66. لعنت بر ظلم و ستم یا ادبیات لعنت نامچه در اسناد اداری ایران قدیم
نظام اداری و حکومتی موجود در ایران در طول هزار سال قواعد و ضوابط خاص خود را داشت. از صدور فرمان حکومت برای حاکم، طرز نگارش فرمان حکومتی، صدور انواع فرمانها و نیز فرمانهای مربوط به مستوفیان و دیگر کارگزاران، همه و همه ادبیات جالبی را پدید آورده بود.
متاسفانه این ادبیات، از مشروطه به این طرف، یک باره به باد فراموشی سپرده شد و جای آن را عبارات بسیار ساده دو سه خطی گرفت که مثلا «آقای فلان ... به موجب این حکم شما را به فلان جا منصوب می نمایم. امید است که ....» این در حالی است که در گذشته، بسیاری از این فرامین، در حکم یک رساله سیاسی و حاوی نصایح و آیات و احادیث فراوان بود.
در میان این احکام و فرامین و متن های سیاسی، مدلی با عنوان «لعنت نامچه» داریم. این سند وقتی تنظیم می شد که بعد از رواج ظلم و ستم و دفع آن با اعتراضات مردم و جایگزین شدن افراد خوشنام، تعهدنامهای نوشته می شد تا با لعنت کردن بر ظلم، هیچ کس آن رسوم لعنتی را باز نگرداند.
به عبارت دیگر این لعنت نامچه سندی سیاسی ـ مذهبی در باره یک شرایط ویژه سیاسی در چارچوب مفهوم عدالت و ظلم بود. شرایطی که طی آن، حاکم قبلی به مردم ستم فراوان کرده، فریاد و فغان همه را درآورده و بر اثر شکایات خلع شده است. اکنون حاکم جدیدی که قرار است عدالت را در آن ناحیه بسط دهد، به منطقه یاد شده اعزام شده است.
در این شرایط، با نوشتن ضمن وصف آن سابقه و این لاحقه، لعنت نامچهای نوشته می شود و در ضمن شرح ما وقع، به بر هر کارگزاری در هر رده و ردیفی خواسته می شود به عدالت رفتار کنند و گرنه لعنت خدا و رسول و ملائکه شامل حال او باد.
این لعنت نامچه، علاوه بر آن که از طرف حکومت نوشته میشد، توسط امام جمعه شهر هم مورد تأیید قرار می گرفت تا نوعی مشروعیت مذهبی هم داشته باشد.
اکنون یکی از این لعنت نامچهها را که متنی کامل، دقیق و تاریخی است تقدیم خوانندگان عزیز میکنم تا با ادبیات آن آشنا شوند. این سند که در یک کتاب انشاء و آموزش نگارش اسناد اداری از دوره قاجاری آمده، سندی است بسیار با ارزش که در عین حال ارزش تاریخی هم دارد.می دانیم که آن روزگاران کار کردن در دبیرخانه های دولتی، نیاز به آن داشت که فرد با ادبیات فارسی و عربی آشنایی کامل داشته باشد و متون کهن را بشناسد و بسیاری از عبارت آن را در حفظ داشته باشد.
ابتدا خلاصه سند یاد شده را آورده و سپس متن آن را تقدیم می کنیم.
الف: ابتدا از حاج محمد حسین خان به عنوان صاحب منصب علیای استیفای اصفهان از سوی فتحعلی شاه یاد می شود که شهر را بسان باغ فردوس و خلد برین کرده و عموم خدم و حشم از عدل شاملش بهرهمند شدهاند.
ب: حسن سابقه وی سبب شده است تا فتحعلی شاه او را به حکومت فارس بگمارد، جایی که اوضاع نابسامانی داشته و او توانسته است پس از مدتی، ظلم و ستم را از میان برده و سفره عدل و داد را در آنجا پهن کند.
ج: در مدتی که حاج محمد حسین اصفهان نبوده، کارگزاران، مالیات هزار تومان را سه هزار تومان کرده و با ایذا و آزار خلق و گذاشتن بدعتی تازه به مردم جفا کرده اند. مقصر اصلی حاج آقا محمد اصفهانی بوده که با رفتارش کاری کرده که « روزی نمیگذشت که ناوک دلدوز افغان سینهچاکان جگر ملک بر پهلوی فلک نمیدوخت و شبی نمیرفت که شعله جانکاه آه دردناکان در مزرع سبز سپهر خرمن سنبله نمیسوخت». اعتراضات سبب شد تا دولت دستور تخفیف نصف مالیات و برخی از رسوم دیگر را داده و اوضاع نابسامان شهر سامان یابد. در این کار عبدالله خان [گویا فرزند حاج محمد حسین] نقش اساسی داشته و به رغم جوانی، فردی پاک و پاس دار شریعت بیضای احمدی بوده و مسوولیت را بر عهده داشته است.
