به گزارش خبرآنلاین، کتاب «آخرین وحشتآفرین» براساس زندگی ناصر مقدم نوشته حبیبالله مهرجو از مجموعه کتابهای «دانستنیهای انقلاب اسلامی برای جوانان» از سوی مرکز اسناد انقلاب منتشر و روانه بازار نشر شد.
این کتاب، رمان تاریخی کوتاهی است که نویسنده براساس شخصیت و اقدامات ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک نوشته است. نویسنده در این اثر قصد دارد خواننده را با ساخت قدرت در دوره پهلوی، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران، نوع تعامل ساواک با شاه و شخصیت دستآموز ناصر مقدم آشنا سازد.
ناشر در معرفی کتاب آورده است: «ساختار و قالب «داستان»، نیکوترین چارچوب و ظرف است برای ماندگاری و ثبت واقعهها و لحظات مهم و جریانساز؛ به سبب اینکه نقش و کارکرد آن از حیث تأثیر و انگیزش بسیار چشمگیر است و در کلام الهی نیز از این شیوه برای انتقال مفاهیم بهخوبی استفاده شده است. بسیاری از حکمتها و اندرزهای اخلاقی، تعلیمی، اجتماعی و تاریخی در کالبد داستانی بازگو شده است تا مایهی عبرت و پندپذیری دیگران فراهم گردد و آنان را به تدبر و تفکر وادارد. از آنجا که هر نسلی برای خود اصلی دارد و بر پایهی آن میاندیشد و زندگی میکند و برای رسیدن به آن تلاش مینماید، پس خواستهها و نیازهای هر عصر نیز به فراخور ذهنیت اهل روزگار دچار تحول و دگرگونی میشود. شاخکهای حسی نسلی با نسل دیگر متفاوت است. بنابراین آمال آنان نیز از گونهای دیگر خواهد بود.»
چگونگی ارتباط گیری سازمان CIA با مقدم و تلاش این سازمان برای ارتقاء درجمه نظامی و پست کاری وی به قائم مقامی ساواک و نیز چرایی استعفای وی از این مقام و انتصاب مقدم به عنوان ریاست ساواک در خرداد ماه 57 تا نحوه دستگیری و اعدام وی از دیگر موضوعاتی است که این کتاب به آنها توجه نشان داده است.
در بخشی از این کتاب که مهر آن را منتشر کرده، میخوانیم:
«فردای روزی که رفیع زاده با من (ناصر مقدم) تماس گرفت و گفت: ماموران سیا با شاه درباه اتقاء درجه من صحبت کردهاند و او هم فورا قبول کرده است، برای انجام کاری به اداره مرکزی ساواک رفتم. پس از اینکه کارم در آنجا به پایان رسید تصمیم گرفتم سری هم به نصیری بزنم. وقتی به اتاقش رفتم از همان لحظه ورود متوجه شدم که از دیدن من زیاد هم خوشحال نیست. داخل شدم و سلام کردم. نصیری پشت میزش بود و د حالی که پروندهای را بررسی میکرد، بدون اینکه سرش را بالا بیاورد و به من نگاه کند، با اشاره دست گفت: بنشین سرهنگ!.
از اینکه من را سرهنگ خطاب کرد، بسیار عصبانی شدم و در دلم چند فحش آبدار به او دادم! روی کاناپه چرمیای که دقیقا روبروی میزش بود، نشستم. چند دقیقهای فضای اتاق سنگین بود و او بدون توجه به من در حالی که سیگار برگی در دست داشت، مشغول بررسی پروندهها شد. من هم مشغول دیدن اناق او شدم. نصیری به تازگی دکور اتاقش را عوض کرده بود. او آدم خوش سلیقه و البته به شدت تنوع طلبی بود.
نصیری پس از چند دقیقهای سکوت گفت: خب! مقدم از اداره سوم چه خبر؟
کارها خوب پیش میرود قربان، همانطور که اعلیحضرت میخواهند.
درسته که ارتقاء درجه داشتهای ولی این را بدان که من هنوز رئیس تو هستم سرتیپ! امور ساواک باید آنطوری پیش برود که من میخواهم نه اعلیحضرت. بنابراین از این به بعد بیشتر مراقب گفتار و رفتارت باش.
بله قربان! حق با شماست.
تا وقتی من رئیس تو هستم همیشه حق با من خواهد بود. در ضمن این را بدان که میدانم آن رفیع زاده جاسوس، خبرهای دست اول کشور را از طریق سیا، قبل از اینکه به گوش اعلیحضرت و حتی من برسد به تو میگوید.
نه اینطور نیست قربان، رفیع زاده...
من حتی تلفنهای شاه را هم شنود میکنم چه برسد به تو سرتیپ!
اما رفیع زاده...
به موقع به حساب آن جاسوس هم خواهم رسید. حالا مرخصی!»
این کتاب در 112 صفحه با قیمت 2600 تومان به بازار کتاب عرضه شده است.
6060