گاه لجاجت بر سر پذیرش امری آدمی را به وادی‌هایی می‌کشاند که نگو و نپرس. ماجرای مواجهه‌ برخی با رویکرد دولت آمریکا به مذاکره هسته‌ای از این دست لجاجت‌هاست.

 در حالی که تمامی شواهد و رفتارهای آقای اوباما و وزارت خارجه آمریکا نشان می‌دهد که آنها در مذاکره با ما جدی هستند،اما مخالفان و منتقدان داخلی پا در یک کفش کرد‌ه‌اند تا نشان دهند که این گونه نیست.
آخرین نمونه از حرکت‌های آقای اوباما تهدید به وتوی طرحی است که برخی از سناتورها قرار است برای تحریم افزونتر ایران به مجلس ارائه کنند. آقای اوباما بلافاصله بعد از این حرکت اعلام کرد که این طرح را وتو خواهد کرد.
به یاد داشته باشیم که در ۳۴ سال گذشته، این نخستین باری است که یک رییس‌جمهورى آمریکا کنگره این کشور را تهدید می‌کند که طرحی برای تحریم ایران را تصویب نکند.

طبق قانون اساسی آمریکا، رئیس‌جمهوی این حق را دارد که در صورت مخالفت با هر مصوبه کنگره، از امضای آن خودداری کرده و ظرف ده روز آن را به کنکره برگرداند (حق وتو). کنگره در صورت اصرار بر نظر خود می‌تواند آن طرح را مجددا به رای بگذارد که در این صورت آن طرح تنها در صورتی تبدیل به قانون می‌شود که هم در مجلس نمایندگان و هم در مجلس سنا، رای دست کم دو سوم اعضا را به دست آورد.
یک نکته‌ای که مخالفان رابطه ایران- آمریکا بر شیپور آن می‌دمند، یکسان‌ دانستن خلقیات و رفتارهای فردی‌آدمیان است. آنها کاری به این ندارند که اوباما رئیس جمهور است، یا بوش یا ریگان، همه آنها را سر و ته یک کرباس می‌دانند. در حالی که جهان مدرن جهان تفاوت‌هاست، دنیای توجه به جزییات است. آنها (دولت آمریکا و اوباما) با همین نگاه به تحولات ایران نظر کردند. قطعا اگر انتخابات ایران مسئله دار بود و شائبه خیز, آنها گونه و لونی دیگر برخورد می‌کردند. همچنانکه سلوک مودبانه و از سر احترام رئیس جمهور ایران بسیاری از نگاه ها به مسئله رابطه با ایران را تغییر داد. آنها به این جزییات توجه کردند و بر همان اساس رفتارهای خود با ایران را تغییر دادند.

اوباما در همین مدتی که رئیس جمهور بوده نشان داده است که آدمی است خشونت‌پرهیز و هوادار صلح و امنیت برای کشور خودش و دیگر کشورها.این که سربازان آمریکایی را از عراق بیرون کشید، در حال بیرون رفتن از افغانستان است و در مواجهه با سوریه و ماجرای سلاح‌های شیمیایی خردمندی به خرج داد و گزینه جنگ را کنار کذاشت، حتی به قیمت اینکه او را ترسو بخوانند. این گونه ترس ها مقدس است، چراکه مهمترین حسن آن کنار گذاشتن جنگ و کشت وکشتار است.

در مواجهه با ایران هم اوباما در همین مدت نشان داد می خواهد به گونه‌ای رفتار کند که مخالفان توافق هسته‌ای گزگ دستشان نیفتد. سخنانی که همه اش از سر حرمت و احترام بود. به قول دوستی در برابر لابی قدرتمند ضد ایران در آمریکا ما هیچ لابی ای نداریم اما از قرار خود اوباما و کری دارند با کارهایی که می کنند نقش لابی را برای ما بازی می کنند. شاید هم بگوید که گزینه جنگ روی میز است،اما این که آخرین گزینه اش جنگ است و نه نخستین گزینه اش را دیگران رها کردند و به سخنی چسبیدند که هر اهل سیاستی می فهمد که این سخن برا ی خاموش کردن صدای منتقدان است و نه یک حرکت استراتژیک.

همچنانکه در نگاه بلند مدت او می‌داند اتحادی را که دنیا در تحریم بر علیه ایران ایجاد کرد( چیزی که تقریبا در دولت بوش و در دوره اقای خاتمی غیر ممکن بود) اکنون با رویکرد دولت ایران و شرایط منطقه‌ای بسیار شکننده است و به راحتی و با کمترین حرکتی ترک برخواهد داشت، اتفاقا این حرکت اوباما نشان می‌دهد که او تنها برای خاموش کردن صدای منتقدان ایران به چنین تهدید‌هایی(وتو کردن طرح نمایندگان کنگره) رو نمی‌آورد، بلکه نگاه درازمدتی دارد  و می‌داند که با سیاستی که وزارت خارجه و رئیس جمهور و کلیت نظام درباره نحوه مواجهه با مسائل هسته‌ای اختیار کردند، اگر بخواهد به سخن تندروها گوش بسپارد در این میدان تنها خواهد شد.

مخالفان توافق(چه در ایران و چه در آمریکا) این گونه مسائل را برنمی‌تابند و تنها به تک عکس ها(آن هم تنها عکس هایی که خودشان دوست دارند ببینند و نه تمامی عکسها) اعتنا دارند, در حالی که زندگی, از جمله زندگی سیاسی, فیلم است و باید تمامی فیلم زندگی یک فرد را دید تا بتوان به داوری درستی درباره او دست یافت. داستان این گروه حکایت داستان بیمار و طبیب در دفتر دوم مثنوی است که وقتی مشکلات خود را با طبیب در میان می گذاشت , طبیب به جای چاره جویی و ارائه راه حل تنها علت مشکل را در پیری می دانست. اصل داستان را با شعر و نتیجه گیری مولانا به شما مخاطب گرامی وامی گذارم:
گفت پیری مر طبیبی را که من                     در زحیرم از دِماغ خویشتن
گفت از پیری‌ست آن ضعفِ دِماغ                   گفت بر چشمم ز ظلمت هست داغ
گفت از پیری‌ست ای شیخِ قدیم                   گفت پشتم درد می‌آید عظیم
گفت از پیری‌ست ای شیخِ نزار                   گفت هر چه می‌خورم نبود گوار
گفت ضعف معده هم از پیری است                 گفت وقت دَم مرا دَم‌گیری است
گفت آری انقطاعِ دم بود                              چون رسد پیری دو صد علّت شود
گفت ای احمق برین بردوختی؟                          از طبیبی تو همین آموختی؟
ای مدمَّغ عقلت این دانش نداد                    که خدا هر رنج را درمان نهاد؟