آغاز: در ورای بعضی رخدادها میتوان برکتخیزیهای فراوانی را نظاره کرد. مرگ فیزیکی استاد جلیل شهناز هم از همین زاویه قابل بررسی است. از دید مولوی نظاره در مرگ مهمترین درسی که به آدمیان میدهد، همانا شکستن غرور و نخوتی است که همه گاه همراه و همقدم ماست. آن بزرگ عرصه عرفان و شناخت معتقد است سه چیز اسباب فروتنی و شکست آدمی میشود؛ اول بیماری که آدمی درمییابد با تلنگری میتواند به بیماری لاعلاجی دچار شود و تمامی دستاوردهای عمری تلاش را در ظرف زمانی کوتاه بربادرفته ببیند. دوم عشق که سبب میشود آدمی از درون صیقل یافته و فروبریزد و حیاتی دیگر و از جنسی متفاوت پیدا کند و سومی مرگ دوستان و آشنایان که اسباب تنبه آدمیان میشود.
هر سه این رخدادها آدمی را با پدیده ای مواجه می کند که اختیاری در حادث شدن آنها ندارد .به جز عشق و مرگ که چاره ناپذیرند بیماری های مهلک حتی اگر به مدد امکانات و پزشک و پول درمان شوند، هر آن امکان بازگشت دارند، و چه خوب است که آدمیان از این وضعیت درس گیرند و زمان بعد از بیماریشان ، تفاوت های ماهوی با قبل از آن داشته باشد. یعنی اینکه دنیا و آ دمیانش را از زاویه حسن ظن و با نگاهی مهربانانه تر بنگرند.
تو مکانی اصل تو در لامکان
این دکان بربند و بگشای آن دکان
شش جهت مگریز، زیرا در جهات
ششدره است و ششدره مات است مات
این گونه حتی اگر بیماری هم بازگردد، پذیرش آن برایشان سهل و ساده تر از گذشته است، و هضمش برایشان آسان تر. به اصل مطلب بازگردیم که درگذشت استاد شهناز بود و برکات آن.
اول: مرگ دوست و استاد بزرگی چون شهناز، این برکتخیزی را داشت که بعضی روابط میان اهل موسیقی سهل و سادهتر شود. نمود عینی و بیرونی این روابط، همنوازی استاد محمد موسوی با استاد شجریان بوده است. گویی شهناز پدری بوده است که فرزندانی چون محمدرضا شجریان و محمد موسوی، بعضی کدورتهای بازمانده از قبل را بعد از ربع قرن( آخرین اجرای مشترک آنها به گمانم به مناسبت بزرگداشت حافظ در سال 68 در تالار وحدت بود)به احترام بزرگی چون او به کناری نهادند و استاد موسوی نی بر لب و استاد شجریان با آواز خوش فضایی متفاوت به جمع حاضران بخشیدند؛ فضایی که سالها از مخاطبان دریغ داشته شده بود و مرگ عزیز بزرگواری چون استاد شهناز، این امکان را فراهم کرد که کاری اینچنینی شکل بگیرد. اکنون میتوان امیدوار بود که همکاری این دو بزرگ استمرار یابد و بعضی از کارهای مشترک گذشته آنان به بازار موسیقی عرضه شود. استاد محمد موسوی برایم نقل میکردند که نزدیک به 250 ساعت همنوازی و همخوانی با استاد شجریان دارند که تنها دو اجرا به بازار موسیقی آمده و بقیه کارها در آرشیو شخصی ایشان هست و هنوز فرصتی برای انتشار پیدا نکرده است. نگارنده پیش ازاین در یادداشتی به این ماجرا اشاره کرده بود.[این گره به دست چه کسی باز می شود]
اینگونه کدورتها البته در میان اهل هنر طبیعی است و چهبسا در میان اهالی دیگر صنوف قویتر هم باشد. چنانکه خود استاد شهناز مدتی با استاد فرامرز پایور کدورتی پیدا کرد که بعدها مشکلات برطرف شد و دو طرف روی هم را بوسیدند و با آواز استاد شهرام ناظری گروه استادان را شکل دادند.
