گروه فرهنگ و هنر: محمدعلی علومی نویسنده و طنزپرداز، از سالها پیش به سراغ موضوعی رفت که به عقیده اهل فن جذاب بود. او طنزهایی را که در مورد محمدرضا پهلوی و دوران او نوشته شده بود، جمع آوری کرد و پس از مدتها، بالاخره این آثار را در قالب کتابی با عنوان «طنز درباره پهلوی» روانه بازار کرد. در خبرآنلاین و با حضور شهرام شکیبا به عنوان منتقد، نگاهی به این کتاب انداختیم که حاصل آن پیش روی شماست.
از کجا شروع کنیم؟
از اینجا که کتاب سمبل است. اساساً عجیبترین چیزی که در کشور ما بعد از انقلاب به وجود آمد و فکر نمیکنم در هیچ جای جهان وجود داشته باشد، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. انقلاب ما انقلاب اسلامی است. کشورمان هم جمهوری اسلامی است اما تنها وزراتخانهای که مقید به قید اسلامی است، وزارت فرهنگ و ارشاد است. نه وزارت اقتصادمان اسلامی است. نه وزارت مسکن و شهرسازیمان، نه وزارت کشورمان و نه دیگر وزارتخانههایمان. ولی وزارت فرهنگمان اسلامی است. این پسوند اسلامی در وزارت فرهنگ و ارشاد باعث شده در هر دوره هر کس که روی کار میآید، به شکلی تفسیر و برداشت خودش را از اسلام روی وزارت فرهنگ و ارشاد پیاده کند. برای همین میبینیم این وزارتخانه در یک دوره وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، در یک دوره وزارت فرهنگ و ارشاد خیلی اسلامی است و در یک دوره وزارت مبارزه با فرهنگ و ارشاد اسلامی. مطمئنم در دوره حاضر یکی از گزارشهایی که اداره کتاب با افتخار به وزیر فرهنگ ارائه میدهد میزان سانسوری است که در کتابها اعمال کرده یا تعداد کتابهایی است که به آنها مجوز نشر نداده است. اگر آمار بگیریم که ببینیم نه از آغاز دوره احمدینژاد، بلکه در همین پنج، شش سال گذشته چند اثر در اداره کتاب اصلاحیه نخوردهاند، قطعاً با تعداد اندکی مواجه خواهیم شد. این یعنی چه؟ یعنی اینکه هفتاد درصد نویسندههای ما یا هنوز فرهنگ اسلامی را نفهمیدهاند یا هنوز ارشاد نشدهاند حالا اینکه در تمام این سالها وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چه کار میکرده معلوم نیست. این وسط باید دست کسی مثل محمدعلی علومی را که توانسته در این شرایط کتاب چاپ کند بوسید. علومی اساساً اهل سفارشینویسی نیست و اگر هم تالیف این کتاب را طبق سفارش قبول کرده باشد به این دلیل است که ذاتاً با حکومت پادشاهی مخالف است. اولین رمانی هم که در کشور ما علیه شاه نوشته شد رمان اوست با عنوان «شاهنشاه در کوچه دلگشا» که در آن رمان شاه را به افتضاح کشیده. چرا؟ چون با موضوع شاهنشاهی مشکل دارد. منتهی مهمترین سوالی که درباره این کتاب وجود دارد این است که نویسنده گزینش کرده یا گزارش داده. یعنی بهترین آثار را انتخاب کرده یا هر چیزی را که درباره پهلوی بوده در اینجا گردآورده است، و اگر گزینش کرده ملاک و معیارش برای گزینش چه بوده؟ در این کتاب باید کارها به قوی و ضعیف تقسیم میشد و نویسنده به عنوان منتقد کتاب توضیح میداد که کارهای ضعیف از این دست بود و کارهای قوی از این دست اما این اتفاق نیفتاده. کتاب از نظر منابع به شدت دچار ضعف است. در حالی که به اقتضای موضوع و عنوانش باید منبع و ماخذ هر اثر مشخص میشد و در پایان هم فهرست منابع تدوین میشد. فهرست اعلام چنین کتابهایی باید کامل و درست باشد درحالی که حتی فهرست اولیه این کتاب دچار اشکال است. شعرها منبع ندارند. خب این نگاه، نگاه علمی نیست. حتی نگاه ژورنالیستی هم نیست چون در کار ژورنالیستی هم مجبوری منبع و مأخذی برای کارت داشته باشی که فردا اگر از تو پرسیدند این حرفها را از کجا آوردهای جواب داشته باشی. به نظرم نوع گزینش کتاب نشان میدهد علومی هر آنچه را به دستش رسیده آورده است و به دنبال دیگر منابع نرفته.
