در کویر خشک «وعده» قطره آبی نیستنیست
این همه رنگین کمانها، جز سرابی نیستنیست
وعدههای رنگ رنگ خوب و زیبا میدهند
لیک، جمله جز حباب روی آبی نیستنیست
بر سر ما گرچه میبارد بسی باران حرف
در میان حرفها، حرف حسابی نیستنیست
مشکلات ما فراوان است و پرسش بیحساب
پرسش ما را دریغا یک جوابی نیستنیست
*
از هجر مرغ و ماهی، گریان و زار هستیم
در این صف و در آن صف، چشم انتظار هستیم
گه در صف لواش و، گه شیر و گاه روغن
اینها اگر نیابیم، پس بیناهار هستیم
با میوه قهر کردیم، در زندگی همیشه
بیگانه با خیار و سیب و انار هستیم
بیمسکنیم و خانه، زین روی بیبهانه
در کوهسار و تپه، دنبال غار هستیم!
***
***
خواستگاری کیلویی!
جریان از این قرار است که یک مهندس جوان، برای ازدواج مهریه کیلویی پیشنهادکرده و حاضر شده دختر مورد علاقه خود را از قرار کیلویی ۱۰۰ هزار تومان عقد کند که جریان به روزنامهها هم کشیده شده است.
بنده پیشبینی میکنم که به میمنت و مبارکی، فرهنگ ازدواج کیلویی در جهت همگامی با پیشرفت مادی شدن ارزشها در زندگی امروز ما، به زودی رایج شود و مکالمات زیر، نقل محافل خواستگاری گردد:
مکالمات:
پدر عروس: جان شما نمیشود، زیر کیلویی صد هزار تومان اصلاً صرف ندارد.
پدر داماد: قربان، آخرش چند؟!
پدر عروس: کیلویی حدود ده هزار تومان برای خودمان تمام شده، حالا چون شمایید، کیلویی صد هزار تومان!
*
مادر داماد (لحظه دیدن عروس خانم): عروس خانم به سلامتی چند کیلو هستند؟
مادر عروس: تازه رفته توی ۶۸ کیلو!
مادر عروس: واه... واه... ما بچهمان را با کوپن و اجناس تعاونی که بزرگ نکردیم، با گوشت آزاد و مرغ آزاد بزرگ کردیم. آنوقت فقط کیلویی سیهزار تومان؟!
گل آقا. شماره 122. بهار 1372
6060