چکيده:
بهار عربي واقعيتهاي اجتماعي و ساختارهاي اجتماعي- ديني منطقه ما را عميقاٌ تحت تأثير قرار داده و آن را «قطبي» اعم از «طائفي»، «قبيله اي» و «منطقه اي» کرده است. و باعث شده تا ایران به گرانیگاه تمامی کسانی که از نظر دیگران شیعه انگاشته میشوند، تبدیل شود. این جریان نه هماهنگ با سیاست «وحدت جویانه» ما پس از پیروزی انقلاب بود و نه احتمالاً مطلوب ما. اما این اتفاق افتاده است و موجب شده تا ایران به مرکز ژئوپولتیک تشیع تبدیل شود.
صرف نظر از تمامی این حوادث و جریانها، ایران دارای ظرفیتی هست که بتوان برایش ژئوپولتیک تعریف کرد. ژئوپولتیک بدون حداقلی از قدرت و ظرفیت و نفوذ بیمعنا است و ایران واجد این همه هست. حتی میتوان گفت در بین کشورهای منطقه وسیع و حساس ما هیچ یک ژئوپولتیک منسجم و توانمندی همچون ایران ندارند و به دلائلی نمیتوانند داشته باشند. نکته این است که واقعیت جدید الزامات و مسئولیتهای خاص خود را دارد که نمیباید نادیده گرفته شود.
حال مسئله این است که موقعیت کنونی سیاست منطقهای جدیدی میطلبد و بعید به نظر می آید که پیگیری همان سیاستهای گذشته بتواند منافع و مصالح ما و متحدانمان را به مطلوبترین شکل ممکن تأمین کند و در کنار آن بتواند راه کار مناسبی برای همکاری با کشورهای بزرگ و کوچک موجود در منطقه ارائه دهد. تا ما تعریف مشخصی از خود «به روز شده»مان و متحدانمان نداشته باشیم نمیتوانیم سیاست مناسبی در قبال دیگران در پیش گیریم.
لازمه داشتن سياست خارجي فعال و موثر درک و برآوردی است متوازن و واقع بينانه نسبت به موقعيت و ظرفيت و امکانات کشور. با توجه به تحولات بسيار سریع و مهمي که هم اکنون روي مي دهد، به ويژه در منطقه ما و در بين همسايگان ما، ضروري است که اين شناخت و ارزيابي به طور دائمي به روز شود.
واقعيّت اين است که ايران از هر زاويه اي که نگريسته شود کشور ي است مهم، تأثير گذار و از درون نيرومند. اما نکته اين است که ظرفیت اين کشور به مراتب بيش محدوده جغرافیایی آن است. در موقعيت کنوني ايران عملاًبه مرکزيت ژئوپولتيک تمامي کساني که از ديدگاه ديگران شيعه تلقي مي شوند، تبديل شده است. تلاش مي شود با حداکثر اختصار نکاتي را يادآورد شود:
1.لازمه شکل گيري واقعيت ژئوپولتيکي، داشتن قدرت و قدرت تأثیرگذار است. بر اين اساس کشورهاي ضعيف نمي توانند ژئوپولتيک داشته باشند. ايران کنوني در موقعيتي هست که بتوان برايش ژئوپولتيک تعريف کرد و چنانکه خواهيم گفت در منطقه ما به دلائل فراوانی واقعيت ژئوپولتيک اين کشور با نفوذتر، قدرتمند تر و با ثبات تر از هر قدرت منطقه اي ديگري است.
چنانکه گفتيم ايران هم اکنون گرانيگاه تمامي کساني است که شيعه تلقي مي شوند، اگر چه ممکن است در تصور عمومي خود ما شيعه محسوب نشوند و يا تشيع شان مورد ترديد باشد. از علويان گرفته تا نصيري ها. در شکل دهي به اين واقعيت عملاً نقش چنداني نداشته ايم. این وضعیت سياسي، رسانه اي، اجتماعي و تبليغات دينی موجود در منطقه است که ديگران را به چنين نتيجه اي رسانيده و بلکه کشانيده است.
ايران در دهه هاي اخير صرفاً به مسئله «مقاومت» تکيه داشت اعم از آنکه توسط شيعيان صورت گيرد و يا اهل سنت، اما واقعيت هاي موجود او را در چارچوب ديگري تعريف کرده و بلکه به رسميت شناخته است. رسميتي که در حال حاضر به منطقه ما محدود نمي شود. عموم قدرت هاي بزرگ جهاني نيز چنين مي انديشند و اصولاً در ادبيات سياسي دنياي کنوني، ايران اين گونه تعریف و ارزیابی مي شود.