خب همینها را بالاخره از یک جایی آورده. میتوانست منبعشان را ذکر کند. حتی اگر یک اثر را از منبع اصلی روایت نکرده باشد و از جای دیگری برداشته باشد باز هم میتوانست به آن منبع دست دوم اشاره کند.
یک چیزی را همین جا بگویم؛ این مساله اصلاً ربطی به نویسنده ندارد. این ماجرا به فهم ناشر برمیگردد. برایم عجیب است که این انتشارات سوره مهر که همینطور پشت سر هم در جهان دارد برگزیده میشود و هر سال در این زمینه برگی به افتخاراتش اضافه میکند و لااقل به زعم خودش بزرگترین انتشارات کشور است، چطور هنوز تعریف ویرایش را نمیداند. اسم سیداکبر میرجعفری که رفیق خودمان است، به عنوان ویراستار این کتاب ذکر شده. خب آقای میرجعفری برای این کتاب چه کار کرده است؟ کتابی که تمام مطالبش از جاهای دیگر گردآوری شده، ویراستارش میشود چیزی در حد نمونهخوان یا نسخهخوان. پس ایشان نسخهخوانی کرده و غلطهای مطبعی را گرفته نه ویرایش. ما دو نوع ویرایش داریم؛ ویرایش فنی و ویرایش ادبی که هیچکدام روی این کتاب انجام نشده است.
حالا کتاب غلط مطبعی ندارد؟
چرا دارد ولی فعلا مساله ما این نیست. من میخواهم درباره نکات مهمتری بحث کنم. بنده دلایلی دارم که نشان میدهد یادداشتهای پراکنده آقای علومی را گرفتهاند و بدون هیچ ویرایشی حروفچینی کردهاند و ریختهاند توی صفحه. این کتاب ویرایش فنی نشده، یکی از کارهای ویراستار فنی یکدست کردن کتاب و یا تهیه فهرست اعلام و اشخاص است. خیلی عجیب است که بزرگترین ناشر کشور که هر سال از طرف وزارت مبارزه با فرهنگ و ارشاد اسلامی تقدیر و تشویق میشود، یک کتاب 597 صفحهای را بدون هیچ نوع ویرایشی منتشر کند. در این کتاب در مواردی اول شرح قصه آمده و بعد خود قصه و در بعضی جاها عکس این ماجرا اتفاق افتاده یعنی اول خود قصه آمده و بعد شرحش. در جایی از کتاب تیتر مطلبی که نویسنده در شرح یک داستان نوشته از این قرار است: «یادداشت بر آقای حجامت از نصرالله فلسفی». آن وقت اسم این داستان چیست؟ «آقای حجامت وکیل دادگستری و وکیل مجلس». یا مثلاً در جایی از کتاب قصهای آمده با عنوان «نشان درجه اول علمی» نوشته ابوالقاسم پاینده و عنوان شرح این قصه « نشان پاینده» است. مواردی از این دست نشان میدهد که مولف یادداشتهایش را بازخوانی نکرده و ویراستار هم به راحتی از کنار چنین نکاتی گذشته است. در شرح داستان آقای حجامت که قبل از قصه آمده چنین میخوانیم: «حجامت در نقش وکیل ملت چیزی میگوید و در چهره واقعی خود میگوید...». این ادبیات مناسب وقتی است که ما یک اثر را خوانده باشیم و با آن آشنا باشیم در حالی که در اینجا شرح قصه قبل از خود قصه آمده است. پوشهای که آقای علومی به انتشارات سوره مهر داده - که هر سال ناشر برگزیده میشود و ویراستار هم از قضا