«جاذبه» ساخته آلفونسو کوارون که در اسکار امسال، با کسب 7 جایزه، بیشترین اسکار را به خانه برد، با هزینهای برابر 100 میلیون دلار ساخته شد؛ هزینهای که با آن میشد یک فیلم اکشن علمی-تخیلی نسبتاً کمهزینه را ساخت اما بیش از شش برابر هزینهاش به فروش جهانی دست پیدا کرد.[2/653 میلیون دلار] این فیلم چه داشت که این همه مخاطب را ترغیب کرد به دیدن خود؟
منهای صدای «اد هریس» به عنوان صدای مرکز کنترل، فیلم با دوبازیگر که هر دو ستارهاند به پیش میرود یعنی جورج کلونی و ساندرا بولاک که در نیمهی دوم فیلم، کلونی فقط در سکانسی کوتاه از تخیل بولاک حضور دارد یعنی فیلم به راحتی در نیمه دوم خود، از خیر ِ حضور ستارهی نامداری مثل کلونی میگذرد و تهیهکنندگان این خطر را به جان میخرند که تماشاگران متأسف از مرگ کلونی، فروش گیشه را به مرز فاجعه بکشانند اما این طور نمیشود.چرا؟ چون فیلم، آنقدر این قصه را خوب روایت میکند و ریتم فیلم و خط سیر وقوع حوادث، چنان سریع و بدون وقفه است که تماشاگر فرصت نمیکند از خودش بپرسد که چرا ستاره محبوباش از قصه حذف شده.
خلاصه قصهی «جاذبه» به روایت سایت ویکی پدیا چنین است:« مهندس پزشکی ناسا به نام ریان استون (با بازی ساندرا بولاک) در اولین سفر خود به خارج از کره زمین، به همراه فضانورد باتجربه مت کوالسکی (با بازی جرج کلونی)، دو نفر از اعضای یک تیم ۵ نفره از فضانوردان آمریکایی هستند که ماموریت آنها تعمیر تلسکوپ هابل است. در حین یکی از راهپیماییهای فضایی، پیغام اضطراری مبنی بر انهدام یکی از ماهوارههای جاسوسی روسیه و پراکنده شدن تکههای بدنه آن در فضا و برخورد آنها با سایر ماهوارهای موجود در جو زمین، به آنها مخابره میشود. پیغام، دستوری مبنی بر دور شدن فضاپیما در اسرع وقت از آن محل است ولی به دلیل سرعت بسیار زیاد ترکشهای انفجار، زمان زیادی برای فرار از صحنه باقی نمیماند و ترکشها منجر به انهدام فضاپیمای آمریکایی و کشتهشدن ۳ فضانورد دیگر میشود. از این تیم تنها رایان استون و مت کوالسکی که زنده ماندهاند و سعی میکنند به هر نحو ممکن جان خود را نجات دهند؛ این در حالی است که ذخیره اکسیژن لباس فضایی استون در حال تمام شدن است.»
این خلاصهی قصه، کمتر تماشاگری را ترغیب میکند که بعد از دیدن سری جنگ ستارگان لوکاس و انبوهی از فیلمهای علمی-تخیلی پرفروش پرستاره، با جلوههای ویژه خیرهکننده، از جیب هزینه کند و به دیدن این فیلم برود اما در کمال ناباوری ِ -حتی- تهیهکنندگان فیلم،«جاذبه» بدل به یک موفقیت بزرگ میشود.این موفقیت به طور کامل، توسط کارگردان مکزیکی فیلم، هم موقع کارگردانی اثر و هم تدویناش خلق شده است[در هر دو رشته، برنده اسکار شد] وگرنه بازیگران فیلم، در بخش اعظم روایت آن، فقط صورتشان از پشت شیشه کلاه فضایی دیده میشود و یک بازیگر مگر در چنین شرایطی[ شناور در خلاء و در لباس فضایی سنگیناش] چه کار ویژهای میتواند برای نمایش استعدادش، جلوی دوربین انجام دهد؟
[تمام این حرفها را زدم که برسم به این درد مشترک، که آنها فیلم میسازند و ما هم داریم فیلم میسازیم و هی ستاره و لوکیشن ردیف میکنیم و گاهی حتی بیشتر از یک فیلم با هرینه متوسطِ آنها هزینه میکنیم و اسماش را هم میگذاریم سینمای فاخر و بعدش... آخر این هم شد سینما که مخاطب وطنی هم زورش میگیرد دست به جیب ببرد و بلیت بخرد؟ بعدش هم که گیر میکنیم توی ورودی و خروجی گیشه، به همان چند فیلمی هم که به شکل حداقلی، لااقل میتوانند خارج از مرزهای ما بفروشند، گیر سه پیچ میدهیم و میگوییم اسکار، اَخ است! سینما هم مثل هر هنر دیگری، بخش اولش تخصص است برادر من! بعدش به خلاقیت میرسد. جوان بودی، خلاقیت داشتی، تخصص را دستِ کم گرفتی، حالا برو دنبالش. ندانستن عیب نیست اینکه اصرار کنی که ندانی عیب است!]