د: حالا این لعنت نامچه نوشته شده است تا از همه عمال شهر تقاضا کنند تا «از احیای بِدع مزبوره مجتنب و محترز بوده»، اجازه بازگشت وضعیت سابقه را نداده و «خود یا احدی محیی رسوم مبتدعه مذمومه گردد». اگر چنین کنند « از حوزه اسلام در رَوَد و یوم النشور با خوارج محشور و الی یوم ینفخ فی الصور مردود و مطرود و ملعون خدا و ائمه هدی علیهم السلام باشند».
هـ : امام جمعه شهر هم مهر تأیید بر این نوشته زده و خواسته است تا «به قدر مقدور امور شنیعه و بِدَع بدیعه را مهجور و بالمرّه قادح امور خلاف حساب از هر باب گردند».
متن لعنت نامچه
غرض از ترقیم این رقیمه و تنمیق این نمیقه آن است که از روزی که به حسب امر قدر قدَر همایون اعلیحضرت سپهر رفعت، کیوان منزلت برجیس سعادت، بهرام صولت آفتاب طلعت، ناهید عشرت تیر فطرت ماه رایت، اکلیل افسر سکندر همسر، فریدون فر جم چاکر، افراسیاب جاه ظل الله، گیتی پناه سلیمان دستگاه، السلطان بن السلطان بن السلطان، و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان، السلطان فتحعلیشاه قاجار ـ لازالت رایات خلافته و سلطنته مبسوطة علی بسیط الغبراء ـ نواب کامیاب فلک جناب جوزا رکاب، نصفت مآب حشمت نصاب، امیر الامراء العظام، مؤتمن الخلافة البهیّه، امین الدولة العلیه، الحاج محمدحسین خان بیگلربیگی جلیلالشأن دارالسلطنه اصفهان و دارالمؤمنین قم و کاشان و دارالسعاده ابرقو و مضافات ـ ادام الله اجلاله و اقباله ـ را که اصفهان خلدبنیان و کاشان ارمنشان به معماری همت عالی نهمتش رشک چرخ ازرق و طیرهبخش سدیر و خورنق آمد، و در برابر عرصه باغات و بساتین فردوس تزیین محدثش خلد برین را سر تشویر در پیش و در پیش عمارات و ایادین رفیع البنیان ابنیهاش قصور جنان را بر رگ و جان و جنان هزاران نیش است، به منصب علیای استیفای ممالک محروسه سرافراز و از زبان معجزبیان وحی ترجمان به خطاب مستطاب امینالدولة العلیه العالیه الخاقانی معزّز و ممتاز گردیدند، و از یُمن عواطف خدیوانه و برکت عوارف خسروانه گلشنسرای ایران را از خس و خار ویرانی و بدعتهای غیربدیع صاحبان بدعت به دست انصاف رفتند، و گوهر مملکت را به مثقب رأی رزین به نظمی متین که طعنه زن نظم ثریا و پروین است سفتند، عموم خدم و حشم را از عدل شاملش رایت مکث افراخته آمد و فقیر و محتشم را از نصفت کاملش چراغ دولت افروخته، مناهل و مشارع ممالک از شوایب بدعت مصفا و پاک گشت، و کشتزار احوال سپاهی و رعیت از قطرات امطار سحاب حسن تدبیرش خجلتده چمن سپهر و گلزار افلاک آمد،
بعد ما که مساعی جمیلهاش در انتظام مهامّ انام مقبول خاطر خورشید مظاهر شاهنشاهی افتاد و صیت کاردانیش در حل و عقد امور جمهور از شش جهت ملک برخاست و از حسن اعمالش زبان کوچک و بزرگ عراق به ذکر دعای دولت شهریار آفاق گویا و صبای مدایح سلیمان زمان از سبای خاطرهها به هر طرف پویا، از جانب معدلت جوانب شاهنشاهی به تمشیت مهامّ مملکت فارس که فارسان بینظمی و رایضان بیانضباطی به واسطه سوء تدبیر وزرا و کارگذران سرکار شوکتمدار نواب مالک رقاب سکندرآداب سیاوشهوش والانصاب شاهزاده اعظم فرمانفرمای ملک جم ـ خلد الله ظلال جلاله علی مفارق الأمم ـ از شش سو، روی ترکتاز به قصبات و امصار جنت آثارش نهاده بودند، مأمور فرمودند، در اندک مدتی از یمن رأی ملکآرایش، آرایش از نو یافت و از محاسن افکار صایبهاش زیب مملکت سنجر و کیخسرو گرفت، بینوایی نماند که از خوان نوالش نوایی نیافت و مظلومی کس ندید که پرتو آن آفتاب احسان بر ساحت احوالش نتافت، هر فقیری که نقیری نداشت از کف دُرافشانش ذخایر بحر و کان بخشید و هر بیبضاعتی که پشیزی نمییافت از مینای جودش شربت خوشگوار دینار چشید. صیت مآثر و ذکر مساعی و مفاخرش در انحا و ارجاء آن مملکت شایع گشت و نام مجد و معالیش بر صفحه روزگار سمت تخلید و تأبید پذیرفت. اختر عزمش از شیراز جنّتطراز رجوع به بیتالشرف اصفهان نموده، ابواب بخشش و انعام بر چهره خاص و عام به سرپنجه رعیتپروری برگشودند.