دارد- پوشهای بوده که کاغذها در آن جابهجا قرار گرفته بودهاند و ناشر هم آن پوشه را عیناً کتاب کرده و داده است دست من و شما. یعنی در مورد این کتاب، نه کار یک ناشر بلکه کار یک چاپچی را انجام داده است. مثل کاری که چاپخانههای خیابان ظهیرالاسلام انجام میدهند؛ متن را میگیرند عیناً چاپ میکنند منتهی در اینجا سوره مهر یک چاپخانهچی بوده که مجوز نشر هم دارد و خودش میتواند کتاب چاپ کند. چرا؟ چون سوره مهر به عنوان ناشر حوزه هنری که زیرمجموعه سازمان تبلیغات اسلامی است - سازمانی که مقام معظم رهبری شخصاً مدیرش را انتخاب میکند- وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کشورش را قبول ندارد. ببینید تشتت تا کجاست! نتیجه تشتتهای فرهنگی چیست؟ انتشار کتابهایی از این دست؛ کتابهایی که مخاطب نمیداند باید با آنها چه کند. علومی برای این کتاب زحمت کشیده اما منابع و مآخذش را ننوشته. ایرادی ندارد. ناشر موظف است این مشکل را برطرف کند. در قراردادهای کتاب این نکته قید شده که اگر ناشر تشخیص دهد کتاب به ویرایش احتیاج دارد، میتواند از مبلغ حقالتحریر کم کند و به ویراستار بدهد تا اشکالات کتاب را برطرف کند. سوره مهر باید این کار را میکرد که نکرده و الکی اسم آقای میرجعفری بنده خدا را که شاعر است، خراب کرده. من اگر روزی ناشر شدم حتماً در انتشاراتم لیست ویراستارانی را که به هیچ وجه نباید با آنها کار شود مشخص میکنم و به تابلوی اعلانات میزنم. در آن لیست حتماً اسم آقای میرجعفری را هم قید میکنم و به عنوان شاهد مدعایم کتاب علومی را کنار اسم میرجعفری آویزان میکنم. وقتی ما فقط دنبال آمار هستیم، وقتی اصرار داریم بگوییم علیه حکومت پهلوی کار کردهایم، وقتی اصرار داریم که اعلام کنیم در طول یک سال روزی یک کتاب منتشر کردهایم، وضع از این بهتر نمیشود. حالا چی چاپ کردهایم، چطوری چاپ کردهایم، چطوری فروختهایم که به چاپ فلان رسیده اصلاً مهم نیست. داشتم از اشکالات کتاب میگفتم. وسط این کتاب توی گیومه آمده است «پاچه خیزک»؛ با خودت میگویی لابد رسیدهام به یک داستان. میبینی شرح مولف درباره قصه آمده اما خبری از خود قصه نیست. باز هم میگویم این کتاب اصلا ویرایش نشده و ناشر فقط برای اینکه شناسنامه کتاب را کامل کند اسم آقای جعفری را به عنوان ویراستار آورده است.
اصلا شما جلد کتاب را ببینید! کاملاً نشان میدهد که روی کتاب کار نشده.
من از جلد کتاب بدم نیامد.
جلد بدی نیست اما مناسب یک کتاب پژوهشی نیست.
از این مهمتر باید ببینیم طراح جلد کتاب کی بوده که خجالت میکشیده علیه رژیم پهلوی جلد بزند و برای همین اسمش توی کتاب نیامده. اما گذشته از بحث جلد، این کتاب آنقدر اشکال فنی دارد که باور کنید من فکر کردم، توی چاپ فرمهای کتاب جابهجا شدهاند.