دوم: پیش از نوروز اثری از استاد ایرج به بازار موسیقی آمد با عنوان پهلوان آواز که در آن فیلمی از ایشان با همراهی ساز استاد شهناز آمده بود. بعدها کاملشده آن اجرا را در اینترنت مشاهده کردم. اجرایی نفسگیر و با تسلط در ساز و آواز در ماهور که به گمانم تنبک استاد بهمن رجبی هم آنها را در ابتدا و هنگام چهارمضراب همراهی می کرد. اجرا به گمانم مربوط به گروه پایور بود که ابتدا کاری از درویشخان را هم نواختند و بعد به همنوازی و دونوازی ایرج و شهناز رسید. هر دو بزرگوار بهخصوص استاد شهناز که متاسفانه نسل امروزین تقریبا کمتر اثری از او را به یاد دارد اجرایی دیدنی و شنیدنی از خود به جا گذاشتند. سکوت و سلامت نفس و خونسردی استاد شهناز در کنار تکنیک منحصر به فرد در دست چپ، از جمله ویژگی های این چهره نامی عرصه موسیقی است و فیلمبرداری کار هم به رغم آنکه اجرا مربوط به 40 سال قبل است، قابل اعتنا و درخشان است
در کنار نظاره کردن این اجرا چند روز قبل فرصتی دست داد تا دوباره اجرای همنوازی استاد شهناز با استاد شهرام ناظری را بشنوم اجرایی که در آلبوم اساتید در آواز ابوعطا خوانده شد و جالب انکه شعر آن تناسب تام و تمامی دارد با مرگ عزیزی چون شهناز با مطلع:
زبان خامه ندارد سر بیان فراق؛
اجرایی متفاوت و از نظر هماهنگی فراوان تاثیر و با حس و حالی منحصر به فرد، چه در آواز و چه در ساز. این اجرا با اینکه ظرفیتهای آوازخوانی استاد ناظری را بروز داد، اجرای نوازندگی خوب و حرفهای استاد شهناز را هم بر صفحه نمایان ساخت. اما این اجرا را تنها شنیدیم و توفیقی برای دیدن تار نوازی و آواز نیافتیم.چرا که تنها اجرای صوتی آن موجود است و ای کاش به توجه به اجرای این اثر در تالار وحدت در سال های دهه شصت، دست اندرکاران تالار وحدت همتی کنندو آلبوم تصویری کار را منتشر سازند.
سوم: اجرای ایرج با شادروان شهناز، در تلویزیون وقت ایران نمایش داده شد (به گمانم اوایل دهه50)، اما اجرای آقای ناظری یا دیگران همچنان در پیچ و خم کوچه تصمیمگیری مسئولان صداوسیماست. اینکه صداوسیما هنوز در برابر نمایش کامل یک اجرا مشکلاتی دارد، کمتر کسی تردید دارد. خوشبختانه امکانات دیجیتالی و الکترونیک به سمتی در حال حرکت است که در عمل این مقاومت صدا و سیما تنها به ضرر هنر ملی و فخیم موسیقی تمام می شود. شاید در چند سال دیگر هر اجرایی را بتوان دید و اینجاست که باز سرلیست اجراها، همان اجراهای غیردولتی یا قبل انقلابند که میتوانند فضایی متفاوت را خلق کنند.
یعنی در سرچ کننده ها این اجراهای تصویری هستند که ابتدا دیده می شوند و کارهای اخیر تقریبا به رده های پایین تر موتورهای جست وجو رانده شده اند.
اکنون باید این پرسش را مطرح ساخت که صدا و سیما تا کی می خواهد بر مقاومت بیهوده خود در عدم نمایش نواخته های این بزرگان استمرار دهد. امید که در فضای تازه و بانشاطی که جامعه را فراگرفته است، هم هنرمندان قدیمی و یاران موافق بر همدلی و همقرانی با یکدیگر بیش از گذشته باشند وهم آنکه صدا وسیما هم در این دولت تکلیف خود را با این گونه اجراها روشنتر کند. واقعا چه می شدکه اجرای استادان شجریان و موسوی به شکل مستقیم از تلویزیون نمایش داده می شد، مگر مثل جلیل شهناز چند نفر داریم. تازه ایشان جایزه چهره های ماندگار صدا و سیما را هم دریافت کرده بود و با سیاست هم میانه ای نداشت.
این مطلب با اندکی تغییرات پیش از این در صفحه ادب و هنر روزنامه بهار روز شنبه (امروز) منتشر شده بود.