زهرا خدایی
گراهام فولر، مأمور پیشین سازمان سیا در یکی از تألیفاتش میگوید: "کشورهای ساحلی و کوچک عرب در خلیج فارس با هر تعبیر سیاسی تقریباً هیچگاه بخشی از جریان اصلی خاور نزدیک عربی نبودهاند؛ آنها در آبهایی زندگی میکردند که قدرت بزرگ فرهنگی آن، نیمی از خلیج فارس یعنی ایران بود" تعبیر فولر اگرچه کاملاً بیانکنندۀ ماهیت در هم تنیدۀ رابطۀ ایران با همسایگان کوچک و بزرگ عربی نیست، اما نسبتاً بیانگر نگاه محافظهکارانه و توأم با تردید اعراب به ایران بزرگ و قدرتمند است.
واقعیات تاریخی، جغرافیایی و ژئوپولیتیک ایران در طول تاریخ نقش مهمی در شکلهی به روابط پرحساسیت ما با کشورهای عربی حوزۀ خلیجفارس داشته است. در این میان دیپلماسی عربی ایران - با احتساب دورههایی که در آن دولتها سیاست محافظهکاری و حتی رادیکالیستی را در پیش گرفتند- نقش مهمی را در نگاه اعراب، اعتمادسازی و شکلدهی به سطح تخاصمات و حتی کاهش تشنجات داشت.
ایران در دولتهای سازندگی و اصلاحات سطح نسبتاً مطلوبی از رابطه را با اعراب تجربه کرد که نمود آن انعقاد قرارداد امنیتی با برادر بزرگتر جهان عرب یعنی عربستان سعودی بود. 8 سال دیپلماسی عربی دولتهای نهم و دهم هرچند متأثر از تحولات 2 سال اخیر جهان عرب فراز و نشیبهای زیادی به خود دید، اما بسیاری از کارشناسان و سیاستمداران کشورمان بر این باورند که مساعی لازم برای تلطیف فضای سنگین حاکم به عمل نیامده است. پرسش اینجاست که دستگاه سیاستگذاری دولت یازدهم برای بازگرداندن اعتماد در این مسیر چه میتواند کند؟ کانونهای بحران اعم از سوریه و مصر و مواضع متفاوتمان که میان ما و همسایگان عربی فاصلهای چندین ساله را ایجاد کرده، چه خواهد شد؟
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد مسجدجامعی که در ماه مبارک رمضان میهمان کافه خبر سرویس بین الملل خبرگزاری خبرآنلاین بود، در این باره میگوید: بالاخره میباید همسایگان عربی و موقعیت خاص و شکنندهشان را درک کنیم. مهم نیست که چه بکنیم، مهم این است که در درجه اول فهم همدلانهای نسبت به مسائل داشته باشیم. این فهم همدلانه، آغازکننده راهی است که باید برویم. مشروح گفتگوی ما با دکتر محمد مسجدجامعی را در ادامه میخوانید:
چه عواملی در روابط ایران با همسایگان عربی فاصله انداخت؟
در ابتدا باید گفت که اوضاع در منطقه بسیار پیچیده و پرتنش است. در طی دو سه دهۀ اخیر و حتی میتوان گفت که از دهههای شصت و هفتاد قرن گذشته، این پیچیدگی پیوسته وجود داشته است. اما در حال حاضر در اوج آنست. تا آنجا که توانسته کشور بزرگ و قدرتمندی چون ترکیه را هم دچار ناآرامی و آشوب کند.
ثقل این ناآرامیها در حال حاضر در جهان عرب است. تا آنجا که به ما مربوط میشود مشکل اصلی با همسایگان جنوبی است. برحسب ظاهر تنش فیزیکی خاصی بین ما و آنها وجود ندارد؛ اما عملاً رابطۀ ما در پائینترین سطح ممکن قرار دارد. واقعیت اینست که بخش مهمی از مشکلات ما در نقاط دیگر همچون سوریه و لبنان به دلیل همین رابطۀ متشنج است. این تقابل مدتها قبل از پدیداری تحولات در جهان عرب در دو سال و نیم پیشتر، آغاز شد و در طی این جریان و به ویژه پس از ناآرامیها در بحرین به اوج خود رسید.
