به گزارش خبرآنلاین، داستانهای خمسه را در «عطر خسته بنفشه» شاید بتواند در عبارتی کوتاه و خلاصه، ترکیبی از عشق و حسرت دانست. عشق به داشتنیهایی در دسترس که تنها از دست دادن آنهاست که به انسان، بودنشان را گوشزد میکنند و میزان عشق و دلبستگی به آنها را از عمق وجود آدمی به رُخش میکشند.
داستانهای این کتاب گاه بر پایه یک حادثه شکل میگیرد و گاه بر پایه یک حس. گاه ماجرا روایت دختری است از پدری که دیگر در دسترس او نیست و یا حسرت در دست گرفتن دستان دوستی که مرگ فاصله بودن میان او و دوستانش را بسیار زیاد کرده است و یا رزمنده شهیدی که در خواب مادرش مینشیند تا او را برای اذن دادن به پیدا شدن جسدش راضی کند.
اما این همه ماجرا نیست. حس دو موجود غیر زنده مانند دو میوه درخت به همدیگر و استعاره انسانی دادن به آن، حس غربت و از دست دادگی دوست داشتنیترین موضوعات در زندگی شخصی و حس غریب تنهایی نیز گاه در وجه دیگری از داستانهای این مجموعه مینشیند.
آرزو خمسه کجوری در داستانهای این مجموعه و به شکل زیبایی سعی کرده تا خودش باشد و نماینده تام و تمامی از آنچه در ذهنش میگذرد. او اسیر هیچ فرم و شیوه روایت نیست. روده درازی نمیکند. اهل بازی با کلمات و در آوردن ادای فرمگرایی در داستان نویسی نست. او ساده و صمیمی سعی دارد تا بسیاری از آنچه که گاه میتوان حتی آنها را به یک طرح و یا سیناپس داستانی تشبیه کرد را جان داده و جلوی چشمان مخاطب بیاورد و همین موضوع است که بسیاری از داستانهای او را گاه بیش از حد انتظار کوتاه کرده است.
در میان داستانهای این مجموعه اما تم غریب از دست دادن دوستداشتنیهای فردی در زندگی اجتماعی بیش از هر چیز دیگری به جان و ذهن مخاطب مینشیند و او را برای ادامه دادن قصهها تا پایان هدایت میکند.
در بخشی از داستان رضایت از این مجموعه میخوانیم:
«من میخواستم برگردم. دلم میخواست یکی از آن بیلهای مکانیکی بیاید دل زمین را بشکافد و من را پیدا کند و آن وقت بچهها یکییکی این استخوانهای حالا پراکنده را که سبک شدهاند، میگذاشتند کنار هم و میچیدند و دوباره من را میساختند و نشان عزیز میدادند.
وای نه، عزیز سکته میکند اگر ببیند. شاید هم سکته نکند، شاید مثل همان موقع بتواند محکم بایستد و بگوید: نخیر این صدرا نیست صدرا برمیگردد. توی کَتش نمیرود که، تا به حال کم ِکم ده بار به خوابش رفتهام و گفتهام عزیز جان فدای تو بشوم، من دیگر بر نمیگردم. اما مگر گوش میکند...
موهای برفیاش را برایش میبافم که باز خوابش برد. داشت خواب بابا را میدید و باز گلهگذاری که: ببین این تخم و ترکهات چطور من را گذاشتهاند و رفتند پی یللی تللی. آن از طیبه که چسبیده به تنبان آن بچههای سرتق و شوهرش هم هی بلد است به من طعنه بزند که مادر جان واقعیت تلخ است ولی باید قبول کرد... یا... مادر من آب رفته به جو بر نمیگردد که... کاش حداقل این رفتنشان فایدهای داشت. خوب من هم حق داشتم کفرم در بیاید و بگویم دیگر حق ندارد پاش را توی خانه من بگذارد و بهتر است برود آب دهانش را آب بکشد و حرف صدرا را بزند.»
مجموعه داستان «عطر خسته بنفشه» را کتاب نیستان با قیمت 5000 تومان منتشر کرده است.
6060