این جدایی بیشتر ناظر بر جنبه های کارکردی روند مردن است که بستر مناسب و ملموستری برای ارائهی کمکها و حمایتهای درمانی و تسکینی فراهم میآورد. با نگاهی که بیشتر مبتنی بر جنبههای توصیفی و مشاهدهای است، مرگ را میتوان خاتمهی کامل کلیّهی کارکردهای حیاتی دانست. در کنار آن مردن به مثابهی فرایندی در نظر گرفته میشود که همراه با از دست دادن این کارکردهای حیاتی است. به عبارت دیگر مردن را می توان ملازم یا همایند رشدی زیستن و زندگیکردن و بخشی از پیوستار تولّد تا مرگ به شمار آورد. از سوی دیگر میتوان مرگ را مفهومی انتزاعی در نظر گرفت که تظاهرات قابل مشاهدهی آن در فرایند مردن متجلّی میشود. البته این مرزبندی بیشتر جنبهی عملی و کاربردی دارد و به لحاظ نظری و یا فلسفی از اعتبار ذاتی برخوردار نیست. معهذا و به ویژه در هنگام رویارویی با بیماران روبه مرگ ارزشی عملی و حتّی راهبردی پیدا میکند.
پیشتر از همنوایی و آمیزش همهجانبهی مرگ و زندگی سخن راندیم. این جا هم تاًکید میکنیم که مرگ از آغاز تولدحضور دارد و در نهایت هم همه چیز به مرگ میانجامد. حتّی میتوان گفت فرایند مردن نیز از وجه روانی آن با مرگ خاتمه مییابد و تجربههای فیزیکی بعدی مانند تجزیهی جسد با حضور روانی فرد همراه نیست و آنها را بیشتر میتوان به عنوان فرایندهای پس از مرگ قلمداد کرد. حضور همیشگی مرگ به مثابهی یک مفهوم یا پدیده بر تمام جنبههای زندگی درونی و بیرونی افراد تاًثیر میگذارد و در ساحت اندیشهورزی تم اصلی فلسفه ، مذهب ، هنر و ادبیات را تشکیل میدهد بی آن که لزوماً با مردن به معنای واقعی و بیولوژیک آن همراه باشد. مردن شخصیتر از مرگ است و در آن رویارویی و یا چالش واقعی فرد با مرگی قریب الوقوع در کار است که به سراغ او یا یکی از عزیزان او میآید.این چالش منجر به انگیزش انبوهی از افکار ، احساسات ، ساختکارهای دفاعی و واکنشهای رفتاری میشود که میتواند انطباقی یا غیرانطباقی باشد. اینهمانی مرگ و زندگی در فرایند مردن نیز خود را نشان میدهد. گاه زندگی انسان را روند رویارویی با مشکلات تعریف کردهاند. این تعریف عیناً در مورد مردن نیز صادق است. رویارویی بامشکلات زندگی باید به نحوی مستقیم ، بهنگام ، خردمندانه و سازگارانه صورت گیرد.این شیوهی برخورد با مشکلات ،مسائل مربوط به بیماریهای مهلک و فرایند مردن را نیز در بر میگیرد.
البته در مرگهای ناگهانی یا ناشی از تصادفات رانندگی و سوانح یا خودکشی و قتل ، فرایند مردن به معنای کلاسیک و مورد مطالعهی آن به چشم نمیخورد. کوتاه یا غیرمنتظره بودن این قبیل مرگها با یافتههای خاص خود همراه است که با مشکلات ناشی از مرگهای قابل پیشبینی که در سیر یک بیماری روی میدهد تفاوت دارد.
مرز میان مرگ و مردن در لحظهی نهایی از میان برداشته میشود. زیرا مردن نیز مانند زندگی با مرگ به پایان میرسد. لحظهی مرگ مانند لحظهی تولّد اهمیّتی بنیادی در هستی انسان دارد. در بسیاری از افراد در لحظهی مرگ آگاهی به معنای متعارف آن کاهش یافته و حالت نیمه هشیاری یا ناهشیاری بر فرد غلبه دارد. این امر به معنای پایان چالشی شخصی است که در فرایند مردن یه چشم میخورد. از سوی دیگر واپسین دم ، لحظهایست که زندگی فرد را در مرز دیگرنبودن و پیش از آن که خاتمه یابد در تمامیّت خود تصویر میکند.