سخت است از دوز بالای تظاهر و ریاکاری و عوامفریبی و لمپن بازی هواداری کردن. کل یوم سخت است دیگر!

2
در فوتبال ما کلی پول رد و بدل می شود، کلی شهرت دنبالش هست و کلی محبوبیت هم به همراه دارد. شاید تمام حواشی و گرفتاری های فوتبال هم بابت همین امتیازات است.
اما در این میانه هستند بازیکنانی که صفت هایی مثل بااخلاق و نجیب و امثال آن را یدک می کشند. حالا یا واقعا بااخلاق هستند مثل بعضی از بازیکنان و مربیان و یا به هرصورت می صرفد که بااخلاق به نظر بیایند. بالاخره محبوبیت گاهی با حاشیه و سروصدا به دست می آید و گاهی  با اخلاق خوش و آرامش و جوانمردی و برای بعضی ها هم با "بااخلاق نمایی" جلوی دوربین ها و در رسانه ها.
اینکه واقعا برخی بر اساس چه فاکتورهایی به این عنوان رسیده اند خدا می داند. گاهی هم فیلم ها و لب خوانی هایی لو می رود که می بینی آقای مثلا بااخلاق از آن حرفها هم بلد است و از آن کارها هم از دستش درمی رود.
حالا نکته این است که در فوتبال به چه مرام و منش و فضایلی می گویند اخلاق؟ چه کسی بااخلاق است؟ مثلا کسی که کم اخطار بگیرد؟ با داور درگیر نشود؟ فحش ندهد؟ داور را گول نزند؟ تمارض نکند؟ در مصاحبه ها صدایش پایین باشد؟ علیه کسی مصاحبه نکند؟ مظلوم باشد؟ گل محمدی باشد؟ باقری باشد؟ مهدوی کیا باشد؟ یا بااخلاق، کسی است که در مقاطع مهم و پیچ ها و بزنگاه های حساس، فضایل و رذایل خودش را در عمل نشان بدهد و معلوم شود چندمرده حلاج است؟
3
ماجرایی که میان مهدی مهدوی کیا به عنوان بازیکن و یحیی گل محمدی به عنوان مربی پرسپولیس در یکی دوماه گذشته پیش آمد، از منظر اخلاق قابل بحث است و می تواند بهانه ای باشد برای مقایسه دو نوع سلوک و منش و ارزیابی اخلاق مداری دو مدعی اخلاق در فوتبال ایران.
یکی وقتی یک لحظه اساسی فاش گویی فرامی رسد، درددل هایش با اشک هایی همراه می شود که همه باورش می کنند و مردانه پای حرفی که درباره کناره گیری زده می ایستد و به هیچ قیمتی حاضر نمی شود عوضش کند و آن دیگری وقتی به همان بزنگاه مهم می رسد، برای نجات خود، روی آنتن قول دروغینِ کناره گیری می دهد که البته اعتبار این قول چند دقیقه هم دوام ندارد.
این یکی با وجود تمام بی معرفتی هایی که دیده، همواره به منافع تیم محبوبش فکر می کند و اجازه نمی دهد دلخوری اش برای تیم حاشیه بسازد، به پنج دقیقه بازی پیش از خداحافظی قانع می شود و بعد برای حرام نکردن تعویض های تیمش به پنج دقیقه بازی تشریفاتی و فانتزی هم رضایت می دهد ولی آن یکی حاضر است شخصیت دوستش را له کند و سرآخر با ژست مربی سختگیر و با دیسیپلین، این پنج دقیقه را با مّنت به او صدقه بدهد.
این یکی، راه رفتنش توی زمین می ارزد به چندتا از بازیکنانی که مربی تظاهر می کند به آنها اعتقاد دارد و درهمان پنج دقیقه که به بازی گرفته می شود، به اندازه نود دقیقه ی دیگران خوب بازی می کند ولی آن دیگری برای آنکه خودش را بزرگ نشان دهد، تجاهل می کند که امثال نقی زاده و ماهینی و نوروزی از مهدوی کیا موثرترند و به قیمت زیر سوال بردن فهم خود از فوتبال، تظاهر می کند که در آنها چیزهایی می بیند که در مهدوی کیا نیست!