از نگاه پراگماتیستی دولت یازدهم چه سیاستهایی را میتواند در نزدیک کردن کشورمان با همسایگان در پیش گیرد؟
بدون شک ایران رکن مهم منطقه است و در طول تاریخ هم چنین بوده است. مسئله اینست که ما با همسایگان جنوبی به نقطۀ مطلوبی از تفاهم و همکاری نزدیک شویم. قطب این مجموعه عربستان سعودی است و اهمیت این کشور پس از تحولات اخیر عربی به مراتب افزایش یافته است.
افزایش مداوم قیمت نفت، تغییر رژیم در قطر و احساس نگرانی اعضای شورای همکاری خلیج فارس و عواملی دیگر این ارتقاء موقعیت را برجسته کرده است. باید دید دلیل نگرانیهای آنها چیست؟ اما قبل از آن مییابد تلقی واقعیتری نسبت به آنها داشته باشیم. پیوسته این تصور در بین ما وجود داشته است که رژیم سعودی در حال سقوط است و بعضاً پیشبینی می کنند که در آینده نزدیک چنین خواهد شد. این سخن به دلایل مختلف بی پایه است. این درست که آنها از مشکلات عدیدهای رنج میبرند اما چنین نیست که در حال سقوط باشند.
مضافاً که در شرایط کنونی هر جانشین دیگری برای این رژیم در نهایت بیشتر به زیان ما خواهد بود. کسانی که واقعیتهای درونی این کشورِ بسیار پیچیده و به تعبیر فرد هالیدی، "کاملاً ناشناخته" را میشناسند بدین نکات اعتراف خواهند کرد.
اهدافی که بدان اشاره کردید در دولت جدید چگونه میتواند محقق شود؟
مسئله اینست که به تدریج به یکدیگر اعتماد کنیم و نشان دهیم که خواهان گوش کردن به یکدیگر و رفع مشکلات از طریق مذاکره هستیم. احتمالاً گام نخست این باشد که با طرف صحبت کنیم و نه آنکه خواسته هایمان را از طریق تریبون عمومی اعلام کنیم. هم ما باید چنین کنیم و هم از طرف مقابل بخواهیم که چنین کند. مطمئناً طرفین لیست بلندبالایی از موارد گلایه آمیز را ارائه خواهند کرد. اصل اینست که مذاکره از ملموس ترین و قابل دسترس ترین نقاط آغاز شود و نه از سخت ترین. مسائل پیچیده می باید به عنوان آخرین موضوعات مورد گفتگو قرار گیرند و نه آنکه اصل مذاکره در گرو حل سخت ترین ها باشد.
اما این در صورتی ممکن است که مجادله نکنیم. قابل درک و در عین حال محکم سخن بگوییم و نه با تعارف و رو دربایستی و از طرف مقابل هم بخواهیم که چنین کند. عموماً توسعه رابطه با دیگران را به معنای مجامله و تعارف کردن درمییابند و بعضاً در این راه افراط میکنند. این نقض غرض است.
آیا شرایط هم اکنون برای آغاز مذاکرات مهیاست؟
آنگونه که از اظهارات رسمی و غیررسمی این کشورها پس از انتخابات ریاست جمهوری برمیآید چنین است، آنها مایل و بلکه متوقع چنین مذاکراتی هستند. اگرچه سنگینی فضای موجود باعث شده که با احتیاط سخن بگویند.
نقش قدرتهای فرامنطقهای در این میان چیست؟
برژینسکی به تازگی در آخرین اظهارات خود اعلام کرده است که عربستان و قطر، آمریکا را به بحران سوریه کشاندند و آمریکا تمایلی به ورود به بحران سوریه نداشت. بنابراین نمیتوان مدعی شد که همه مسائل منطقه توسط قدرتهای بزرگ سامان میگیرد و دولتهای منطقه مزدوران آنها هستند. به ویژه در حال حاضر که دولت آمریکا از مشکلات فراوانی رنج میبرد و سیاست خارجی آنها محتاطانه، درون گرا و غیرماجراجویانه است. آنها گاهی اوقات خط میدهند مخصوصاً در آنجایی که به تضعیف ایران مربوط میشود. مکرر شنیده ایم که آنها خواهان انهدام تأسیسات هستهای ایران حتی بیش از اسرائیل هستند و از مقامات آمریکایی آن را درخواست کردهاند. من خود مکرر این نکته را از اساتید مطلع اروپایی شنیدهام.
