به نظر میرسد که جادوی این آثارکه اغلب هم فیلمهای متوسطی هستند[در مورد سریالها این را نمیتوان گفت چون به دلیل طول زمان بیشتر سریال، اغلبشان فرصت بیشتری دارند که به جزئیات قصه بپردازند] از جادوی سینما هم که اوایل کارش با تصویر کردن رمانها و نمایشنامههای مشهور، توانست به پلههای بعدی پیشرفت برسد، بیشتر است. خوانندگان این رمانها و داستانها چه حالی میکنند که شخصیتهایی را که دوست دارند به شکل مجسم و زنده و در قالب یک انسان تعریف شده در جهان واقعیت میبینند. ما شیفته واقعی شدن دنیای داستانیم که هنوز هم در دومین دهه قرن 21، به نظر شبیه جهان رویاهاست و پر از جن و پری؛ حتی اگر درباره یک ماجرای غیرخیالی باشد و به شیوه واقعگرایانه روایت شده باشد.
مطمئناً شما عاشق هملت شکسپیر هستید و جنایات و مکافات داستایوفسکی. شما آثار معاصر را هم دوست دارید آثاری مثل «بربادرفته» یا «پاپیون» یا «ارباب حلقهها» را. حتی اگر طرفدار کتابهایی مثل «هری پاتر» و «گرگ و میش» هم هستید، سعی میکنید که فیلمهاشان را هم ببینید. دستاندرکاران سینما و تلویزیون، این را خوب درک میکنند. شما تقاضاهایی دارید آنها عرضههایی و شما برای چیزی که طالباش هستید پول میدهید که پرداخت این پول گاه به شکل پرداخت در گیشه سینما هست گاه به شکل خرید نسخه فیلم برای پخشکننده خانگی و گاه خرید اعتبار استفاده ار تلویزیون کابلی و در اغلب موارد هم بالا رفتن مخاطبان یک سریال پربیننده و بعد بالا رفتن قیمت پخش آگهی ، قبل و هنگام و بعدِ پخش آن.
با این همه نباید از یاد برد که به رغم موفقیت حتمی این گروه از تولیدات، همیشه بعضیها موفق ترند و آنها، معمولاً گروهی از آثارند که به کتاب مورد نظر خود نزدیکترند و قدرت تداوم لذت خواندن را با خود دارند. فیلمنامهنویسهای کار، این وسط، خیلی دخیلاند در موفقیت اثر. شاید به همین دلیل هم باشد که دستمزد فیلمنامهنویسان آثار اقتباسی چند برابر فیلمنامهنویسان غیر اقتباسیست و تازه درآمد ویراستاران فیلمنامه نهایی از این هم بیشتر است. در آمریکا این رقم از هفتهای 100 هزار دلار شروع میشود و به ارقامی در حدود 500 هزار دلار در هفته هم میرسد. تعجب نکنی! این که میبینید قدرت تکان خوردن از پای تلویزیون یا جم خوردن روی صندلی سینما را ندارید، دلیل دارد! پول، پایش خرج شده!