2. ايران از دوران صفويه به بعد به عنوان يک کشور شيعه شناخته شده بود. مضافاً که شيعيان و عالمان و نخبگان شيعه در مناطق مختلف پيوسته به ايران به مثابه سنگر و قلعه تشيع مي نگريستند. اين واقعيت پيوسته وجود داشت و با افزايش ارتباط ها از اواخر قرن نوزدهم به بعد مي توان گفت تقويت شده است.
معروف چنين است که برخي از عالمان بزرگ شيعه که گروهي از آنان در ممتاز ترين جايگاه مرجعيتي قرار داشتند حتی ايران قبل از انقلاب را نیز چنين مي ديدند. عليرغم آنکه در آن دوران رژيم حاکم به مرکزيتش براي جهان تشيع چندان توجه و اهتمامي نداشت. اما صرف رسميت تشيع در ايران چنين ديدگاهي را در ميان اين عالمان موجب شده بود. مضافاً که پس از شکلگیری و قدرتیابی صفویان، پیوسته شیعیان تحت ستم مناطق مختلف به دربار ایران و یا احیاناً به مراجع بزرگ شیعه، همچون میرزای شیرازی، تظلّم میکرده اند و از آنان کمک میخواستهاند.
اين همه واقعيت دارد اما داستان در حال حاضر بسيار فراتر است و چنين حالتي عملاً پس از ناآرامي هاي جهان عرب در سه چهار سال اخير تقويت شده است. علت اصلی در این میان این است که در طی سالهای اخیر ساختارهای سیاسی و اجتماعی منطقه دگرگون شده و عملاً تمامی آنها «قطبی» و «طائفی» شده است. این قطبی شدن را دلائل فراوانی است اما در این میان بیشترین نقش را کشور سعودی و متحدانش داشتهاند. آنها برای نجات خود و متحدان خود به قطبی و طائفی کردن منطقه دامن زدند تا بدین وسیله خواسته های به حق معترضان را مذهبی و طائفی جلوه دهند و افکار عمومی را علیه آنان تحریک و تهییج کنند و بدين وسيله خود را تبرئه نمايند.
ما در چنین موقعیتی قرار داریم و ابعاد ژئوپولتیکی کنونی ما در همین موقعیت است که شکل گرفته است. اما مهم این است که بیش از آنکه ما به سراغ چنین جایگاهی برویم، این جایگاه است که به سوی ما آمده است. و بیش از آنکه ما خود چنین تصوری را ایجاد کنیم این دیگران هستند که ما را این گونه مینگرند. این موقعیت نتیجه مجموعه تحولاتی است که در طی سالهای اخیر اتفاق افتاده است و جالب اینجا است که تا حدودی در تعارض با سیاست وحدت جویانه ما است. اما نباید فراموش کرد که نتایج همیشه تابع سیاست ما نیست، نتایج تابع مکانیسمهای تحولی خویش است و نه اراده ما. سياست تنها بخشي از اين مکانيسم تحولي است.
این نوع ژئوپولتیک نمونه های تاحدودی مشابه دارد. در اوج فعاليت هاي استعماري در قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم روسيه تزاری به مثابه مدافع تمامي کليساهاي ارتدوکس که بسيار متنوع و فراوان بوده و هستند، در کل جهان ارتدوکس عمل میکرد. همچنانکه فرانسه وانگلیس در همان دوارن کوشيدند به مثابه مدافعان کليساي کاتوليک و کليساي انگليکان در خارج از سرزمين خود و به ويژه در قلمروهاي غير اروپايي عمل کنند. اين به اين معني بود که روسيه به مرکزيت ژئوپولتيک کليساهاي ارتدوکس و با نسبتي کمتر فرانسه و انگليس به مرکز ژئوپولتيک کليساي کاتوليک و انگليکان تبديل شده بود. اما آنچه هم اکنون براي ما وجود دارد به مراتب نيرومندتر و پذيرفته شده تر است. اعم از آنکه این پذیرش از جانب موافقان ما باشد و یا مخالفانمان. هر دو گروه ايران را گرانيگاه تشيع مي دانند.
3. ایران میراثدار یک امپراطوری بزرگ است. صبغه غالب این امپراطوری بعضاً سیاسی ـ نظامی بوده است و بعضاً فرهنگی ـ ادبی و حتی معماری ـ هنری.
