مدتی پیش [اینجا] از بیماری این دختر 26ساله نوشتم. عزیزانی برای تامین داروی کمیاب این بیمار که به سرطانی نادر مبتلا بود اعلام آمادگی کردند. بخشی از آن توسط موسسه محترم و خدمتگزارهمت تامین شد و بخشی دیگر را یکی از وزرای دولت(که راضی نیست نامش را ببرم) کمک کرد. دیگر عزیزان هم مدد رساندند. دست همه شان را می بوسم و از درگاه حضرت حق برایشان آرزوی سلامت دارم.
آن دختر یک خواسته کوچک هم داشت که قرار بود من برای انجامش تلاش کنم. نه اینکه پیگیری نکردم، کرم. اما وقتی موفق شدم که دیگر توانی برای دختر نمانده بود تا از آن بهره گیرد. خودم را سرزنش می کنم که چرا چند روز و فقط چند روز زودتر آن کار انجام نشد.
***
پدر داغدارش - که در این چندماه از هیچ چیز فروگذار نکرد و مثل پروانه دور شمع چرخید - امروز برای دخترش نوشته است: جان پدر کجاستی؟ خاکم به سر کجاستی؟
آن دختر یک خواسته کوچک هم داشت که قرار بود من برای انجامش تلاش کنم. نه اینکه پیگیری نکردم، کرم. اما وقتی موفق شدم که دیگر توانی برای دختر نمانده بود تا از آن بهره گیرد. خودم را سرزنش می کنم که چرا چند روز و فقط چند روز زودتر آن کار انجام نشد.
***
پدر داغدارش - که در این چندماه از هیچ چیز فروگذار نکرد و مثل پروانه دور شمع چرخید - امروز برای دخترش نوشته است: جان پدر کجاستی؟ خاکم به سر کجاستی؟
***
فقط باید پدر باشی و دختر داشته باشی تا جگرت با خواندن این جمله اش آتش بگیرد.
خدایش رحمت کند و به پدرومادرش صبر بدهد.