دقیقا نیم ساعت قبل بود که در سایت روزنامه یو اس ای تو دی خبر درگذشت مارکز در در مکزیکوسیتی در سن 87 سالگی راخواندم. شهری که مارکز سی سال آخر عمرش را عمدتا در انجا گذراند.
رمان صد سال تنهایی را در سنین نوجوانی خواندم با ترجمه بهمن فرزانه و آن زمان ها انصافا چیزی از آن نفهمیدم، اما چون خوره کتاب بودم هر چیزی را که اخوی بزرگترم (دکتر مصطفی) از تهران می آورد می خواندم. روی همان جلد سفید با حاشیه های آبی با ترجمه بهمن فرزانه از انتشارات امیرکبیر. بعدها البته وقتی با استاد عبدالرحیم جعفری آشنا شدم و نیز مترجم کتاب , اثر را دوباره خواندم این بار طبیعی است که با دقتی افزونتر و انصافا از آن لذت بردم.
اما لذت بیشتر را از کتاب "زنده ام که روایت کنم" با ترجمه کاوه میرعباسی بردم. این کتاب در سال های ابتدایی دهه هشتاد از سوی نشر نی منتشر شد و به گمان من هر روزنامه نگاری باید این کتاب را بخواند, چرا که پر از نکته و ظرافت است ، به خصوص صد و 150 صفحه آخر کتاب که خیلی نکات دارد.
گفت وگویی هم با ایشان به گمانم در کتابی که خانم گلستان ترجمه کرد خواندم درباره یک کارگاه چند روزه درباره روزنامه نگاری که او توصیفی خواندنی از خود و زندگی وتجربه هایش داد که اگر به دستتان رسید بخوانید.
احتمالا در اینترنت و حتی در همین سایت خبر آنلاین هم مطالب زیادی درباره او می توانید پیدا کنید چرا که او معروفترین نویسنده آمریکای لاتین در ایران و در جهان است و بیش از 50 میلیون نسخه از آثارش به فروش رفته و به 25 زبان زنده دنیا آثارش ترجمه شده است و نامش همزاد با نوع خاصی از ادبیات و داستان نویسی به نام رئالیسم جادویی.