«در این روستا سهام عدالت به اندازه همه اهالی نبود در حالی که همه روستا محروم بودند و باید سهام به همه می‌رسید، ما که به روستا رسیدیم با بیل به کمر یکی از اهالی زده بودند که چرا سهام گرفتند...»

به گزارش خبرآنلاین، مراسم رونمایی از کتاب «سنگ سلام» آخرین نوشته محمدرضا بایرامی عصر دیروز در بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد. در این مراسم احمد دهقان، حسین فتاحی، رضا امیرخانی، جواد افهمی، مجید قیصری، عزت‌الله الوندنی و تعداد دیگری از نویسندگان حضور داشتند. «سنگ سلام» روایت سفر چند جوان به روستایی است که هرساله با مراسم مذهبی سنتی خود، بسیاری را از گوشه و کنار کشور به سویش می‌کشد تا نفسی یا شاید دیداری تازه کنند. اما در این مسیر مسائل و مشکلاتی گریبان مسافران داستان را می‌گیرد تا با به‌جاآوردن رسم رفاقت و دوستی و خطرکردن برای یک‌دیگر، حکمت‌هایی از زندگی را با خود به ارمغان ببرند. 

«سنگ سلام» در 240 صفحه با قیمت 11 هزار تومان روانه کتابفروشی‌ها شده است. 
در ادامه گزیده‌ای از اظهارات امیرخانی و بایرامی در مراسم رونمایی از این کتاب را به نقل از فارس می‌خوانید:

امیرخانی و روایت یک سفر مشترک

- آخرین باری که در جلسه رونمایی کتاب محمدرضا بایرامی شرکت کردم، در آن جلسه گفته بودم به نظرم این کتاب جزو بهترین آثار چند سال اخیر ایران به لحاظ فرم و تکنیک روایت است. اما دوستان محبت کردند فردای آن روز کتاب «مردگان باغ سبز» را توقیف کردند، به همین دلیل اگر اجازه دهید درباره کتاب صحبت نمی‌کنم.

- در جلسه رونمایی مردگان باغ سبز گفتم که اثر خوبی است، اما باید توضیحی دهیم که کتاب به دلیل نوع روایت مدرن و پست مدرنش امکان دارد که خواننده سنتی را به اشتباه بیندازد و او خیال کند کتاب به یک معنا در نعت یا مدح است، اما توضیح دادم که شخصیت اول کتاب در حقیقت گزندی است که آدم غیر سیاسی از حضور در سیاست می‌خورد که این موضوع به بهترین شکل نمایش داده شده است.

- واقعیت این است که عنوان این کتاب «سنگ سلام» انتخاب شد که من و آقای بایرامی در یک روز به آن رسیدیم آن هم وقتی بود که به سفر رفته بودیم این سفر تقریبا فرهنگی بود تا در منطقه محرومی از کهگیلویه و بویراحمد کتاب پخش کنیم، از منطقه مارگون وارد شدیم و نرسیده به یاسوج وارد منطقه بزرگ زیلایی شدیم. یکی از نقاط محروم استان است در حقیقت با دو ماشین وارد منطقه شدیم و برای پخش کتاب به این روستا رفته بودیم. در حین راه از بلندی بالا می‌رفتیم که یکی از ماشین‌ها نتوانست راه را ادامه دهد. ما مجبور شدیم آنجا بایستیم و آنجا به پدیده سنگ سلام نزدیک و با آن روبرو شدیم.

- سنگ سلام را من هم می دیدم و نت یک خطی درباره آن نوشتم اما شاید اصلا برایم مهم نبود، امروز داشتم به همان نوشته‌ها نگاه می‌کردم و دیدم که چقدر برداشت‌ها از یک واقعه مشترک متفاوت است، توصیفات من، توصیفاتی است که خود دیده‌ام و توصیفات بایرامی متعلق به اوست و مهم این است که هر دو یک مکان را دیده‌ایم، اما نگاه‌ها تا این حد می‌تواند متفاوت باشد.

- مهمترین موضوع از نگاه من توضیح سهام عدالت بود زیرا در این روستا این سهام به اندازه همه اهالی نبود در حالی که همه روستا محروم بودند و باید سهام به همه می‌رسید، ولی به جهت محدود بودن به یک سری افراد خاص داده بودند. ما که به روستا رسیدیم با بیل به کمر یکی از اهالی زده بودند که چرا سهام گرفتند، من نیز یادداشت‌هایی داشتم اما هرچه نگاه می‌کردم مکتوباتی که رضا بایرامی در داستانش آورده من ندیدم.

- سفرها می‌تواند دست‌مایه نوشتن داستان‌ها باشد، کما اینکه در «سنگ سلام» این اتفاق افتاده است. کتاب بایرامی به شدت معاصر و امروزی است مثل سایر آثارش، در کتاب بایرامی گوسفند و سگ گله و غذای روستایی می‌بینیم و سعی می‌کنیم بگوییم این‌ها موضوعات ما نیست. اولا باید بگویم یک نکته خیلی ارزشمند در کار رضا وجود دارد و آن اینکه در کارش روستاگریزی و نشان دادن روستا به عنوان مدینه فاضله در مقابل مدرنیسم شیطانی وجود ندارد. روستا را همان‌گونه می‌بیند که باید، اینگونه نیست که روستا برای او یک نفر باشد. روستا برایش یک صحنه و فضاست و همین امر روستاهای او را غیرشعاری می‌کند.

- فکر می‌کنم کلیدی‌ترین جمله ای که درباره انسان امروزین بودن شخصیت رمان باید گفت قسمت انتهایی داستان است، همان جا که می‌گوید ما قرار بود زائر باشیم راهنمای دزدان شدیم.

بایرامی و انتظار داوری مخاطب

هنگام نوشتن، داستان به حدی پهلو باز کرد و مفاهیم مختلفی به ذهن آمد که به نظر رسید می‌توان در آن گنجاند. این موضوع کم‌کم مرا به ترس انداخت که چرا کار اینگونه می‌شود، خیلی وقت‌ها تکلیفم هم روشن نبود، اما در نهایت کار را بدین گونه پیش بردم. به نظر می‌آید باید اجازه بدهیم تا مخاطبان داوری کنند.

- اگر زمان اجازه می‌داد شاید تا حال به بازنویسی می‌پرداختم که در نهایت به من می‌گفتند اثر در چاپخانه است.

- خیلی ذوق‌زده شدم وقتی «سنگ سلام» را برای اولین بار دیدم اما فکر نمی‌‌کردم حتما از آن رمانی استخراج می‌شود، این درحالی است که با دیدن پل معلق میان کوه مطمئن بودم که در آینده یک کاری از آن خواهم نوشت که موضوع رمانم خواهد شد که این گونه هم شد.

- به هر حال کار پیش رفت. در برخی جاها هم سلیقه خودم این بود ویراستاری‌اش را تغییر دهم، در واقع لحنی که من در فصل آخر داشتم با دریافتی که ویراستار از کار داشت کاملا متفاوت بود و دو کار متفاوت شد این نشان می‌دهد که این اثر چقدر می‌تواند محل تأویل باشد، اما انشاءالله در چاپ‌های آینده درست می‌شود.

 

6060

 

منبع: 33