محمدرضا مهاجر

دوستان و هوادارانش دو دسته بودند. دسته اول آنان که با شنیدن خبر سمت گرفتنش سخت نگران بودند و دسته دوم آنان که از شنیدن این خبر بسیار امیدوار و مشتاق بودند.
سفر دوری را آمده بود و در این سفر خانواده اش همراه ش نبودند و این برای ش ناراحت کننده بود. دو ماه بود که از گرفتن این مقام طفره می رفت اما دیگر مجبور شده بود.
دست های ش را رو به آسمان برداشت و گفت: " خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."


*برداشتی آزاد از ماجرای ولایتعهدی امام رضا علیه السلام در دوره مامون عباسی که در روز اول رمضان انجام شد.

 

 

منبع: خبرآنلاین