آمبولانس را نگه داشتم و دیدم به دلیل کمبود فضای سبز برای هرنفر در تهران، مدیرعامل سازمان پارکها و فضای خاکستری (فضای سبز سابق) تهران، نفسش بالا نمیآید و تنگینفس گرفته و به حالت افقی درآمده. قبل از اینکه سیپیآر را شروع کنم گفتم: خب باباجان، نگذار اینقدر درختها را قطع کنند، تا بشود دوزار نفس کشید.
گفت: «اجازه قطع یک درخت هم داده نشده است.»
من را میگویی، حس کردم روی سرم میخارد. دست زدم دیدم از حیرت دوتا شاخ درآوردهام. گفتم: اگر راست میگویی درختهای خیابان ولیعصر کو؟
گفت: درخت؟ خیابان ولیعصر؟ این درختها را توی ولیعصر کاشته بودند که به باغبانی کشور کمک کند. اما چنار میوه ندارد و با توجه به قیمت آب مقرونبهصرفه نیست. پس حذف چنارهای ولیعصر برای خود شهروندان عزیز ماست.
شاخم رشد کرد و گفتم: این جریان «برجباغ»ها چیست؟ مثل برجباغ جمشیدیه که آنهمه درخت غیب شد؟
مقام مسوول گفت: برجباغ یعنی برای اینکه درختان از بین نروند و تا ابد ماندگار شوند، درختها را قطع کنیم و از چوب آنان در دکوراسیون و معماری داخلی استفاده کنیم تا درختها ابدی شوند.
از تعجب شاخهام یکمتر دیگر رفت بالا و گفتم: پس درختهای قبرستان ابنبابویه چی؟ الان به ابنبابویه نگاه میکنی انگار کله را کچل کرده و میخواهد برود سربازی.
مقام مسوول گفت: عزیزم، الان مد شده از ته میزنند و روش با تیغ شکل درمیآورند.
شاخهام رفت بالا و گفتم: قطع درختهای خیابان اسکندری چی؟ درختهای باغ سبز نیاوران چی؟
مقام مسوول گفت: پسر، آنها درخت نبود که. جایی برای یادگاری بود. آنها را برداشتیم و بهجاش اجازه دادیم با پرداخت هزینه به شهرداری بیلبورد نصب کنند. بد است؟
شاخهام از حیرت سهمتر دیگر رشد کرد و گفتم: درختهای کن و منطقه 5 و نیاوران و درختهای پروژه اطلسمال چی؟
مقام مسوول در انتها توی چشمهای من نگاه و تاکید کرد: «اجازه قطع یک درخت هم داده نشده است.»
شاخهام از تعجب و حیرت 15متر رفت بالا، که یکهو دیدم از دور چندتا برجساز داد زدند: بچهها درخت... درخت... هورااا... بدوییم جاش برج بسازیم...
که در این لحظه من یک تبر خورده به پام و دستم قلم شده و الان هم دارم با شاخهام برایتان تایپ میکنم.
6060