به گزارش خبرآنلاین، صادق زیبا کلام هم مانند بسیاری از اهل سیاست معتقد است: «مشغلههای حرفهای در حوزه سیاست کمتر فرصت میدهد تا کتابهای داستان بخوانم یا فیلم سینمایی ببینم. به همین علت کمی از اتفاقات فرهنگ و هنر دور شدهام و در این عرصه به روز نیستم.» این جملات ابتدایی پست جدید این استاد علوم سیاسی در صفحه شخصی فیسبوکش است؛ جایی که او از لذت مطالعه یک رمان سخن گفته و ادامه داده است: «با این حال کتاب زیبا و احساسی «بادبادک باز» اثر «خالد حسینی» - نویسنده افغان با ترجمه مهدی غبرایی که در سال 2007 فیلمی بر اساس این کتاب ساخته شد - را چندی پیش خواندم. کتابی جذاب که باعث شد کشش عجیبی برای مطالعه کتاب داشته باشم طوری که حتی برای ثانیهای کتاب را زمین نگذاشتم و وقتی کتاب تمام شد از اینکه داستانی به این جذابی به پایان رسید حیفم آمد.
دوست داشتم داستان همچنان ادامه داشته باشد و به پایان نرسد زیرا نویسنده این کتاب به شکلی استادانه لغات و جملات را به کار گرفته و جنبههای عمیق انسانی همچون محبت، ترس، خشم، نفرت را با کلماتی دقیق و توصیفاتی عینی بر کاغذ پیاده کرده است. آنچه بیش از هر چیزی در کتاب بادبادک باز مرا جذب خودش کرد باورپذیری اتفاقات و شخصیتهای داستان و مناسبات آنها بود به طوری که من حقیقتا فکر میکردم این اتفاقات در جهان واقعیت رخ داده است.»
به گزارش خبرآنلاین، بادبادکباز (The Kite Runner) داستان زندگی امیر، یک پسر بچه افغانی است؛ از متولد شدنش در افغانستان تا سی و چند سالگیاش در آمریکا. کودکی امیر در حکومتی سلطنتی در افغانستان میگذرد و نوجوانی او همزمان است با حمله روسها و متعاقبش، روی کار آمدن طالبان. در بلبشوی ابتدای جنگ، امیر با پدرش به آمریکا مهاجرت میکند. در آمریکا ازدواج میکند و پدرش آنجا میمیرد. داستان از جایی شروع میشود که امیر بنا به خواست دوستی قدیمی، دوباره به افغانستان بر میگردد. این بازگشت با یادآوری موجی از خاطرات تلخ گذشته همراه است؛ که به مذاق امیر شیرین نمیآید. ولی وقتی او افغانستان زیر سلطه طالبان را از نزدیک میبیند، فاجعه تازه آغاز میشود. امیر با سختی بسیار، پسر خدمتکار و دوست دوران کودکیاش را از دست طالبان نجات میدهد و با خود به آمریکا میبرد و به فرزند خواندگی میپذیرد. پسرک که بخاطر صدمات زیاد روحی و جسمی، افسرده شده، گوشهگیر است و با کسی حرف نمیزند. بالاخره در یک جشن خانوادگی، زمانی که امیر به یاد کودکی خود و پدر پسرک، بادبادک هوا میکند، پسرک اولین قدمها را برای نزدیک شدن به خانوادهی جدیدش بر میدارد.
ناشر نیز در توصیف این رمان آورده است: بادبادک باز ما را به ایّامی می برد که رژیم سلطنتی افغانستان در میان بی خبری مردم سقوط می کند و این کشور دستخوش تحولاتی می شود که تا امروز شاهد آنیم. اما در این رمان حوادث سیاسی گذرا و حاشیه ای است و داستان اصلی آن زندگی دو پسر است که با هم در یک خانواده بزرگ می شوند و از یک پستان شیر می نوشند و دوستی عمیقی بینشان شکل می گیرد. ولی دنیای این دو در عین حال از هم جداست: امیر ارباب زاده است و مالک خانه و ثروت پدر و حسن نوکرزاده و از قوم هزارَه و پیوسته پامال تاریخ.
بادبادک باز درباره دوستی و خیانت و بهای وفاداری است. درباره علایق پدر و پسر است و تسلط پدر، دربارۀ عشق و ایثار است و دروغهاشان، دربارۀ دور ماندن از اصل است و تمنّای بازگشت به آن. رمان در روایتی شیرین و جذاب، در گذر از مصائب زمانه جای امیدواری باقی می گذارد: بادبادک (مظهر خوبی و دوستی و رهایی) سواد و دانش و بازشدن چشم به روی جهانی دیگر، نقش قصه گویی در ایجاد تفاهم، عشق و خلاصه جلوه های گوناگون فرهنگ یک ملت زنده، نشان می دهد که به قول خودشان «زندگی میگذره» یا به عبارت دیگر، زندگی همچنان ادامه دارد.»
این رمان تحسین شده را انتشارات نیلوفر روانه بازار نشر کرده و تا به حال چندین بار تجدید چاپ شده است.
6060