در موسیقی و سنت آوازی ما ایرانیان به اینگونه خوانش میگویند مناسبخوانی و خواننده با توجه به حال و وضعیت مجلس شعر و غزل و حتی دستگاهی را انتخاب میکند که بیشترین مقصود و مراد را با فضای آن نشست و جلسه دارد و همذاتپنداری جمع با آن شعر یا دستگاهی که خواننده آواز میخواند را فراهم میسازد.
میانه: از روزی که تیم مذاکرهکننده هستهیی به ریاست دکتر محمدجواد ظریف هدایت کار را به دست گرفت، منش و سلوک ایشان و همراهانشان در مواجهه با چنین ماجرای سهمگینی و اینکه عاقبت کار چه خواهد شد، بیاختیار مرا به یاد دو داستان در دفتر سوم مثنوی مولوی میانداخت؛ داستان «مسجد میهمانکش» که در مسجدی در شهر ری رخ می دهد و غریبی خوابیدن شب را در آنجا انتخاب میکند و از لهیبصفتانی که نهیبهای مهیب برمیکشیدند هراسی به خود راه نمیدهد و در نهایت بر تاریکی غلبه و شاهد پیروزی را در آغوش میکشد و دیگر داستان «ساخت زره توسط حضرت داود و تماشا کردن و صبوری ورزیدن لقمان بر کار ساخت این زره».
ماجرا زمانی جالبتر شد که دریافتم آقای ظریف هم دستی در ادبیات دارد و بیگانه با مولوی و مثنوی نیست و حتی به تفاریق از ابیات مولانا در فیسبوکش بهره میگیرد و جالبتر این که در جایی خواندم سخنگوی کاخ سفید که زبان فارسی هم می داند(آلن ایر) در یکی از این نشست ها به رونوشت برداری از یکی از ابیاتی پرداخت که ظریف به کار گرفته بود.
بیت این بود: گرهزاران دام باشد در قدم /چون تو بامایی نباشد هیچ غممترصد این بودم و البته بسیار هم خوشبین به انجام این مذاکرات، چرا که معتقدم همچنان که ایران در تمامی این سالها پیشرفتهایی در حوزههای سختافزاری تولید ملی داشت، در حوزههای نرمافزاری هم تولیدات مثبتی داشته و دارد، که از جمله آنها همین تیم مذاکرهکنندهاند که با کار سخت و صبوری و سماجت جانانه، نشان دادند ما تنها در زمینه هستهیی رو به جلو نرفتیم، بلکه فرزندان این آب و خاک در حوزه مذاکره و دیپلماسی هم در عالیترین سطوح و در ترازهای جهانی میتوانند بروز و ظهور یابند و ظرفیتهای فرهنگ سیاسی این آب وخاک را به جهانیان نشان دهند. امثال آقای ظریف در این آب و خاک کم نیستند، که سالیان سال میدانی برای عرضه تواناییهای خود پیدا نکردند وگرنه به قول شاعر هزار باده ناخورده در رگ تاک است.
مهم این بود که مقامات بالای نظام به این مجموعه اعتماد کردند و آنها را به میدان فرستاند و به قول حافظ:
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند/ جمال چهره تو حجت موجه ماست.
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید/هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست.
و واقعا هم ایران مملو از چنین استعدادهایی است و تنها ظرف و اعتماد و گشاده دستی می خواهد تا توفیق ها رفیق راه شوند.
وقتی به آمارها نگاه کنیم که در همین امریکا حدود هفت هزار فرد ایرانی دارای دکترا و فوقدکترا سرگرم کارند، آنگاه میتوانیم به ظرفیتهای فرهنگی و منابع انسانی ایران و ایرانی بیشتر پی ببریم؛ ظرفیتهایی که متاسفانه در تمامی این سالها انکار شد و امید که با آمدن دولت تدبیر و امید بهرهگیری از این امکان بالقوه در دستور کار مقامات بالای نظام قرار گیرد.
انجام: بازگردیم به داستان زره بر تن کردن داود. در این داستان تمثیلی لقمان حکیم در کنار داود نشسته است در حالی که از صنعت زراد (زرهسازی) خبری ندارد و میبیند که حضرت داود به کاری مشغول است و هر لحظه هم بر خود نهیب میزند که بپرسد تو چرا این آهنهای کوچک را به هم وصل میکنی؟
اما هر بار به خود میگوید باید صبور بود و نظاره کرد که پایان کار چه میشود و در نهایت هیچ سخنی نمیگوید تا اینکه حضرت داود کار را تمام کرده و زره را بر تن میکند و تازه لقمان درمییابد که او در حال ساخت زره بود که تن و جان را در برابر تیر و سنان دشمنان در امان نگه میدارد. همانند زرهی که ظریف و تیم همراهش با درایت و تدبیر و صبوری فراوان ذره ذره کاملش کردند و بر تن ایرانیان افکندند.زرهی که امید می رود نهایی شود و سپری باشد در برابر تیرهای بدخواهان و حاسدان و کینه ورزانی که در این مدت تلاش های طاقت سوزی صورت دادند که این مذاکرات به شکست انجامد و آنها ماهی خود از این آب گل آلود صید کنند، اما تیم ظریف نشان دادند که با صبوری و پشتکار می توان بسیاری از این موانع را از سر راه برداشت.
پس زره سازید و در پوشید او/پیش لقمان کریم صبرخو.
گفت این نیکو لباسست ای فتی/درمصاف و جنگ دفع زخم را.
گفت لقمان صبر هم نیکو دمیست/که پناه و دافع هر جا غمیست.
صبر را با حق قرین کرد ای فلان/آخر والعصر را آگه بخوان.
صد هزاران کیمیا حق آفرید/کیمیایی همچو صبر آدم ندید.
این یادداشت با اندکی تلخیص ،در صفحه آخر روزنامه اعتماد دوشنبه منتشر شد.