پس از حمله مغول وجه غالب آن فرهنگی بود. زبان و ادب و بلکه فرهنگ و هنر ایرانی زبان و فرهنگ کم و بیش مسلط در دو قلمرو وسیع هند و عثمانی بود. این قلمرو فرهنگی از چین آغاز میشد و تا شبه جزیره بالکان یعنی منتهی الیه غربی قلمرو عثمانیها ادامه داشت.
واقعیت این است که این میراثداری شخصیت فردی و آرمانهای ایرانی را تحت تأثیر قرار داده است. عموم شخصیتهای سیاسی و غیرسیاسیای که از نزدیک با ایران آشنا بوده و در آن کار و خدمت کرده اند همگی بر این خصوصیت بارز تأکید میکنند و یکی از وجوه تفاوت ایرانیها و بسیاری از ملتهای دیگر را همین نکته میدانند. نگارنده با بسياري از آنان آشنا بوده و اين سخن را مستقيماٌ از آنان شنيده است.
علیرغم این همه ایران مدتهاست که فاقد تمایلات توسعهطلبانه سرزمینی است. اما قابل انکار نیست که ایرانیها تمایل فراوانی به نفوذ فکری و فرهنگی و نوعی سروری و سرفرازی دارند. آنها نسبت به شأن و موقعیت خود بیتفاوت نیستند و صرفاً در چارچوب منافع و مصالح اقتصادی و به عنوانی مادی فکر و عمل نمیکنند و اصولاً اتخاذ چنین روشهایی آنها را قانع و راضی نمیکند. حتي مي توان گفت استقرار و ثبات رژيم هاي حاکم در ايران تا حدودي وابسته به توجه و تأکيد آنها بر اين عناصر است.
البته هستند کشورهایی که سابقه امپراطوری داشتهاند، برخی از آنها تقریبا آن را فراموش کردهاند. همچون اتریشیها و ایتالیاییها و برخی در ضمیر خودآگاه و بعضاً ناخودآگاه خود آن را حفظ کردهاند و در پی تجدید آن هستند همچون فرانسه و ترکیه امروز. ایران در مجموع در شرایطی بین این دو قرار دارد. مهم این است که این کشور به دلائلی که ذکر شد تمایل و ظرفیت لازم برای مرکزیت ژئوپولتیکی را دارد.
4.به جز ما در اين منطقه کشورهاي ديگري هم هستند که ژئوپولتيک خاص خود را دارند. در راس آنها عربستان است و ترکيه و مصر. نکته اين است که در اينجا شکل گيري ژئوپولتيک هاي مختلف به طور متقابل متأثر از يکديگر و ضمناً موثر در شکل گيري ژئوپولتيک ديگري است و اين سخن در مورد ما صحيح تر است. چرا که ژئوپولتيک ما به نوعي در تعارض با ژئوپولتيک ديگران و به ويژه سعودي است. البته اين بدان معنا نيست که ما لزوماٌ مي بايد سياستي معارضه جويانه و احياناٌ خصمانه در قبال آنان در پيش گيريم. واقعيت مذکور في الجمله وجود دارد، اما با سياست سنجيده مي توان آن را مهار و مديريت کرد.
در حال حاضر سعودي عملاً به گرانيگاه جهان سني تبديل شده است. علت هاي فراواني چنين واقعيتي را بوجود آورده است. از حرمين شريفين گرفته تا ماهواره هاي متعدد دينی و حتي غير ديني اين کشور که در عين حال برنامه هاي ديني پخش مي کند و تا نهادهاي مختلف تبليغي و آموزشي و خدماتي آنها که ساليانه دهها میليارد دلار را به خدمت مي گيرد. و بالاخره اينکه اينان کوشيده و مي کوشند خود را مدافع و پاسدار عقائد اصيل اهل سنت در برابر آنچه خود توسعهطلبي مذهبي شيعيانش مینامند، جلوه دهند و البته دلائل کوچک و بزرگ ديگر.
عليرغم تمامي نقاط قوّتش اين ژئوپولتيک اسيب پذيري هاي فراوان دروني دارد. مضافاً که سياست خارجي سعودي ها در آنجا که به واقعيت ها و گروه هاي ديني مربوط مي شود دچار تعارض و تضاد است. براي نمونه از يک طرف اخوان المسليمن را به عنوان گروهي تروريست معرفي مي کند و از طرف ديگر به معارضان به تعبير خودش معتدل سوري که ستون فقراتش اخواني ها هستند، بيشترين کمک را کرده و مي کند. از يک طرف موجبات پيدايش و رشد گروه هاي تکفيري را فراهم مي آورد و از طرف ديگر به واقع و يا به تصنّع در برابرشان ميایستد. و مهمتر آنکه اصولاً سياستش تحت نفوذ سياست غربي ها و امريکايي ها است. مشکل مي توان گفت آنان سياست مستقلي را تعقيب مي کنند.