نظرتان چیست همین الان زنگ بزنیم به آقای جعفری و بپرسیم ماجرا از چه قرار بوده است؟
خیلی خوب است. موافقم.
{ در این قسمت از گفتوگو با میرجعفری تماس گرفته میشود. شرح مکالمه تلفنی با میرجعفری از این قرار است:
الو سلام، خوبید آقای میرجعفری؟ ما در جلسه نقد و بررسی کتاب «طنز درباره پهلوی» نوشته محمدعلی علومی هستیم که ظاهراً شما ویراستار آن بودهاید. این کتاب به لحاظ ویرایشی اشکالات بسیاری دارد. مثلاً منابع کتاب ذکر نشدهاند، پانوشتها اشکال دارند، در مواردی قصه آمده اما شرح ندارد و در جای دیگر شرح قصه را داریم اما از خود قصه خبری نیست. شما به عنوان ویراستار متوجه این موارد نشده بودید؟
آنچه من انجام دادهام با آنچه چاپ شد، تفاوتهای بسیاری دارد.
یعنی شما مواردی را اصلاح کردهاید اما اعمال نشده؟
بله، دقیقاً.
فهرست منابع و مآخذ یا فهرست اعلام و اشخاص چطور؟ شما نظری در این باره ندادید؟
من این را به آنها گفتم.
خب، آنها چه گفتند؟
دوستان گفتند نیازی نیست.
یعنی به شما گفتند فقط درباره رسمالخط نظر بدهید؟
کار من بیشتر ویرایش فنی بود.
شما کتاب را ویرایش فنی کردید یا ادبی؟
من که نمیتوانستم داستانها و شعرهایی را که پیش از این چاپ شده بود، ویرایش کنم.
نه، نه. مطالب خود آقای علومی را عرض میکنم.
کلیت کتاب دست من بود.
شما درباره مواردی که مثلاً شرح قصه هست و خودش نیست نظر ندادید؟
متاسفانه من بخشهایی از کتاب را اصلاً ندیدم.
فکر نمیکنید به عنوان ویراستار باید به این نکات اهمیت میدادید؟
من ویراستار رسمی کتاب نبودم. همانطور که گفتم کلیت کتاب دست من بود.
چرا، در شناسنامه کتاب اسم شما به عنوان ویراستار آمده.
مطمئنید؟
بله، بله، همین الان کتاب جلوی چشم من است. اسم شما به عنوان ویراستار آمده. اگر نیامده بود ما از کجا باید میفهمیدیم شما کتاب را ویرایش کردهاید که بخواهیم تماس بگیریم و مزاحمتان شویم.
همانطور که عرض کردم به علت پراکندگی کار و بیبرنامگی من نمیتوانم مسئولیت کامل این اثر را بر عهده بگیرم.}
آقای میرجعفری میگوید اصلاً بخشهایی از کتاب را ندیدهام. چیزی که چاپ شده با کاری که من خواندهام خیلی فرق دارد. کتاب را بیشتر ویرایش فنی کردهام اما اختیار کتاب دست من نبوده. فصل آخر کتاب را هم اصلاً نخواندهام. ضمناً نمیدانست که اسمش به عنوان ویراستار توی کتاب آمده.
