1. بنده از پیش از عصر صفویه که شیعیان حکومت قابل توجهی نداشتند حرفی نمی زنم، اما می دانم در دوره صفوی، منهای برخی از تصوراتی که در میان شاهان اول صفوی بود و به نظرم متاثر از رفتارهای عثمانی ها، از زمان شاه عباس به بعد، برخورد ایرانی ها با مسیحیان عالی بود. شاه عباس پس از نبردهایی که در ارمنستان و گرجستان داشت، شمار زیادی مسیحی از هر دو گروه ارمنی و گرجی را به اصفهان و اطراف آن کوچاند. او در اصفهان محله ویژه ارامنه ساخت و از آنان در گسترش تجارت در این دوره استفاده کرد. فرامین شاهان صفوی تا آخرین روزها، حتی آنچه توسط شاه سلطان حسین نوشته شده (و بسیاری را در کتاب اسناد و مکاتبات سیاسی ایران کار مرحوم نوایی می توان یافت) نشان از برخوردهای دوستانه و مرافقانه با مسیحیان است. این در حالی است که اصفهان همیشه عالمان پرنفوذی داشت که می توانستند رفتار شاهان را عوض کنند.
2. این گذشت، و صد البته، تاریخ مسیحیان در اصفهان و شهرهای دیگر، گواه است که ایرانیان، برخوردهای دوستانه با آنان داشته اند. من از تاریخ مسیحیان آذربایجان خبر ندارم، اما آنچه در اصفهان بوده، همین امر را نشان می دهد. امروزه، ارمنیان ایران، در امنیت کامل زندگی می کنند، خود را ایرانی می دانند و به هیچ روی هوس مهاجرت به این طرف و آن طرف ندارند، مگر به اندازه ای که شاید دیگران داشته بانشد. این یعنی استمرار همان سیاست شاه عباس که به هر حال، فردی بود از لحاظ مذهبی متعصب، روی تشیع بسیار جدی و تحت تاثیر کسانی چون شیخ بهایی، میرداماد، شیخ لطف الله و بسیاری از علمای وقت دیگر. بدانیم که همان موقع هم کسانی از علمای تند بودند که طالب سختگیری بودند، اما هم علمای دیگر با آنان موافقت نداشتند و هم حکومت.
3. آنچه گذشت یعنی این که مسیحیان، به عدد تمام قرون اسلامی، به راحتی همراه مسلمانان و زندگی آرامی داشته اند. برای یهودی ها گاه گاه مشکلاتی بوده، هر چند آنان نیز غالبا زندگی خوبی در ایران داشته اند و به جز اخبار نادر که آن هم مربوط به زمان های بحرانی است، خبری از سختگیری علیه آنها نیست. دوره های بحران هم، دورانی است که عده ای در شهری شورش کرده اند و به غارت محلات آنان پرداخته اند نه آن که حکومت و دولت و علما که سررشته دار بوده اند، در این باره برنامه ریزی شده به آزار و اذیت پرداخته باشند. انکار نمی کنم که گاه روحانیون محلی در این امور دست داشتند، اما قاعده همان است که عرض کردم.
