به گمانم این یک جنگ دائمیست که در مقاطعی به حالت تعلیق درمیآید وگاه با آتشبس ، به دیدارهای دیپلماتیک میانجامد! به عنوان کسی که در هر دو جبهه میجنگد و به نوعی ستون پنجم محسوب میشود، توصیهام ،هم به نویسندگان هم به ویراستاران این است که به قرارداد ژنو پایبند باشند![ و از کاربرد سلاحهای کشتارجمعی در قبال حریف اجتناب کنند و البته به حقوق اسرا احترام بگذارند!]
زمانی از فرانسوا تروفو پرسیده بودند که نظرت درباره منتقدان چیست و جواب داده بود:«عموماً، فیلمسازان از منتقدان متنفرند اما چون من زمانی خود منتقد بودهام از آنها کمتر بدم میآید!» حالا [به قول خدابیامرز عمران صلاحی] حکایت ماست! نزدیک به یک ربع قرن است که چه به عنوان شاعر چه به عنوان نویسنده چه به عنوان روزنامهنگار با ویراستاران، گاه در جدال و گاه در تعامل بودهام و نیمی از این زمان را به عنوان ویراستار، با شاعران و نویسندگان وروزنامهنگاران دیگر! اول از همه بگویم که ویراستار چه ویرایشاش [با تعریف زندهیاد سیروس طاهباز] سطحی باشد چه کمعمق چه عمیق، آدمی نیست که بشود توی روابط عمومی مک دونالد یا شرکت اپل یاحتی اداره جذب توریست ایالت هاوایی، استخداماش کرد! کارش با جدیت همراه است و با کسی شوخی ندارد.[مخصوصاً اگر کارش در روزنامه باشد و دوسه فیلتری که باید قبل از او مطلب را میخواندند، نشسته باشند به تماشای شهرآورد قرمز و آبی و کارشان افتاده باشد گردن او و همین مسئله «خروجی» را دچار تعویق کرده باشد!]
البته «وقت»، یک وجه این معادله است؛ مشکل اصلی ازآن جا آغاز میشود که نویسندگان روزنامههای ایران ، اغلب ، شلختهنویساند و غیر از ایرادات متنی کارشان ، گاه بستن گیومهها را هم به عهده یک نفر دیگر میگذارند و آن وقت وقتی اظهار نظر یک آدم مهم با اظهار نظر نویسنده یکی میشود و همان بخش هم میشود سوتیتر [و گاه بدتر از آن، اظهارنظر نویسنده جای نقل قول یک مقام مسئول را میگیرد و میشود تیتر!] آن وقت توقع چهرهخندان عمووالت [دیزنی!] داشتن از ویراستار، تا حدی مغرضانه است!
از طرف دیگر، نویسنده برای نوشتن یک خبر ارژینال یا گرفتن یک مصاحبه توپ یا جمع و جور کردن یک گزارش پرسر وصدا [قبول کنید که در این چند و چونی روزنامهنگاری در ایران که به هرکس بگویی حالت چه طور است ،از آن آدم گرفته تا به سردبیر و مدیرمسئول خودت، باید حساب پس بدهی، انجام چنین کارهایی از شکستن شاخ غول هم مشکلتر است!] به آب و باد وخاک و آتش میزند و یک دفعه خبردار میشود که ویراستار جوانی که [ به توصیه یکی از سرمایهگذاران روزنامه یا حتی پدرش که مسئولیتی دارد در جایی] از دانشگاه یک راست آمده سرکار[ در عین عدم احاطه برظرفیتهای زبان شیرین پارسی] بخشی از مطلب را تغییر داده و طوری هم تغییر داده که پس از انتشار، نویسنده نگونبخت باید در محضر سه قوه پاسخگو باشد!
چه باید کرد؟ روش شخصی من تعامل است در هر دو موقعیت ؛ به عنوان نویسنده و روزنامهنگار، همیشه در دسترسم تا اگر مشکلی پیش آمد، ویراستار، امکان هماهنگی را داشته باشد و البته به ویراستار، شغلاش و جایگاهاش در مجموعه احترام میگذارم و مثل بعضی از نوآمدگان شغل روزنامهنگاری، رفتارم را طوری عرضه نمیکنم انگار که او، تنها یک عنصر مزاحم است در مجموعه! به عنوان ویراستارهم، به شخصیت ، نگاه ، سبک شخصی نویسنده و ارزشهای متن احترام میگذارم[البته اگر برخی نویسندگان این حوزه ضعف تألیفشان را به عنوان سبک شخصی میخواهند عرضه کنند مقابلشان میایستم مثل کوه- گاهی مثل البرز، گاهی مثل یک تپه شنی در کویر لوت؛ بستگی دارد به شرایط- !] و تا جایی که با مشکل وقت روبرو نباشم و نویسنده هم حرفهای باشد، ترجیح میدهم که مشکلات متناش را خودش رفع کند و این،لازمهاش در دسترس بودن مدام نویسنده است.
خب، از اول این متن هم گفتم که من تقریباً ستون پنجمام در این جدال دائمی! بنابراین میتوانید به همان چشمی به من نگاه کنید که به «کریستوفر پلامر» در «صلیب دوبله» ترنس یانگ نگاه می کردید یک روزگاری![خونسردم و برای منافع خودم احترام قائلم!]