ایشان میداند ویرایش فنی یعنی چه؟ ویرایش فنی در تمام مراحل آمادهسازی کتاب جریان دارد. ویراستار فنی این اختیار را دارد که حتی بعد از صفحهبندی با هماهنگی ناشر به چاپخانه برود و برش کتاب را ببیند. ویراستار فنی این مجوز را دارد که تا مرحله چاپ و صفاحی کتاب را همراهی کند اما کاملاً معلوم است که هیچکدام از این کارها صورت نگرفته و میخواستهاند همینطوری یک کتابی را چاپ کرده باشند. آیا کتابی که اصل و پی آن بر مبازره با رژیم پهلوی بنا شده و ناشر آن متعلق به نهادی است که زاییده انقلاب اسلامی است، باید با چنین سهلانگاری منتشر شود؟ بعدها چطور میخواهیم پاسخگوی چنین کوتاهی و قصوری باشیم؟ حکایت فیلمهای دفاع مقدسیمان است که یک نفر در آنها همه عراقیها را میکشت. آنقدر از این دست فیلمها ساختند که آخر سر این سوال مطرح شد که اگر اینطور بوده و یک نفر میتوانسته یک لشکر را بکشد، پس چرا جنگ هشت سال طول کشید؟ من تمام این اشکالات را متوجه ناشر و سفارشدهنده کتاب میدانم. سفارشدهنده از مولف خواسته آثار طنز موجود درباره پهلوی را گردآوری کند و شرح دهد؟ اما کدام پهلوی؟ چرا در این کتاب اثری از پهلوی اول نیست؟ وقتی برای این کتاب اسم و عنوان انتخاب میکردهاند باید به این نکته توجه میکردند که پهلوی مساوی با محمدرضا شاه نیست. پهلوی یک دوره است؛ دورهای که پدر و پسر در آن حکومت کردهاند. ضمناً این طنزها ربطی به خاندان پهلوی ندارند. باید مشخص میشد که در این کتاب منظور شخص پهلوی است یا حکومت پهلوی؟ اگر حکومت پهلوی مراد بوده، اینکه بخشی با عنوان «زندگی در دوره پهلوی» در کتاب آمده بیمعنی است. آقای محترم! شما هر مطلب طنزی را که ذکر کنید مربوط میشود به زندگی در دوره پهلوی. پس این کتاب باید حداقل هجده هزار صفحه میبود. در این کتاب بخشی داریم با عنوان «زن در دوره پهلوی» که تمام مطالبش خلاصه شده به یک داستان از آقای پورثانی درباره یک زن بازیگر مسن که با مرد جوانی ازدواج کرده و با هم دعوا دارند اما وقتی برای مصاحبه به دفتر یک نشریه میروند میگویند ما خیلی با هم خوشبختیم. این چه ربطی به رژیم پهلوی دارد؟ چرا یک معضل اجتماعی را که ممکن است در هر دورهای وجود داشته باشد، بیخود باید بار رژیم پهلوی کنیم؟
این اشکال به بحث گزینش آثار برمیگردد که متوجه آقای علومی است.
بله، اگر قرار بود این کتاب گزیدهای باشد از طنز سیاسی درباره دوره پهلوی بحث فرق میکرد اما وقتی قرار است به طنز اجتماعی بپردازیم نباید مشکلی را که در هر دوره و هر کشوری وجود دارد وارد کتاب کنیم. علومی تصمیم داشته یک بررسی مرتب و منظم تاریخی را درباره دوره پهلوی ارائه بدهد. در ابتدای کتاب مخاطب احساس میکند با یک کتاب علمی روبهروست. در آغاز میبینیم که علومی نقل قولهایی کاملاً علمی را آورده و مثلاً درباره مسئله اصلاحات اراضی بحث کرده، مشکلات اصلاحات اراضی را ذکر کرده، قصه خسرو شاهانی را روایت کرده که قصهای کاملاً مرتبط با قضیه اصلاحات اراضی است. بعد هم نقدی نوشته بر مطلب «حق و حقوق دولت» اثر خسرو شاهانی که به هر حال نظر آقای علومی است. بعد میرسیم به بخش بعدی با عنوان «مقدمه و شرح بر ساواک». خب وقتی عنوان بخش اول «اصلاحات اراضی» است، اسم این بخش هم باید «ساواک» میبود نه «مقدمه و شرح بر ساواک». که البته این هم از آن نکاتی است که ویراستار کتاب باید به آن دقت میکرد. از اینجا به بعد ناگهان کتاب ول میشود و میرسیم به عنوان «زندگی در دوره پهلوی»؛ این عنوان آنقدر گل و گشاد است که همه چیز در آن جا میشود.