ایران بدون شک یک قدرت بزرگ منطقهای است و در واقع یک قدرت مستقل منطقهای. دفاع این کشور بر پایه اتکا به ظرفیتهای داخلی است و نه ناشی از کمکهای خارجی و این مسئله در میان کشورهای جهان سوم به ندرت اتفاق میافتد و حتی به جرأت میتوان گفت که هند نیز در این مسئله به اندازه ایران خوداتکایی ندارد.
به هر حال ایران دارای همسایگانی است و این مسئله الزاماتی ایجاد میکند. در واقع این مسئله در اختیار ما نیست که آن را بپذیریم یا نپذیریم. همانگونه که چین نیز در منطقه خود قدرت بزرگی است اما سیاست حساب شدهای را در قبال دو کره، ویتنام، ژاپن، کامبوج، تایلند و حتی استرالیا و سایر کشورهای منطقه دارد. برزیل نیز در آمریکای جنوبی به همین ترتیب است. بنابراین باید همه عوامل موجود در منطقهای که در آن قرار داریم را در نظر بگیریم و به نقطه مطلوب برسیم.
در واقع شما گام اول را دیالوگ برقرار کردن میان همسایگان میدانید؟
بله، در واقع با همه قطبهای منطقهای، قدرتهای تأثیرگذاری منطقهای و حتی با ترکیه نیز میتوانیم همین سیاست را در پیش بگیریم. باید با عربستان وارد مذاکره جدی شد و در این مسیر به آنچه باید ملتزم باشیم عمل کنیم و از آنها نیز بخواهیم که باید چنین کنند. حتی میتوان کمیتهای تشکیل داد که تخلف از تعهدات و التزامات متقابل را رصد کند و گزارش دهد.
فکر میکنید وضعیت عربستان در حال حاضر برای تحقیق راهکاری که بدان اشاره کردید، چقدر مناسب است؟ باتوجه به اینکه وضعیت جسمانی ملک عبدالله مساعد نیست و جانشینان وی در تضاد منافع با ایران هستند و در واقع قدرت اصلی در دست کسی است که به نزدیک بودن به لابی صهیونیسم و ضدیت با ایران یعنی بندربن سلطان متهم است.
عربستان جامعه پرچالش و پرمشکلی است. اولاً اینکه عربستان کشور نیست و بهتر بگویم یک کشور مصنوعی است. کمتر از یک قرن است که عربستان به کشور تبدیل شده است. در نتیجه دارای انواع و اقسام مشکلات است. تخصص بزرگ سعودیها صادر کردن بحرانهای داخلی است. نیروهای ناراضی و تهدیدکننده در عربستان همیشه نیروهای مذهبی بودهاند و هر زمانی که فشار این نیروها زیاد میشود این نیروها را یک روز به افغانستان، روز دیگر به پاکستان یا به بوسنی و عراق و سوریه صادر می کنند.
بنابراین این رژیم دارای یک سری مشکلات است ولی مشکلاتی که این رژیم دارد، در مورد سیاست ایرانیاش خیلی تأثیرگذار نیست. درست است که بندر بنسلطان آدم بانفوذی است اما اگر قرار باشد کل نخبگان سیاسی حاکم در آنجا در مورد ایران احساس جدیت کنند؛ وارد گفتگوی واقعی میشوند. چون از ایران واهمه دارند. در واقع بیش از آنکه ایران خطرناک باشد، آنها از ایران میترسند. ترس اعراب از ایران آمیختهای است از احساس اعجاب و همچنین خصومت درونی. جنبه اعجابی که بدان اشاره کردم در طول جنگ ایران - عراق، گرفتن القصیر، عملیات سی و سه روزه حزبالله و به زمین نشاندن پهپادها تجلی یافت. در نتیجه علیرغم آنکه نسبت به ایران کینه دارند در عین حال حالت اعجاب نسبت به او نیز دارند. آنها میدانند که ایران دارای ظرفیتهای بالقوهای است که به سرعت بالفعل میشود. بیان احساسات درونی آنها نسبت به ایران به عنوان یک کشور و یک ملت به طول میانجامد.
