آنهایی که دستاندرکار امور رسانهاند، بهخصوص روزنامهنگاران و اهل خبر، با این دو واژه زیاد برخورد داشتهاند؛ زیرا یکی از بنیانهای اخلاقی کار رسانه رعایت این دو اصل است. اینکه رسانه تنها به حقیقت باید پایبندی نشان دهد و نه چیز دیگر و برای بازگویی حقیقت هم یکی از راههای مهم و اساسی، توجه و اعتنا به اقوال مختلف است. مولانا جلال الدین در دیوان شمس داستانآینه ای را روایت میکند که از آسمان بر زمین افتاد و چندین تکه شد و هر تکهای از آن نصیب شخصی شد. اشخاص در آن نگاه کردند و تنها نقش خود را دیدند و گمان کردند که تمامی حقیقت نزد آنان است، اما اصل ماجرا چیز دیگری بود.
خالق ارواح زآب و زگل
آینهای کرد و برابر گرفت
زآینه صد نقش بشد هر یکی
آنچه مر او راست میسر گرفت
این که یک رسانه باید اصل را بر بیطرفی بگذارد فلسفه وجودیاش بازمیگردد به بیان این نکته که رسانه و روزنامهنگار در بیان ماجرا، بهخصوص خبر، بهگونهای عمل کنند که بیشترین اطلاعات را به مخاطب بدهند و ذهنش را بر تمامی جوانب امر گشوده دارند. اینگونه اعتماد مخاطب که مهمترین سرمایه یک رسانه بهشمار میرود، حفظ میشود و ارتقا مییابد.
متاسفانه صداوسیما، بهخصوص در بخشهای خبری، سعی کرده است حقیقت را فدای مصلحت کند و بههمین دلیل است که اگر از بسیاری از اهل رسانه در این زمینه بپرسید، قطعا به کارنامه آن نمره پایینی خواهند داد. سرّ اقبال به اخبار رسانههای بیگانه از سوی مخاطبان و کمتوفیقی رسانه ملی در عدم رعایت همین نکته ظریف بود.
بهیاد دارم از قول یکی از روزنامهنگاران شاخص سالهای بعد انقلاب که گفته بود، در اوایل انقلاب رادیوی بیبیسی تنها بهنقل اخبار رادیو و روزنامههای ایران میپرداخت و عملا دستش خالی شده بود و وقتی با یکی از سردبیران بیبیسی صحبت کرد، گفت که هرچه را در ایران رخ میدهد شما انعکاس میدهید ،چنانکه در همین ایام انتخابات وقتی صداوسیما بهسمتی رفت که رعایت بیطرفی و البته جسارت در پرداخت به سوژههای خوب را به خود بدهد، در عمل رسانههای خارجی خلع سلاح و به آینهای تبدیل شدند برای انعکاس واقعیات عرصه سیاست در ایران. کار رسانه همین انعکاس واقعیات است و اگر صداوسیما بهسمتی حرکت کند که منصفانه و بیطرفانه واقعیات جامعه را در حوزههای مختلف رصد کند و انعکاس دهد، قطعا تاثیری جدی بر بسیاری امور خواهد نهاد. در تمامی این سالها، بهجز مقاطعی خاص، صداوسیما در انعکاس اخبار و رعایت اصول اخلاق حرفهای روزنامهنگاری، عقبتر از رسانههای مکتوب بود و جسارتش هم کمتر، حتی گاه بهسمتی رفت که بعضی از برنامههای خبری آن به تقدیس خشونت و تحریف حقیقت پرداختند و هیچگاه به منتقدان (طرف دوم) اجازه بیان دیدگاهها را ندادند.
نگارنده معتقد است و بر این اعتقاد خود ایمان دارد که اگر در ماجرای سال 88 صداوسیما، همانند قبل از انتخابات، فضا و میدان به منتقدان میداد که بیهراس از بعضی رسانههای هتاک که هنوز هم لهیبصفت، نهیبهای مهیب سر میدهند، دیدگاههای خود را مطرح میکردند، مردم بهجای خیابانها در جلوی تلویزیونها مینشستند و به تماشای دیدگاههای دوطرف مشغول و درنهایت به داوری درباره درستی و نادرستی سخنانشان میپرداختند و این همه خسارت و بحران برای کشور بهوجود نمیآمد. صداوسیما در تمامی این سالها بلندگوی یک جریان در نهاد قدرت بود، نه بلندگوی تمامی جریانات؛ درحالیکه برای تاثیرگذاری بر مخاطب، یک رسانه باید انعکاس تمامی صداها باشد تا شنونده و مخاطب با شنیدن تمامی اقوال، قول و خبر احسن را انتخاب کند. نسلی بزرگ از اهل فرهنگ و هنر و سیاست و اندیشه تقریبا اعتمادی به صداوسیما ندارند و برای حضور بعضی از بیمسئلهترین آنها هم تهیهکنندگان باید هفتخان رستم را طی کنند تا بتوانند فردی را روی آنتن بفرستند.
بهیاد دارم که در سال90 سردبیری یکی از برنامههای حوزه کتاب تلویزیون در نمایشگاه را بر عهده داشتم. یکی از اهل قلم که کسوت روحانی هم دربرداشت و در همان روزها نیز بهعنوان یکی از اعضای شورایعالی کتاب در صداوسیما انتخاب شده بود، بعد از کلی هماهنگی بهجلوی آنتن رفت. یکباره ناظر پخش رسید و گفت فلانی ممنوعالتصویر است. حیرتزده شدم و گفتم پدرآمرزیده، ایشان همین چهار روز پیش حکم گرفته و جزو پنج نفر اصلی شورای سیاستگذاری کتاب در تلویزیون است، اما بهخرجش نرفت که نرفت و درنهایت یک ربع آنتن را نگه داشت تا بتواند یک هماهنگی بهعمل آورد برای اجازه پخش مستقیم این گفتوگو.
بر چنین بنیادی است که صداوسیما باید برای ارتقای کیفیت و جلب اعتماد مخاطبان، از یکسو بر طبل بیطرفی و انصاف بکوبد و از سوی دیگر در و دکان خود را به سوی نخبگان و اهل فرهنگی که شاید منتقد حتی نظام باشند، اما علاقهمند و عاشق کشورشان و دینشان هستند بگشاید. آنزمان خواهیم دید چگونه فضای پرنشاط کنونی جامعه استمرار مییابد و کارها بر مدار عقل و اعتدال پیش خواهد رفت. صداوسیما باید دکانهای گذشته را تخته کند و دکان تازهای بگشاید تا بهقول مولوی، ماه و اختر را در طواف ببیند.
این یادداشت روز سه شنبه در صفحه جامعه روزنامه بهار منتشر شده است.