4. حالا بحث نجف و مسیحیان موصل پیش آمده، و این که مسیحیان موصل که زیر فشار افراطی ها هستند، آواره شدند. در دوره ای که داعش و گروه های افراطی بر اساس باورهای سلفی و وهابی همه را جز خود کافر می دانند، مسیحیان منطقه موصل آواره شده و جمع زیادی از آنان به سمت جنوب آمده در حسینیه ها و مراکز مذهبی دیگر حد فاصل کربلا و نجف اسکان یافته اند. این اقدام حتی پیش از آن بدو که امریکایی ها وارد عمل شوند که حالا هم معلوم نیست چه غلطی می کنند. این که مسیحیان به شیعیان پناه آورند، و آنان نیز به ایشان پناه دهند، باز هم نشان از روحیه تسامح شیعیان دارد. جز این چه معنایی می تواند داشته باشد؟
5. اما همه این ها برای معرفی یک سند است، سند تشکر ارامنه تهران از همراهی های دولت قاجار که اجازه تحصیل و علم آموزی و ورود در عرصه مدنیت را به ارمنیان تهران داده است. بماند که همین رفتار با زرتشتیان هم بوده و آنان همیشه محترم بوده اند. پیش از گزارش سند، عرض کنم که سند یاد شده مربوط به تشکر ارامنه از میرزاعلی اصغر خان اتابک است که از صدراعظم های بزرگ دوره قاجاری است. این شخص که بعد از پیروزی مشروطه و در 21 رجب سال 1325 دوباره صدر اعظم و توسط افراطی ها و تروریست های متمایل به چپ های تفلیسی ترور شد، از چهره هایی بود که خود و پدرش در دربار قاجاری از آشپزخانه شروع به کار کردند و به صدر اعظمی رسید. نام این رجل سیاسی در قم، به صحن اتابکی، بزرگترین صحن حرم حضرت معصومه شناخته شده است که پدرش بنای آن را شروع کرد و پسرش در سال 1303 ق آن را به اتمام رسانید. مدتها قبل، از تولیت خواستم به یاد خدمات او به حرم، و نیز به خاطر کاروانسراهای فراوانی که در طول راه برای زائران فراوان تهران به قم ساخت، یک دو سه ساعتی، مجلسی برپا کنند و البته اگر بدی هم دارد بگویند. اما پذیرفته نشد.
6. به هر حال، میرزا علی اصغر خان، به عنوان صدراعظم ایران و مستقر در تهران، آن هم شهری که علما در آن بسیار نیرومند بودند، رفتارش با ارامنه چندان بوده که سندی در ستایش از او تنظیم کرده اند. از دید بنده، این سند به معنای آن است که ارامنه در تهران، زندگی آرامی داشته اند و بین آنان و دیگران تفاوتی گذاشته نمی شده است. (بماند که بعدها ارامنه به دلیل ارتباطی که با تبریز و تفلیس و ایروان داشتند و آن زمان، گروه های چپ در آنجا فراوان بود، متمایل به گرایشات چپ شده و سابقه ای نچندان خوب در قضایای مشروطه از خود باقی گذاشتند). اما به هر حال، دولت قاجاری که یک دولت نیم بند اسلامی بود، رفتارش با آنان خوب بوده است. (و صد البته مسلمانان سنی هم در بسیاری از نقاط رفتار درستی با اهل کتاب داشته اند که خود سوریه یکی از بهترین نمونه هاست، و نیز مصر. بماند که الان جریان افراطی غلبه کرده و مشکلاتی پدید آورده است).
7. سند حاضر ده صفحه است که دو صفحه فارسی و بقیه ارمنی است که متن همان تشکر نامه است. متاسفانه در بخش فارسی که بی تاریخ است نمی دانم در متن تاریخی آمده است یا خیر، ولی به هر حال میرزا علی اصغر خان حتی تا دوره مظفرالدین شاه هم صدراعظم بود و نمی توان تاریخ قطعی این را معین کرد.
آنچه در متن فارسی نوشته این است:
هو الله تعالی شانه
چون بندگان حضرت مستطاب اجل اشرف اکرم افخم اعظم ـ مد ظله المتعالی - محض بروز مرحمت معلم خانه ارامنه را در تحت حمایت و رعایت خود قرار داده اند و در تشویق علم و مراعات مدنیت آن سبقت فرموده اند، لهذا ملت ارامنه که تابع دولت قوی شوکت اعلی حضرت قدر قدرت شاهنشاهی هستند، در نهایت تشکر و افتخار فریضه ذمه خود می دانند که این موهبت عظمی را غنیمت شمرده و مراتب امتنان خود را به آن آستان مبارکه عرضه دارند و در حقیقت این رعایت کریمانه نه تنها موجب امتنان ارامنه ساکن مملکت ایران خواهد گردید بلکه در هر اقلیمی از اقالیم که ابنای این ملت متوقف باشند آحاد و افراد آن ها از این تلطف و مرحمت دولت علیه نسبت به اطفال آنها و بخصوص تفقدات مخصوصه بندگان حضرت مستطاب اجل اشرف منتهای درجه امتنان و شکرگذاری را خواهند داشت و قلبا طول عمر آن وجود مقدس را که آستانش ملجأ و مأمن عالمی است آنا فآنا از خداوند تعالی درخواست خواهند نمود.