سیدعبدالامیر نبوی، پژوهشگر ارشد مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در یادداشتی برای همشهری دیپلماتیک موقعیت و جایگاه اسلامگرایان رادیکال را در خاورمیانۀ آینده ترسیم کرده است:
سه سال پیش، زمانی که تحولات دومینووار کشورهای عربای خاورمیانه آغاز شد، روند و نتیجه رویدادها بهروشنی نشان میداد که اسلامگرایان رادیکال غائب بزرگ این تحولات محسوب میشوند؛ آنان نه بهلحاظ عینی و نه بهلحاظ ایدئولوژیک تاثیری بر سمت و سوی رویدادها نداشتند. شیوه عمل معترضان، بهویژه جوانان، که مبتنی بر دوری از درگیری و اقدامات خشن بود، هیچگونه تناسبی با روشهای معمول این گروه از اسلامگرایان نداشت، ضمن آنکه هیچیک از شعارها یا نمادهای آنان در این مدت مورد استفاده یا اشاره قرار نگرفت. همچنین در حالی که اسلامگرایی رادیکال مدتهاست که وارد فاز بینالمللی مبارزه شده است و نابودی دشمن دور (آمریکا، اروپا و اسرائیل) را مقدم بر سرنگونی دشمن نزدیک (حکومتهای عربی) میداند، عمده شعارهای معترضان عرب ضداستبدادی و ضددیکتاتوری و، در مراحل اولیه، کمتر علیه قدرتهای خارجی بود. بنابراین کناررفتن بنعلی، مبارک، قذافی و صالح و گسترش سریع امواج اعتراضات به الجزایر، بحرین و سودان نویدبخش بازتعریف وضعیت سیاسی و اجتماعی منطقه بود؛ وضعیتی که اسلامگرایان رادیکال در آن نقش و جایگاهی نمییافتند.
با این حال، بروز دشواریهای پس از پیروزی فرصت مناسبی برای اسلامگرایان رادیکال فراهم کرد. توضیح آنکه جنبش اعتراضی در کشورهایی چون تونس، مصر و لیبی اگرچه توانست حکومت را کنار بزند، اما وارث نظامی ناکارآمد به شمار میآمد که اکنون دستخوش اختلاف فزاینده میان نیروهای انقلاب نیز شده بود. در واقع، کمتر موضوعی در این سه سال بوده است که احزاب و گروههای سیاسی، بهخصوص در مصر، بر سر آن به توافق رسیده و یا به آن توافق پایبند مانده باشند. ازاینرو اسلامگرایان رادیکال در این مدت کوشیدند در بستر بیثباتی سیاسی، ناامنی اجتماعی و مشکلات اقتصادی و نیز با تاکید بر مخالفت سرسختانه با غرب، به بازیابی و بازسازی تشکیلاتی خود اقدام کنند و بهخصوص بر عضوگیریهای جدید متمرکز شوند. آنچه در این فضای جدید برای آنان بسیار مفید واقع شد، تشدید مشکلات و ظهور احساس سرخوردگی از تجربه و نتایج انقلاب بود.
در این چارچوب، پاسخهای قاطع اسلامگرایان رادیکال برای حل مشکلات به نظر میرسد تا حدودی موثر واقع شده است. آنان با طرح این ادعا که اجرای بی کم و کاست شریعت تنها راهحل مشکلات است، توانستهاند بهخصوص در مناطق فقیرنشین عربی اعضای جدیدی را جذب کنند؛ بهعنوان نمونه، در دو سال گذشته، محدودیتآفرینی برای اقلیتهای دینی و مذهبی در مصر افزایش یافته، درگیری با نیروهای نظامی به امری روزمره در شبهجزیره سینا تبدیل شده و حتی گروه «انصار بیتالمقدس» ارتش مصر را به دلیل آنکه «نقشههای یهود و نصاری» را اجرا میکند، تکفیر کرده است. احساس قدرت چنین گروههایی در تونس هم چنان بوده است که در برخی مناطق دورافتاده دادگاههای شرعی برپا کردهاند و در این میان به ترور دو تن از مخالفان خود (شکری بلعید و محمد براهمی) نیز دست زدند. آنچه که این وضعیت را خطرناک میکند، پیوندخوردن این گروهها با القاعده و تلاش برای استفاده از تجربیات آن؛ یعنی تبدیل همسویی ایدئولوژیک به رابطه سازمانی، است.
سه سال پیش، زمانی که تحولات دومینووار خاورمیانه عربی آغاز شد، فرید زکریا نوشت: «گویی 1989 این منطقه فرارسیده است.» رویدادهای پرشتاب این سه سال نشان میدهد در دوره گذار، حفظ و تثبیت دستاوردها به مراتب دشوارتر از موفقیتهای اولیه است و اسلامگرایان رادیکال میتوانند با بهرهگیری از اختلافات موجود در این مسیر اختلال ایجاد کنند. بنابراین تا زمانی که نیروهای سیاسی در فضای بیاعتمادی، یا به قول فهمی هویدی «نفرت»، فعالیت کنند و برای انحصار قدرت، بهجای اجرای برنامههایی عملی در جهت کاهش مشکلات، بکوشند، اسلامگرایان رادیکال در زمره برندگان تحولات خاورمیانه عربی محسوب میشوند.
5252