سعید جعفری پویا
جریانی که با سرعتی چشمگیر و خیرهکننده توانست به فتوحات قابلتوجهی دست یابد و حتی زمینه را برای کنار گذاشتن نوری مالکی هم فراهم کند. دولت اسلامی عراق و شامات در چند ماه، به سرعت بیثباتی و ناآرامی را برای منطقه به ارمغان آورد و توانست با خوانش منحصربهفرد خود از اسلام ترس و وحشت را در عراق و سوریه ایجاد کند. نظریههای فراوان و مختلفی حول نحوه شکلگیری داعش و همچنین حمایتهایی که از جریان صورت میگیرد شده است؛ اما دکتر عبدالامیر نبوی بر این باور است، سیاستهای تبعیضآمیز نوری مالکی اصلیترین مؤلفه پیش آمدن اوضاع بحرانی کنونی در عراق است. هرچند این استاد دانشگاه و کارشناس مسائل خاورمیانه تاکید میکند،اقدامات خشونتآمیز داعشی ها، بعثیهایی که تا دیروز همراه و حامی خشونتطلبان بودند را هم رانده است. عضو هیئتعلمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در عصری گرم و تابستانی مهمان کافه خبر بود و به سؤالات ما پیرامون آنچه در عراق میگذرد، پاسخ داد.
به عنوان نخستین سؤال داعش به عنوان جریانی که سودای احیای خلافت اسلامی را در سر میپروراند و یا دست کم دوست دارد اینگونه بروز دهد، برگرفته از کدام نظریه اسلامی و جریان اندیشهای در میان گروههای اهل سنت است؟
اندیشه داعش در چارچوب تفکر اهل سنت چندان عجیب و بیراه نیست و سابقه جدی دارد؛ این گروه در زمره جریان نوسلفی است که تا حدودی تحت تأثیر دیدگاههای ابن تیمیه و تا اندازهای هم تحت تأثیر اتفاقات اقتصادی و اجتماعی جهان پیرامون خود قرار دارد و به دنبال بازیابی عظمت و شوکتی است که گمان میکند به خاطر دخالتهای خارجی از یکسو و شکافها، مشکلات و تفرقههای داخلی از سوی دیگر رخ داده است. به یاد بیاوریم ابن تیمیه که همزمان با تهاجم و تثبیت قدرت مغولها زندگی میکرد، معتقد بود ضعف جهان اسلام و ناکامی آن در برابر حملات مغولها به دلیل شکافهای درون جامعه اسلامی است و هر چیز که به وحدت جامعه اسلامی ضربه بزند بایستی کنار رود. به همین دلیل بود که وی با شیعیان، صوفیان، عرفا، فلاسفه و متکلمان مخالف بود و میگفت اینها ضمن آنکه جریانهای انحرافی هستند، وحدت مسلمانان را برهم میزنند و برای تحقق این امر باید به قرآن و سنت (البته طبق تفسیر او که اشعری مسلک بود) بازگشت. با همین دید است که گروههایی از اهل سنت تحت تأثیر اندیشه ابن تیمیه با هرگونه دیدگاهی که به زعم خود وحدت را بر هم می زند، مخالفت داشتند. امروزه هم فعالان داعش با همین نگاه به کردها، مسیحیان، ترکمنها و شیعیان نگاه میکنند و معتقدند اینها منحرفانی هستند که خلوص و وحدت جامعه اسلامی را بر هم زدهاند و سبب ضعف آن و از بین رفتن شوکت و عظمت جامعه اسلامی شدهاند و اگر اینها کنار زده شوند، زمینه برای استقرار خلافت اسلامی و در نتیجه بازیابی عظمت و شوکت از دست رفته دوره عباسی فراهم خواهد شد؛ دورهای که از آن به عنوان یکی از مهمترین نمادها و دورههای تاریخ سیاسی اهل سنت یاد میشود.
