هنوز هم واقعا نمی فهمم که چرا ما را گلابی می نامیدند. اگر مراد بی خاصیتی ما بود که سیب زمینی توصیف مناسب تری بود و اگر هم مقصود تنبلی مان بود که کدو قرابت بیشتری داشت. حیف میوه ظریفی چون گلابی که به پای دانشجویان رشته های علوم انسانی بدنام شد!
بی خاصیت، بی کاربرد، بی پرستیژ؛ خلاصه کنم بی همه چیز؛ این جانمایه نگاه مردمان ما بود به رشته ای که دوستش می داشتیم. هنوز هم سنگینی نگاه خانواده، دوستان و اطرافیانم هنگامی که شنیدند در دوره دبیرستان از رشته ریاضی فیزیک با معدل بالای هفده به رشته علوم انسانی تغییر رشته داده ام، از یادم نمی رود. گویا جرم سنگینی مرتکب شده بودم و گناهی نابخشودنی. و سهمگین تر از همه خواهش های مادرم بود که خود حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشت اما به تحریک دیگران از من می خواست که از این تصمیم بزرگ و از این راه خطا منصرف شوم.
من چه باید می کردم؟ بر ثبات و بزرگی زمین گواهی بدهم و خورشید وجودم را کتمان کنم و یا دایره ای بکشم و اثبات کنم که آنچه بقیه می پندارند محور پیشرفت و تحول و حرکت نیست. من به انتخاب خودم راه علوم انسانی را پیش گرفتم، این در حالی بود که قریب به اتفاق هم رشته ای هایم به اجبار با من همسفر بودند و چه بسیار استعدادهایی که در راه این باور نادرست مردمان و گاهی هم مسئولان سرزمین مان رفتند تا مهندس و دکتر بشوند، رفتند تا به قول دیگران گلابی نباشند، اما چغندر هم نشدند.
حالا اما اوضاع کمی فرق می کند. اکنون فصل تازه گلابی ها فرا رسیده است. حالا با تلاش جمعی از همان گالیله نماها قرون تسلط بی چون و چرای رشته های علوم ریاضی و تجربی به سر آمده. اکنون به برکت نگاه روشن بالاترین مقام های سیاسی و مذهبی سرزمین مان کسی دانشجویان رشته های علوم انسانی را حداقل مثل سابق بی خاصیت نمی پندارد. اگرچه که هنوز مشکلات بسیار است و ناکارامدی ها فراوان. اگرچه که هنوز مانده تا برف زمین آب شود و یخ نگاه های سنگین شکسته شود، اگرچه که هنوز گلابی ها خاصیت مندی شان را بی شک و شبهه اثبات نکرده اند. با این همه حالا زمین دانشگاه و جامعه حداقل برای پاشیدن بذرهای علوم انسانی کمی شخم خورده است.
جناب آقای رییس جمهور منتخب! و یا هر کسی که از ما به ایشان حتی به فاصله تار مویی، نوک سوزنی و یا شاید هم رگ گردنی نزدیک تر هستید، لطفا بدانید و آگاه باشید که ما دیگر گلابی نیستیم. بدانید و آگاه باشید که بسیاری از دانش آموخته های رشته های علوم انسانی حرف های زیادی برای گفتن دارند و کارهای زیادی برای اثبات کردن.
حتما هم می دانید و آگاه هستید که اگر غرب از قرون وسطا بیرون آمد، مدیون تفکر و اندیشه جدیدی بود که متفکران علوم انسانی آن بلاد در جان جامعه شان جاری ساختند. می دانید و آگاه هستید که در یک قرن اخیر هر کشوری که حرکت کرده و به جایی رسیده از گفتمان های نو و برنامه های اصولی توسعه مدار نظریه پردازان علوم انسانی خویش نیرو گرفته است. می دانید و آگاه هستید که اگر انقلابی در مملکت ما پیروز شده، محصول تحولی بوده که در فکر و ذهن مردمان ما ایجاد شده.
رییس جمهور منتخب و یا ... می دانید و آگاه هستید که دانشگاه محیط بلافصل تولید علم و دانش است. پس بیایید و در این موقعیت حساس کنونی شده(!) طلسم انتخاب وزیر علوم از میان رشته های علوم ریاضی و تجربی را بشکنید و بعد از سی و دو سال مدیریت بلامنازع ریاضی دانان و پزشکان و شیمی دانان و مهندسان هوا و فضا و زمین و زمان، برای یک بار هم شده مدیریت کلان محیط تولید علم و دانش را به کسی بسپارید که فکری نو دراندازد و درک بیشتری از کارآمدی و روزآمدی علوم انسانی داشته باشد.
٤٥ درصد دانشجویان سراسر کشور هم اکنون از شما که خود هم در کسوت روحانیت درک مناسبی از اندیشه های علوم انسانی دارید و هم خویش دانش آموخته دکترای یکی از رشته های مهم علوم انسانی هستید، چنین انتظاری دارند. ما به انتخاب شما احترام می گزاریم حتی اگر این خواسته را به حق ندانید و این انتظار را برآورده نسازید. برقلم راندن آن هم تیری است در تاریکی تا شاید قلمی برشعر نیما بکشیم که فرمود: «جاده خالی است/ فسرده است امرود(درخت گلابی)/ هرچه می پژمرد از رنج دراز...»
۴۷۴۷