تیم وزارت خارجه ایران باید چه ملاحظاتی را درباره همسایگان عربی در نظر داشته باشد؟ به یک معنا چه مسائلی رابطه ایران با همسایگان عربی را دچار چالش کرده است و دولت آینده باید روی چه حوزهای تمرکز بیشتری داشته باشد؟
ما کشوری هستیم با ویژگیها، دلنگرانیها و منافع خاص خودمان. این دل نگرانیها واقعی هستند. هیچ کشوری به اندازه ایران در کل دنیا در معرض تهدید قرار نگرفته است. هیچ کشوری را نمیتوانید نشان دهید که به اندازه ایران مورد تهدید و هجمههای واقعی قرار گرفته باشد. بدون در نظر گرفتن ایذاء های مختلف اطلاعاتی و نظامی، ایران بارها توسط مقامات رسمی کشورهای غربی تهدید اتمی شده است. چنین کشوری طبیعی است که دارای دلنگرانی امنیتی باشد و چون کشور مستقلی است طبیعی است که سیاست دفاعی نیرومند و بازدارندهای در پیش گیرد.
طرف مقابل در این مورد با ایران به نوعی مشکل دارد. احساس آنها این است ایران در حال نیرومندتر شدن است ممکن است به زبان نیاوردند اما در دلشان این نگرانی عمیقاً وجود دارد.
از سویی نسبت به سیاستهای هستهای ایران عمیقاً احساس نگرانی دارند. نسبت به نفوذ سیاسی و مذهبی ایران حساسیت دارند به این دلیل که نفوذ مذهبی را تنها مذهبی نمیدانند بلکه به معنی زمینهساز نفوذ سیاسی میدانند. این مسئله تنها محدود به مقامات رسمی نمیشود، مقامات مذهبی این کشورها نیز نسبت به این مقوله حساسیت و بلکه حساسیت فراوانی دارند. بهعلاوه از حجم ایران نیز می ترسند. این را مکرر از مقامات همسایگان جنوبی شنیدهام که میگویند هر زمان که به بالای نقشه خود مینگریم، احساسترس میکنیم. ما کشوری وسیع و باسابقه تاریخی و تمدنی هستیم. بر روی سابقه تاریخی از این جهت تأکید میکنم که این سابقه در درون افراد ایرانی و ساختارهای جامعه ایرانی تحقق یافته است. در اینجا به معنای واقعی یک دولت - ملت وجود دارد. حال آنکه آنان عموماً مجموعه ای از قبائل پراکندهای هستند که در نقطهای جمع شدهاند.
فاصلۀ موجود میان ما با همسایگان جنوبی با قرابت فرهنگی و مذهبی همخوانی ندارد، چرا اینگونه است؟
ایران ویژگیهای خاصی دارد که برخی از آنها طبیعی است (از جمله وسعت) و برخی دیگر ناشی از شرایطی است که در آن زیست میکنیم و ما را مجبور کرده تا سیاست دفاعی مستقل و متناسبی داشته باشیم. بخشی دیگر نیز مربوط به ظرفیتهای ایرانی است و آن تلقیای است که همسایگان از ایران بهعنوان یک واقعیت تاریخی دارند؛ یعنی ایران هخامنشی، ساسانی، صفوی و در نهایت ایران جمهوریاسلامی.
جنوبیان ما در واقع اسلامیت ایران را نمیبینند بلکه ما را در راستای همان ایران داریوش، خشایارشاه، شاپور، یزدگرد، شاهاسمعیل و شاهعباس میبینند. آنها بهرغم تلاش ایران برای تغییر این نگاه همان ذهنیت سابق را دارند و بر این باور هستند که ایران میخواهد این واقعیات را در ظاهر نفی کند و در اصل همان رویکرد را دارد. حتی اصرار ایران به نفی این مسئله منجر به تشدید اعتقاد طرف مقابل میشود.