چنین نگاه تاریخی باعث نمیشود که مشکلاتی بر سر خوانش صحیح تحولات و ارائه الگوی مناسب برای آینده ایجاد کند؟
دقیقاً همین طور است. در اینجا دو مشکل جدی وجود دارد. اولین مشکل از دید اسطورهای آنها نسبت به تاریخ ناشی میشود، به این معنا که آنها نسبت به تاریخ، به طور عام و نسبت به دوره عباسی، به طور خاص، دید اسطورهای دارند، لذا نگاهشان با واقعیات تاریخی همخوان نیست. اگر نگاه اینان مبتنی بر واقعیات تاریخی بود میدانستند که مهمترین گروهی که به تأسیس حکومت عباسیان کمک کردند، ایرانیها بودند و آنها به تثبیت این سلسله یاری رساندند. از سوی دیگر، به رغم طولانی مدت بودن حکومت عباسیان، این دوره بسیار پر مشکل سپری شده است و در قسمت اعظم آن عباسی ها از قدرت فقط نامی داشته اند؛ بنابراین، مشکل آن است که دید اسطورهای با واقعیات تاریخی کاری ندارد و با آن بسیار گزینشی برخورد میکند.
مشکل دوم، نگاه ظاهرگرایانه چنین گروههایی نسبت به مسائل دینی است که معتقدند هر چیزی که به زعم آنها تفرقه ایجاد میکند، باید کنار زده شود؛ یعنی راه را برای هرگونه گفتگو و تبادلنظر از ابتدا میبندند. در واقع ابتدا تصمیمشان را گرفتهاند که چگونه برخورد کنند لذا دیگر زمینهای برای گفتگو، تبادلنظر، مشورت و ... باقی نمیماند. تصمیم هم این است که دیگران یا باید به دیدگاه و باور ما ایمان بیاورند و یا نابود شوند.
پس از این بحث نسبتاً مفصل اندیشهای، به روندهای سیاسی حضور و نفوذ این جریان در عراق بپردازیم. به نظر شما چه سلسله عوامل و پیشنیازهایی موجب شده تا این جریان با این سرعت در عراق نفوذ کند؟
به لحاظ سیاسی، تحولی که در عراق رخ داده، نتیجه تجمیع چند پدیده بوده است؛ نخست سرریز شدن تعداد زیادی از تروریستها از خاک سوریه و دوم وضعیت نامناسب اقتصادی در منطقه شمالی میانه و غرب عراق (استانهای صلاحالدین، نینوا و الانبار). ویژگی مشترک این سه استان آن است که ستون فقرات ارتش در دوران صدام متعلق به این مناطق بود. بعد از فروپاشی رژیم بعثی و انحلال ارتش عراق بسیاری از اینها رها و بیکار شدند و به استانهای خود بازگشتند. این تعداد حدود 110 تا 160 هزار نفر برآورد شده است، آن هم در شرایطی که ارتش در زمان صدام ارج و منزلت بالایی داشت و افسران از حقوق، مزایا و امتیازات مناسبی بهرهمند بودند. خلاصه آنکه با کنار رفتن صدام و تحولات بعدی در عراق، اهل سنت احساس کرد نه تنها امتیازات سیاسی سابق را از دست داده که حتی از بهرهمندی از امتیازات اقتصادی هم محروم شده است، به ویژه ساکنان این مناطق که شاهد سرمایهگذاری تجاری و اقتصادی جدی و مناسبی نبودند. از این رو میبینیم در این سه استان بیشترین فقر اقتصادی وجود دارد. در نتیجه وضعیت فعلی ناشی از تجمیعی است که میان تروریستهای سرریزشده از سوریه و وضعیت وخیم اقتصادی این مناطق پدید آمده است. در این میان، نارضایتی اعضای الصحوه را هم باید اضافه کرد
علاوه بر نیروهای ارتش صدام، نوع تعامل ارتش با نیروهای الصحوه هم سؤالات زیادی را طرح کرده است. نوع برخورد مالکی با این جریان تا چه اندازه بر پیش آمدن این وضعیت موثر بوده است؟
این گروه برای تثبیت نظام جدید و مبارزه با اسلام گرایان رادیکال و بقایای رژیم بعثی ایجاد شد. همین گروه موفق شد زرقاوی و بسیاری از گروههای رادیکال را محدود و کنترل کند. در دورهای قرار بر این شد اعضای الصحوه جذب ارتش شوند که انجام نشد. در نتیجه گروه الصحوه که قبلاً مدافع وضعیت پس از صدام بود، به منتقد وضعیت جدید و در نهایت حکومت مالکی بدل شد چون احساس کردند از بازی رانده شدند. در نتیجه تجمیع اینها، یعنی ستون فقرات ارتش صدام که عزت ابراهیم الدوری روی اینها سرمایهگذاری کرد، تروریست های سرریز شده از سوریه و گروه الصحوه که ناراضیان اهل سنت بودند، وضعیت فعلی عراق را پدید آورد.