شاید شروع کتاب و تصمیمگیری درباره آن خوب بوده اما وسط کار به آقای علومی گفتهاند زودتر کتاب را برسان و او هم با عجله بقیه کار را رسانده است.
کاش خود آقای علومی اینجا بود و دراین باره توضیح میداد. معلوم نیست خود ایشان تعلل کرده و فرصت را از دست داده و دست آخر مجبور شده کار را با این وضع تحویل بدهد یا ناشر به او وقت نداده.
شعر و نثر را هم که جدا نکرده!
از یک جای کتاب بخش شعر شروع شده و چند صفحه شعر آمده و بعد دوباره نثر شروع میشود. بعد دوباره چند صفحه شعر آمده و پشتبندش چند صفحه نثر. از مرحوم کیومرث صابری مطلبی آورده که سال 41 در توفیق چاپ شده. بالای این مطلب عنوان فکاهی قید شده است. آقای علومی در مقدمه گفته من فکاهه را از طنز جدا میکنم درحالیکه اینطور نیست. قصهای که ایشان به عنوان طنز از آقای پورثانی روایت کرده، باید ذیل عنوان فکاهه قرار میگرفت اما مطلب کیومرث صابری فکاهه نیست. آقای علومی با این کار نقض غرض کرده و به افراد توهین کرده است. منابع ایشان بسیار کم بوده. چرا؟ چون بیشتر مطالبی که در این کتاب نقل شدهاند در سالنامه گلآقا هم آمدهاند و میشود حدس زد آقای علومی این مطالب را از همانجا برداشته. یک جاهایی سالنامه گلآقا به عنوان منبع ذکر شده یک جاهایی هم نشده. جالب اینجاست که وسط کار ناگهان به عنوان مقاله برمیخوریم؛ مقالاتی از دکتر شریعتی. نمیدانم امام حسین و یزید از منظر دکتر شریعتی چقدر میتواند طنز باشد؟ یا باب عشق از دکتر شریعتی یا یادداشت بر گناهکاران بیگناه. آخر کدام یک از این موارد در قالب طنز جای میگیرد؟
فکر میکنید دلیل اصلی این همه پراکندگی چیست؟
من فکر میکنم آقای علومی در حال یادداشتبرداری برای تالیف همزمان چند کتاب بوده، این یادداشتها از روی میزشان ریخته، آقای علومی با عجله یادداشتها را جمع کرده و توی یک پوشه گذاشته، در این پوشه چرکنویس و پاکنویس با هم قاطی شدهاند، تقدم و تاخر مطالب به هم ریخته، بخشبندی به هم خورده، ایشان همین پوشه را به ناشر سپرده، ناشر هم میخواسته اعلام کند که به عنوان یک نهاد انقلابی درباره رژیم پهلوی کار کرده و مطالب آن پوشه را به همان شکل منتشر کرده است. حالا سوال این است که این کتاب را کدام واحد از واحدهای حوزه باید به ناشر تحویل میداد؟ ما در ساختار حوزه هنری دفتری داریم به اسم دفتر طنز. «طنز درباره پهلوی» را دفتر طنز حوزه هنری باید کار میکرد یا دفتر مطالعات و ادبیات پایداری مراکز استانی؟ واقعا نمیفهمم. احتمالا دیدهاند آمار فلان دفتر برای چاپ کتاب تکمیل است، گفتهاند کدام دفتر کتاب کم دارد؛ دیدهاند بله، دفتر مطالعات و ادبیات پایداری مراکز استانی جای خالی دارد. مساله دیگر این است که هر کدام از دفاتر حوزه هنری کارشناسان خودشان را دارند و اگر کارشناس یک دفتر کاری را رد کرد ممکن است کارشناس یک واحد دیگر همان کار را قابل چاپ اعلام کند. من نمیدانم این ساختار مدیریتی بیمار چیست و چطور قرار است با این ساختار کار فرهنگی کرد.