مشکل اصلی ما با کشورهای واقع در حوزۀ خلیجفارس چیست؟
در حال حاضر مشکل اصلی ما با کشورهای عرب حاشیه خلیجفارس است. بخش دیگر مشکل مربوط به اعراب خاورمیانهای است. در حوزه همسایگان جنوبی رکن رکین آنها رژیم سعودی است و در آنجا که چالش به اعراب خاورمیانهای مربوط میشود، عامل موثر در آنجا باز هم رژیم سعودی است. با این حال نقش رژیم سعودی در منطقه جنوب به مراتب بیشتر از نقش و نفوذ آن در منطقه عربی خاورمیانه است. عربستان به عنوان علمدار شورای همکاری خلیجفارس پرجمعیتترین، وسیعترین و نیرومندترین است. اما نکته قابل توجه اینجاست که این منطقه شامل 6 کشور بسیار ثروتمند است. به آمار اقتصادی آنها که مرتب در حال رشد است، نگاه کنید. بالاترین درآمد سرانه در میان همین کشورهاست.
بنابراین این کشورها، کشورهای عادی نیستند. مضافاً بر اینکه به جز عربستان و تا اندازهای عمان سایرین کشورک هستند؛ یعنی چند قبیله بودند که دور هم جمع شدند و پرچمی درست کردند و اعلام کردند که کشور هستند از قطر گرفته تا امارات. در واقع این کشورها بهطور طبیعی احساس نگرانی میکنند و این احساس را دارند که همه به ثروت آنها چشم دوختهاند و همه به امنیت و آسایش و رفاه آنها حسادت میکنند.
در مقابلِ این احساسِ آنها سیاستمداران ما باید چه مسائلی را در وزارت خارجه مدنظر داشته باشند؟
ما بالاخره میباید آنها و موقعیت خاص و شکنندهشان را درک کنیم. مهم نیست که چه بکنیم، مهم این است که در درجه اول فهم همدلانهای نسبت به مسائل داشته باشیم. این فهم همدلانه، آغازکننده راهی است که باید برویم. درست است که ایران قدرت بزرگ منطقه است چنانکه هند قدرت بزرگ منطقه خود است، چین قدرت بزرگ منطقه خود است. اما اینها هریک در تعیین سیاست در حوزه ژئوپولیتیک خودشان سلسله الزاماتی را پذیرفتهاند. ما نیز به نوعی باید این مسئله را قبول کنیم.
البته عربستان کشور بسیار پرمشکلی است و این مشکلات در حال ازدیاد است اما این بدان معنا نیست که فردا، ماه آینده و یا سال آینده سقوط کند. عربستان مشکلات زیادی دارد اما ابزارها و ظرفیتهای مختلف فراوانی نیز دارد برای آنکه در نهایت مشکلات خود را کنترل کند. اگر این مسائل را بپذیریم، با کوچکترین خبری اینگونه القاء نمیشود که رژیم سعودی در حال زوال است و یا اینکه مشکلات خانوادگی این رژیم، در آینده نزدیک این کشور را به سقوط میکشاند.
بخشی از فرمایشات شما مربوط به رویکرد رسانهها در اطلاعرسانی میشد که اشاره کردید نقش رسانهها در این میان از اهمیت زیادی در کاهش تنش برخوردار است. رسانهها علاوه بر کاهش موضعگیریهای تخاصمی چه رویکرد دیگری را می توانند در پوشش دادن به بحران در پیش گیرند؟
بخش رسانهای بسیار مهم است بهویژه که حساسیت آنها به بیان رسانهای ما از هر کشوری در دنیا کمابیش بیشتر است. ممکن است در رسانههایمان از سایر همسایگانمان نیز انتقاد کنیم، ولی هیچیک حساسیتشان به اندازه عربستان نیست.
نکته دوم این است که این تلقی در ایران وجود دارد که ایران در هر موضعی باید واکنش متقابل از خود نشان دهد؛ یعنی مقابله به مثل کند. ایران کشور به واقع نیرومندی است اما به لحاظ رسانهای آنها امپراطوری رسانهای را در اختیار دارند و ما از نظر رسانهای محدودیتهای مختلفی داریم، بخشی از آنها ناشی از تحمیلها و تحریمهاست و بخشی از آن مربوط به عدم سرمایهگذاری حرفهای بر روی آنهاست. بنابراین رویکرد نباید این باشد که صرفاً مقابله به مثل کنیم زمانی که شما حرفی میزنید، طرف مقابل عملاً چندین ده و بلکه چند صد برابر واکنش نشان میدهد. مصحلت ما در آتشبس رسانهای است و نه مقابله به مثل. پایان دادن به جنگ رسانهای تماماً به نفع ایران است. چون اصولاً این جنگی نامساوی است. خوشبختانه ایران به اندازه کافی قدرت دارد که اگر بخواهد به جنگ رسانهای پایان دهد آنها از آن استقبال کنند.