سؤالی که در این میان پیش میآید این است که آیا پیش از این سیگنالی از این وضعیت مشاهده نشده بود؟ این مواردی که شما اشاره کردید یقیناً پیش از اینها نمود عینی داشته است.
یک سال قبل از این در فلوجه اولین مخالفتهای اهل سنت و اعتراض به دولت نوری مالکی رخ داد. جالب است اعتراضات در فلوجه ابتدا آرام بود و معترضین اعتصاب و چادرنشینی انجام دادند، اما ارتش عراق به بهانه مقابله با اقدامات تروریستی همه اینها را راند. در ابتدای قضایای اخیر و پیشرویهای داعش هم عکسهایی - به درست یا غلط - منتشر شد که ارتش عراق در مناطقی که پس میگیرد، در حال غارت اموال است. این دو اتفاق هم وجهه دولت و هم وجهه ارتش را منفی کرد. در این میان از رویکرد بارزانی نیز نباید غافل شد که میخواست از این رویدادها برای فشار هم به دولت مالکی و هم به منتقدان خود در درون اقلیم کردستان استفاده کند.
اما در خصوص نحوه برخورد و حل و فصل این بحران به ویژه در استانهای اهل سنت چه باید کرد؟ آیا با روشهای نظامی میتوان مسئله را مدیریت و کنترل کرد؟
مسئله استانهای غربی و شمالی میانی عراق راه حل نظامی ندارد. اگر اهل سنت به بازی گرفته نشوند و سرمایهگذاری مناسب و هدفمند اقتصادی صورت نگیرد، ممکن است نارضایتی به شکل دیگری یا از جای دیگری سرباز کند و بحران جدیدی آغاز گردد. در نتیجه باید راهکارهای سیاسی و اقتصادی عملی و منطقی برای این مناطق در نظر گرفته شود.
شما نوری مالکی را یکی از مقصرین پیش آمدن این وضعیت قلمداد میکنید درحالیکه او به همراه ائتلاف دولت قانون در انتخابات اخیر بیشترین رأی را آورده است.
نوری مالکی در این سالها اوج بیمسئولیتی و ناتوانی خود را نشان داد. او تمام وعدههایی را که چه به اهل سنت و چه به شیعیان داده بود کنار گذاشت و حتی با مرجعیت شیعه نیز به مشکل برخورد. در انتخابات اخیر هم درست است که وی بالاترین رأی را به دست آورد، اما میدانیم دمکراسی عراق، انجمنی است، نه عددی و در این میان عملکرد عناصر دولت وی برای جلب نظر روسای عشایر و قبایل شیعه قابل تأمل بوده است.
این روند بیثباتی که در عراق ایجادشده تا چه اندازه متأثر از عدم شکلگیری دولت ملتسازی در این کشور است؟ چون به نظر میرسد قومیتها و مذاهب مختلف عراق به جای اینکه نگاه ملی داشته باشند، از دریچه مسائل قومیتی به رخدادها مینگرند.
این مشکل عموم کشورهای عربی برآمده از امپراتوری عثمانی است. روند دولت - ملتسازی به درستی در آنها طی نشده و حکومتهای بعدی هم کمکی به ایجاد یا تثبیت نهادهای دموکراتیک نکردهاند. عراق طی دهههای متمادی دیکتاتوری های مختلف را تجربه کرده است. ابتدا عبدالکریم قاسم چنین روندی را آغاز میکند، سپس دوره سرکوب و بیثباتی برادران عارف را شاهد هستیم. پس از آن احمد حسن البکر همین رویه را در پیش میگیرد و در نهایت دوره صدام تداوم منطقی شیوه حکومت حسن البکر با درجه بالاتر است. ضمن آنکه دو جنگ طولانی مدت که کلیه ساختارهای اقتصادی این کشور را نابود کرد. در نهایت هم تحریمهای هم جانبه این کشور را فلج کرد.
در خصوص منابع مالی داعش هم سؤالات زیادی مطرح میشود و برخی از کارشناسان بر این باورند که کشورهای خارجی و به ویژه عربستان از این جریان حمایت مالی میکنند، درحالیکه برخی دیگر معتقدند، این گروه با منابع مالی که از شهرهای اشغالشده به دست آورده گذران امور میکند.
