مسائل اجتماعی نزد خوانندگان روزنامه و کسانی که دائماً اخبار تلویزیون را تماشا می کنند، غالباً به سرگرمی های موقتی شبیه هستند. ما تا مدتی در مورد یک مسئله خاص زیاد می شنویم و از آن وقت به بعد آن مسئله به تدریج در نظر عامه رنگ می بازد و تنها شاید بعد از مدتی، چنانچه تحولاتی در بروز یا کنترل آن پدید آید، دوباره نمایان شود.
به تعبیر جامعه شناسان، در جامعه ای که غالب افراد آن بر وجود وضعیتی که کیفیت زندگی و مهم ترین ارزشهایشان را مورد تهدید قرار داده، اتفاق نظر دارند، وضعیت مذکور به عنوان مسئله اجتماعی تعریف می شود. به عبارتی دیگر در این وضعیت اعضای جامعه در خصوص اینکه تأثیر یک وضعیت بر تعدادی از افراد جامعه، مسئله ای برای کل جامعه است، به توافق کلی رسیده اند.
هر فرد در خصوص علل مسائل اجتماعی و آنچه که باید در موردشان صورت گیرد دارای عقایدی است، برای مثال برخی معتقدند مسائل یک مادر تنهای بی خانمان، یک مسئله شخصی مربوط به خود او است؛ چرا که از نظر اخلاقی، ضعیف و یا از نظر ذهنی، ناسالم است و مایل به جد و جهد کافی برای رهاندن خود و خانواده اش از فقر نیست.
در بدترین حالت این تبیین های معمولی از بدبختی فردی، فرد را مقصر وضعیتش می دانند و در بهترین وضع مشکلات فرد را بر اساس ویژگی هایی که خارج از کنترل او هستند، بیان می کنند.
هر ساخت اجتماعی می تواند سبب پیدایش مسائل اجتماعی ای شود؛ به طور مثال در جامعه ما زمانی افزایش جمعیت مسئله ای اجتماعی بوده است در حالی که در حال حاضر دولت خانواده ها را به افزایش جمعیت تشویق می کند.
در این حالت هر ساختی با هر رویه ای می تواند تاثیری غیر از آن چیزی که در ابتدا داشته است به وجود آورد و از این طریق نیز اشکال جدیدی از انحراف را پدید آورد (به عنوان مثال هدف دولت در جلوگیری از پخش مواد مخدر در جامعه فعالیتی بود که اثرات معکوسی نظیر قاچاق مواد مخدر را به وجود آورد) و دیگر اینکه نگرشها، ادراکها و رفتار افراد عمدتاً از پایگاه اجتماعی شان اثر می پذیرد. بنابراین خاستگاه و محیط اجتماعی گروههای مورد نظر عاملی مهم در ایجاد و حل مسائل اجتماعی است -افراد قشرهای اجتماعی گوناگون، راه حل های مختلفی را برای مسائل اجتماعی پیشنهاد می کنند.
با توجه به اینکه راه حل های افراد معمولا ناظر بر منافع و ارزشهای آنان است، دستیابی به توافق در مورد راه حل یک مسئله معین یا اعمال راه حلهای مورد توافق غالباً دشوار است. گاهی اوقات، یگ گروه ممکن است حتی ترجیح دهد که برخی مسائل حل نشوند چرا که اعضایش از وجود آن مسائل منتفع می شوند.
در اینجا به ذکر مراحلی می پردازیم که طی آن یک مسئله اجتماعی پدید می آید؛
در ابتدا یک مسئله باید تعریف شود به گونه ای که جمعیت زیادی وضعیت مذکور را ناخوشایند و نامطبوع بدانند و ادعاهای خود را به اطلاع عموم مردم برسانند و بکوشند تا این امر را به یک موضوع سیاسی تبدیل کنند. سپس نوبت به مشروعیت بخشی می رسد؛ به گونه ای که مطالبات این گروه ها باید از منظر نهادهای رسمی معتبر تلقی شود.
مرحله بعد با ابراز مجدد خواستها آغاز می گردد؛ حالتی است که معترضین اقدامات نهادهای رسمی را قانع کننده نمی بینند و خواستار اقدامات شدیدتر می شوند، آنها دوباره درخواست هایشان را برای مطبوعات و تعداد بی شماری از مردم طرح می کنند. در مرحله ی آخر گروههای معترض به این نتیجه می رسند که پاسخهای دولت به در خواستهایشان وافی به مقصود نیست، بنابراین به منظور اعمال مدعاهایشان و انجام اصلاحات، در صدد ایجاد سازمانها یا نهادهایی در مقابل نهادهای دولتی برمی آیند.
به طور کلی می توان گفت یک مسئله اجتماعی غلط، مشکل زا، شایع و قابل تغییر است و چون نیاز به تغییر دارد ما با معیارهای اخلاقی روبرو هستیم تا تعیین کنیم که چه ارزشهایی باعث می شود تا ما شرایط خاصی را غلط و نیازمند اصلاح بدانیم؟
تا بدین جا به این نتیجه رسیدیم که بررسی مسئله اجتماعی در جامعه نشان دهنده ضعف آن جامعه نیست چرا که ما همچنان در چرخه تغییر قرار می گیریم تا از حالت رکود رهایی یابیم و در پایین ترین حالت با شناخت مسائل اجتماعی کم اهمیت تر از تبدیل آن به یک مسئله اجتماعی بزرگ جلوگیری کنیم.
4747