بنابراین شما معتقدید که بخش عمدهای از بحران و تنش موجود در منطقه (اعم از طائفی و غیرطائفی) ناشی از رویکردهای رسانهای است؟
بله، رسانه بود که سوریه را ناآرام کرد. اصلاً سوریه مشکل مهمی نداشت. درگیریها از منطقه باب عمر آغاز شد و بعد به درعا کشیده شد. دولت در حال کنترل بحران بود. چیزی که جنگ را به سوریه تحمیل کرد، دو وجه داشت: وجه رسانهای و وجه فتوایی.
مثالی میآورم. در بحرین دهها مسجد و حسینیه تخریب شد. میدانید که در دنیای امروز خراب کردن یک مکان مقدس به هر دینی که تعلق داشته باشد، جرم بزرگی است و نقض آشکار حقوق بشر به حساب میآید. اما الی ماشاءالله در بحرین کوچک این کار را انجام دادند و شمار زیادی از مساجد و حسینیهها تخریب شد، در حالی که در سوریه دو سال پیشتر یکی از منارههای مسجدی درحمص که تکفیریها در آنجا موضع گرفته بودند و در درگیریهای صورت گرفته میان نیروهای ارتش و تکفیریها، ارتش به آن مناره تیراندازی کرد، در ضمن تیراندازی قسمتهایی از مناره تخریب شد. الجزیره و العربیه بارها این فیلم را نشان دادند و این برای تحریک عواطف دینی بود . در واقع در سوریه رسانهها، جنگ را تحمیل کردند؛ البته عوامل دیگری در این میان نیز وجود داشت.
نقش عربستان سعودی و التزام آنها در این روند را چگونه میبینید؟
نکتۀ مهم در مورد سعودی و به عنوانی عموم اعضای شورای همکاری اینست که اینان عملاً بیشترین و موثرترین سهم را در قطبی کردن جهان مسلمان و به تعارض کشاندن تشیع و تسنن داشته و دارند. مطمئناً تشنج در روابط، این تعارض را تشدید میکند. بدون تردید یکی از خواستههای ما از طرف مقابل باید این باشد که حداقل بخشهای رسمی این کشورها این سیاست را کنار بگذارند. اگرچه متأسفانه در سالهای اخیر بخشهای مختلفی ایجاد شده که به عنوانی دولتی نیستند، اما فعالانه در این زمینه فعالیت میکنند. مهم اینست که بخشهای رسمی و دولتی چنین نکنند و البته ما هم باید به تعهدات مان ملتزم باشیم.
چرا در این میان تعارضات سیاسی به تعارضات مذهبی تبدیل میشود؟ نقش بازیگران در مذهبیکردن تنشهای سیاسی چقدر است؟
این سوال مهمی است و باید دربارۀ آن بیشتر صحبت کرد. مشکل اینست که در این مورد ما و سعودیها و به طور کلی اعراب اهل سنت دو تلقی متفاوت داریم. گروههای اسلامی و بعضاً غیراسلامی به ویژه در جهان عرب هر نوع مشکل سیاسی با ایران را به بستر مذهبی میبرند و از این زاویه بدان می نگرند. حال آنکه ما در ایران هر نوع مشکل مذهبی را به بستر سیاسی میبریم و از آن درکی سیاسی داریم. بدین معنا که مثلاً چنین مشکلاتی را ناشی از تحریک خارجی و به ویژه آمریکا میدانیم اما واقعیت چنین نیست. ما می باید مشکلات مذهبی را در آنجا که ریشه مذهبی دارد مذهبی ببینیم و در پی علاج آن باشیم. و نه آنکه صورت مسأله را تغییر دهیم و یا آن را نادیده بگیریم.
4952