داعش ابتدا مقدار زیادی پول نقد در بانک موصل به دست آورد. ضمن اینکه این جریان مبتنی بر غنائم است و غنائم یعنی هر چیزی. از نظر این جریان خون و اموال مخالفان مباح است، ضمن اینکه خود این غارت هم یک بحث انگیزشی است.
ولی حمله به مواضع کردی قدری نشان داد که به مشکل برخوردند و برای تأمین مبالغ مالی با دشواریهایی مواجه هستند
واقعیت این است که بین خود این نیروها اختلاف افتاده است و در واقع، بین ائتلافی که یک سر آن نیروهای اهل سنت و یا بقایای ارتش بعث عراق است و سوی دیگر آن که داعشی ها قرار دارند. داعشی ها در عمل نشان دادند که انگیزه یا برنامهای برای تداوم ائتلاف ندارند، هم با اجرای سیاستهای مذهبی و هم اینکه در برخی مناطق دست به اعدام بقایای بعثیها زدند. در نتیجه درگیری بین تعدادی از نظامیان با داعشی ها و سپس ریزش نیرو رخ داده است. از سوی دیگر، مهمترین نیروی محرکه حامی داعش سنیهای ناراضی از وضعیت اقتصادی و سیاسی بودند که احساس کردند اقدامات داعش کمکی به تحقق خواستههای آنها نمیکند. تقریباً تمامی سیاستمداران اهل سنت و حتی طارق هاشمی که با نوری مالکی مشکل داشتند، با داعش مخالف هستند، چون احساس کردند که این جریان به هیچچیز پایبند نیست. نحوه ترورها و کشتارها سبب شده است برخی از نیروهای سیاسی و اجتماعی که فکر میکردند داعش میتواند آنها را از دست نوری مالکی نجات دهد، دریافتند که این مسئله در حال تبدیل شدن به یک مشکل اساسی تر است.
جالب اینجاست که همسایگان عراق هم از پیشرفت داعش احساس خطر کردهاند؛ به غیر از موضعگیری عربستان، ترکیه نیز در این باره احساس خطر کرده است، چون داعش اعلام کرده که ما استانبول را آزاد خواهیم کرد و خلافت را در آنجا برقرار خواهیم کرد.
ولی احمد داوود اوغلو در اظهاراتی حرکات داعش را حاصل نابرابریها و اقدامات تبعیضآمیز دولت مالکی خوانده و آنچه در عراق میگذرد را یک جنگ مذهبی قلمداد کرده است. در مقابل داعش هم در سایت خود اعلام کرد که داوود اوغلو و ترکیه هم به ما ایمان آوردند. بر این اساس آیا برخلاف فرمایش شما، نوعی همخوانی و همگرایی میان این دو برقرار نیست؟
داوود اوغلو اخیراً دوباره علیه داعش موضعگیری کرده و اظهار داشته که این یک بهتان است که ما از داعش حمایت میکنیم.
اما نوع تعامل و رفتار ترکها قدری بیشتر این تردیدها را مطرح میکند. به عنوان مثال آزاد کردن رانندگان ترک یا آزاد کردن اعضای کنسولگری این کشور و مواردی مانند اظهارنظرهای داوود اوغلو و محکوم نکردن اقدامات داعش توسط ترکیه این باور را به ذهن متبادر میسازد که دست کم هم آهنگی میان داعش و آنکارا برقرار است.
همه اینها نشان میدهد که احتمالاً حمایت یا روابطی وجود دارد، هر چند ما مستنداتی در این زمینه نداریم. در هر حال، به نظر میرسد آن نیروهای اجتماعی عراقی که داعش را یک جریان آزادیبخش تلقی میکردند به سرعت وحشتزده شده و سعی دارند با فاصله گرفتن از این جریان خود را از دردسر جدید نجات دهند.
به عنوان آخرین سؤال، چشمانداز حرکت و اقدامات این جریان را چگونه تفسیر میکنید؟ آیا داعش میتواند همچنان به این روند ادامه دهد؟
به نظر میرسد داعش در شمال عراق قابلکنترل خواهد بود، اما این بدین معنا نیست که زمینه نارضایتی در میان اهل سنت عراق وجود ندارد و ممکن است عراق بار دیگر با خطر تجزیه و درگیری داخلی رو به رو باشد. مهم آن است که وضعیتی هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اقتصادی حاکم شود که تمامی نیروهای سیاسی و اجتماعی احساس کنند به طور واقعی در معادلات قدرت و سیاستگذاریها سهیم هستند.
49308