4
تعارف که نداریم. یحیی گل محمدی هرگز بازیکن بزرگی نبوده. هرگز مدافع مطمئنی به حساب نیامده. زمانی اتوبان کناری تیم ملی لقب گرفته. آن ضربه چیپش هم که معروف است، البته مثل گلش به ایرلند و اشک های بعدش. او هرگز بازیکن محبوبی هم نبود. کمتر کسی یادش می آید که او چه روزی از فوتبال خداحافظی کرد و کمتر کسی از این خداحافظی غصه خورد. اما در کنار شادی های پرشماری که مهدوی کیا چه در تیم ملی و چه در باشگاه های اروپایی برای ملت ایران آفرید، خداحافظی مظلومانه و غریبانه او را نیزهمه به یاد خواهند سپرد. همه به یاد خواهند آورد مهدوی کیا را که در تنهایی محض و با بغض و دلشکستگی، چهارگوشه زمین را بوسید، بی آنکه هیچکدام از بازیکنان و مربیان و مسوولان بی معرفت قرمزهمراهی اش کنند و بی آنکه تماشاگران مغموم پرسپولیس دل ودماغ تشویق اورا داشته باشند. آن هنگام مسلماً کسی از گل محمدی و البته رویانیان به نیکی یاد نخواهد کرد.
گل محمدی در اوج نخوت و تبختر، بابت نتایج نسبتاً خوبی که بدست آورد، به تدریج ژست یک مربی سختگیر و اصولگرا را گرفت که ظاهراً به خاطر مصالح تیم، حتی به دوستش که از بزرگترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران است هم "باج" نخواهد داد. اصرار عجیب او بر خداحافظی زودهنگام و پیش از پایان فصلِ مهدوی کیا آغازگر ماجرا بود و شاید همین یک دندگی ها و حاشیه های بی مورد که گل محمدی طی مدتی کوتاه بر سر این موضوع ایجاد کرد، یکی از دلایل باخت تیمش در فینال جام حذفی باشد. او جامی را از دست داد که به اندازه ده جام برای هواداران قرمزها اهمیت داشت؛ پایشان را به آسیا باز می کرد و ناکامی ها و تحقیرهای تمام فصل را از یادشان می برد.
اینکه یک مربی، تحمل بزرگ بودن بازیکنش را نداشته باشد، حتی نیمکت نشینی را از او دریغ کند و روی سکو بنشاندش و تاب آن را نداشته باشد که یک خداحافظی باشکوه درخور و در شان بزرگی و خدمات او برگزار شود، نامی جز اخلاقمداری دارد. هیچ جای دنیا با قهرمان ملی شان اینگونه برخورد نمی کنند. علی دایی هم درحق کریم باقری کار مشابهی کرد و قلعه نویی در حق علی دایی.
اشک های مهدوی کیا در آن برنامه معروف نود و خداحافظی اندوهبارش بعد از فینال جام حذفی از فوتبال، سند سقوط اخلاقی و مدیریتی  یک آدم است؛ گیرم که آن آدم جلوی دوربین ها با شخصیت باشد، فحاشی نکند و ژست آدم های اخلاقگرا را بگیرد. اما به هر صورت یادمان نرود که بزرگمنشی، بی عقدگی، صداقت، نیکخواهی، جوانمردی، معرفت، دوری از حسد و غرور و نخوت و دوری از قدرت طلبی هم از فضایل مهم اخلاقی است.
5
می گویند اگر فلان ضربه به تیر دروازه نمی خورد و ماهینی اشتباه نمی کرد و پنالتی ها  توی چارچوب بود، حالا گل محمدی در عرش بود و مهدوی کیا هم خداحافظی باشکوهی داشت و نیازی به این حرف های تلخ نبود. من می گویم نه، امکان نداشت. به هیچ ترتیبی گل محمدی این جام را نمی توانست ببرد. این قاعده ی بازی روزگار است. عدالت گاهی اینطوری خودش را نشان می دهد. آدم متبختر با زمین خوردنش، عبرت دیگران می شود. مهدوی کیا هم باید بداند که گاه بعضی آدم ها با وداع مظلومانه و غریبانه شان بیشتر ماندگار می شوند تا با یک خداحافظی باشکوه.
گل محمدی آن روز که با دیدن اشک های مهدوی کیا چون سرداری فاتح گردن فرازی می کرد باید فکر روی دیگر سکه را هم می کرد. اگر حواسش بود حالا نیازی نبود مظلومانه جلوی دوربین ها گردن کج کند. او صاحب شکل دیگر و ورژن مدرنی از همان ویژگی هاست که گفتم هواداری کردن از "دوز" بالای آن سخت است!
متاسفانه گل محمدی همانطور که بازیکن بزرگی نبود، مربی بزرگی هم نشد و با این منش، البته نخواهد شد.

منبع: خبرآنلاین