نکته دیگری که بهتر بود ابتدای بحث به آن اشاره میکردم این است که اساساً آدم نمیداند در نقد کتابهایی که در واقع گردآوری و گزیدهاند، باید به تکتک آثار ذکر شده در کتاب اشاره کند یا به کلیت اثر بپردازد. علت اینکه من در اینجا بیشتر به شکل کلی کتاب و بحث ویرایش فنی آن پرداختم این بود که واقعا نمیشود درباره تکتک مطالب اظهار نظر کرد. نکته دیگر درباره این کتاب اهمال آقای علومی از مطالب طنز نشریات چپی آن دوره است. حتی تا سال 58 و 59 هم در نشریات گوناگون درباره پهلوی مطالب طنز بسیاری چاپ میشد که در این کتاب اصلا ردی از آنها نمیبینیم.
شهرام شکیبا
دوست داشتم به بهانه این کتاب به مواردی از این دست بپردازیم که اساساً رابطه طنز و اهل قدرت چگونه رابطهای است. از مشروطه به این طرف طنزپردازی را میشناسید که توسط حکومت کشته شده باشد؟ رژیم قاجار و پهلوی کاری به طنزپردازان نداشتند. در روزنامه صوراسرافیل دهخدا چرند پرند را مینوشت، با او کاری نداشتند اما صوراسرافیل را دار زدند. حالا معلوم نیست این طنزنویسها با اهل قدرت مراوده داشتهاند، اهل قدرت طنز و طنزنویس را جدی نمیگرفتهاند یا مسئله دیگری در میان بوده.
شاید هم طنزپردازان چگونه حرف زدن با اهل قدرت را بلد بودهاند!
شاید، متاسفانه اشکالات ساختاری این کتاب آنقدر زیادند که مجال ورود به اینگونه بحثها را به ما نمیدهد.
با همه این اوصاف به عنوان یک طنزنویس وقتی کتاب را میخواندید به مطلبی برخوردید که برایتان تازگی داشته باشد و از آن خوشتان بیاید؟
مشخصا شعرها را قبلا خوانده بودم؛ مثلا شعرهای طنز خانم صفارزاده یا اخوان را در مجموعه اشعارشان خوانده بودم، یا شعرهایی را که در روزنامه توفیق منتشر شده بودند. اما مطالب بسیار دیگری در این کتاب بود که پیش از این نخوانده بودم. در کل هر اطلاعی که از طنز یک دوره تاریخی به ما برسد، خوب است اما اطلاعرسانی راه دارد. وقتی میخواهید به کسی هدیهای بدهید باید به بستهبندی آن هدیه هم فکر کنید. مطالب این کتاب مثل گلهای زیبایی میمانند که از ریشه کنده شدهاند و همانطور با خاک و گِل و بدون آنکه دسته شده باشند، با فرغون از طرف دفتر مطالعات و ادبیات پایداری مراکز استانی حوزه هنری به ما هدیه شدهاند.
در واقع ایده این کتاب ایده خوبی بوده اما حرامش کردهاند.
به بدترین شکل ممکن حرامش کردهاند. برای تدوین این کتاب باید چند دانشجوی طنزفهم را در اختیار آقای علومی میگذاشتند که کارها را بخوانند و به آقای علومی گزارش بدهند و ایشان با نگاه خاص خودشان آثار را گزینش کنند. چنین آثاری را نمیشود هولهولکی تالیف کرد. باید به چنین کاری به عنوان یک کار پژوهشی نگاه میشد، اتاق و امکانات و چند دانشجو و دو سال وقت به آقای علومی میدادند و قرارداد یک کار پژوهشی را با او میبستند تا کار آبرومندانهای تدوین شود. نه فقط درباره طنز دوره پهلوی که حتی درباره دیگر دورهها هم میشود چنین کاری کرد. طنز دوره صفوی، طنز دوره قاجار، طنز در سبک عراقی و قس علی هذا. به هرحال این کتاب ایده خوبی بوده که در نطفه خفه شده است.
5757