چون در سنوات سابقه و اعوام سالفه هر یک از صاحبان اختیار و حکام ذوی الاقتدار از راه عدم اعتقاد به هنگامه معاد، کمال حرص و ولع به ایذا و آزار عباد، بدعتی تازه و قانون نو را محدث و تأسیس اساسی دور از صواب را باعث، سیما حاجی آقا محمد اصفهانی مالیات بلده را که مبلغ یک هزار تومان بود به سه هزار تومان رسانیده، بدان واسطه، سالها میگذشت که بینوایان را خوان امل از لخت جگر و خون دل رنگین بود، و ملهوفین را پیوسته گرگ پریشانی در کمین، بسی خانمانها که از صرصر بدعتهای ناصواب ایشان ویرانی یافته و بسا دودمانها که آرامش و آسایش از ساحت ضمیر ایشان روی برتافته، روزی نمیگذشت که ناوک دلدوز افغان سینهچاکان جگر ملک بر پهلوی فلک نمیدوخت و شبی نمیرفت که شعله جانکاه آه دردناکان در مزرع سبز سپهر خرمن سنبله نمیسوخت، از دست بیداد ایشان پیوسته دستهای از پا افتادگان به سوی آسمان دراز بود، و از جور و اعتساف ایشان محنتکشان را لب تضرّع و ابتهال باز، و نَهُفت و آشکار با داور دادار در گفتن راز، نه دستی که با کف جورپیشه ستیزند، و نه پایی که از دست بدعتهای بیحساب گریزند.
لهذا استدامت دولت دوران عدّت شاهنشاهی را و حصول دعای خیر زنگ بدعتهای سابقه را به صیقل رضاجویی حضرت باری از صفحه خطه مزبوره زدودند و از تخفیف نصف مالیات و موقوفی رسوم کلانتر و غیره و صوادر و عوارض مبتدعه مذمومه بهذه التفصیل در مضمار حقگذاری کوی نیکنامی به چوگان همت ربودند، و بر ذمه خود لازم فرمودند که مِن بعد از عهود مسطوره عدول نجویند، و منهج پر خطر و مسالک ناصواب این گونه عملهای بیحساب را نپویند، و از فرزند ارجمند سعادت پیوند عبدالله خان که با غرور جوانی و وصول به قصوا درجه کامرانی قامت احوالش از لباس استیناس با عجوزه منهیات معرّاست، و شخص وجودش از صدور افعال خلافت رضای داور بیهمال مبرّا، باسش پاس شریعت بیضای احمدی و پاسش یأجوج اعمال ناشایست را سدی است سدید، و باب ترویج مذهب غرا را آهنین کلید است، و از عالیجاهان عُمال نیکو اعمال دارالسلطنه مزبوره و اربابان اختیار ازمنه این ده توقع آن دارند که از احیای بِدع مزبوره مجتنب و محترز بوده، در همه حال حضرت خالق را حاضر و ناظر دانند، کمیت خلاف رضای حضرت باری را که مخالفتش مشکل کاری است، در میدان بیانصافی نرانند، چنانچه خود یا احدی محیی رسوم مبتدعه مذمومه گردد از حوزه اسلام در رود و یوم النشور با خوارج محشور و الی یوم ینفخ فی الصور مردود و مطرود و ملعون خدا و ائمه هدی علیهم السلام باشند. این چند کلمه در ابتدای معامله فلان تحریر شد.
شرحی که امام جمعه بر عنوان آن نوشته بود:
وفقه الله تعالی ما یتمنّاه بحکم الأزلی، المنة لله که از یمن حکمت حکیم علیالاطلاق و حکم حاکم بالاستقلال، عنایت ازلی و مرحمت لمیزلی شامل حال و قرین امانی و آمال نواب مستطاب مؤتمن الدولة البهیه امین الدوله العلیه گشته، توفیق رفیق احوال فرخنده مالش آمد، و از جهت استبقای ذکر جمیل و استیفای ثواب جزیل همگی همت ارجمند را بر فتح ابواب مراسم خیرات و قواعد حسنات مصروف، و تمامی نهمت بلند را بر رفع مفاسد و سد طرق خلاف حساب معطوف فرموده، نصب العین ضمیر مهر تنویر خود گردانیده، که به قدر مقدور امور شنیعه و بِدَع بدیعه را مهجور و بالمرّه قادح امور خلاف حساب از هر باب گردند، چنانچه در این اوان میمنت اقتران علی التعجیل فقرات مرقومه ذیل را علی التفصیل موقوف و قرارداد فرمودند که از این بابت دیناری به هیچوجه مطالب ننمایند.
انشاءالله تعالی بر این اعتقاد خود باقی و در انجام این مهام ساعی باشد که موجب عزت دنیوی و اجر اخروی خواهد بود، والسلام علی من اتبع الهدی.