مصر و ترکيه هر يک به گونه اي رقيب سعودي به مثابه قطب جهان سني هستند. مصر هم اکنون در شرائطي بحراني است و تنها مي تواند به فوريتهاي داخلي مشغول باشد. اما اگر اين مرحله را پشت سر گذارد بخش مهمي از ژئوپولتيک سعودي را، چه در قلمرو عربي و چه در قلمرو اسلامي اش، به نفع خود مصادره خواهد کرد.
ترکيه نيز چنين است. مشکل آنها اين است که به ميداني گام نهادهاند که نخسين تجربه جدي معاصرانه آنها است. و عبارت از ورود فعالانه به صحنه خاورمیانه و جهان عرب. و معلوم نيست در نهايت نتيجه آن چه خواهد شد. به ويژه که آنان آسيب پذيري هاي دروني فراواني دارند. از مسئله علويان گرفته تا کردها و آن بخشي از جامعه ترک که مايل به زنده کردن ميراث عثماني نيست و بيشتر به سوي غرب مي نگرد تا شرق و حتي مايل است از شرق فاصله بگيرد.
به نظر مي آيد آنها مي پندارند قادر به مديريت نتايج اقدامات خود هستند و اين اقدامات به نتيجه دلخواه خواهد رسيد. اما در شرائط بسيار سيال کنوني مشکل مي توان چنين کرد. مديريت ابتکارات در بهترين حالت با توجه به وضعيت عميقاً متحول موجود، تنها ميتواند بخش کوچکي از انتظارات را برآورده سازد. در آن فرض که اين ابتکارات به ضد خود تبديل نشود. مطمئناً ژئوپولتيک ما به دلائل فراوان تاريخي، فرهنگي و اعتقادي ذاتاً همگن تر و غیرشکننده تر از رقباي منطقه اي ما است. اگر چه سعه و ضيق آن و نيز شدت و حدت آن در ارتباط با ژئوپولتيک ديگران نوسان مییابد.
5. حال سخن در اين است که اين مجموعه وسيع و متنوع و پراکنده که تنها بخشي از آنان شيعيان اثني عشري هستند در کدامين موقعيت اجتماعي و سياسي و فکري و اقتصادي زندگي مي کنند. رابطهشان با بخش هاي ديگر اجتماعي و دينی و مذهبي جامعه شان چيست و تلقي جامعهشان نسبت بدانان چگونه است و به عنوان يک مجموعه سير تحولي شان کدام است و به کدامين سوي مي روند. تا چه مقدار به واقع با ما احساس نزديکي مي کنند و تا چه ميزان متهم به همسويي با ما و احياناً مزدوري نسبت به ايران هستند.
نکات فراواني وجود دارد که هر يک مي بايد با دقت و بي طرفي مورد مطالعه قرار گيرد. اما مهم اين است که به همانگونه که ژئوپولتيک تشيع ايران را به کشوري مهم و تأثير گذار تبديل ميکند، مي تواند محدوديت و بلکه مشکلاتي را به دنبال آورد. اين قدرتي است که مسئوليت هاي خاص خود را به همراه مي آورد که ضرورتاً مي بايد رعايت شود.
اگر اين نکته پذيرفته شود پذيرفته خواهد شد که سياست خارجي در مفهوم عام آن - اعم از سياست خارجي و دينی و رسانه اي و تبليغي - در عين حفظ اصول و مباني مي بايد متناسب با شرائط متحدان خود انعطاف هايي داشته باشد. در غير اين صورت هم ما و هم آنها با مشکلات فراواني مواجه خواهيم شد. حال اينکه اين ملاحظات چیست و چگونه مي بايد جامه عمل پوشد، خود بحث ديگري است.
چنانکه گفتیم سیاست خارجی ما در طی دهههای اخیر عملاً سنتزی بوده است بین منافع و مصالح ملی و تشویق و ترغیب به مقاومت که همیشه بهای آن را هم پرداختهایم. اینکه چنین سیاستی در هماهنگی با موقعیت کنونی ما به مثابه گرانیگاه ژئوپولتیک تشیع و نیز به سود شیعیان است، قابل تأمل و بررسی است. موقعیت به عنوان یک کشور انقلابی همانند موقعیت، ما به عنوان کشوری که عملاً ژئوپولتیک او شکل گرفته و بلکه به رسمیت شناخته شده، نیست.
این دو موقعیت ذاتاً متفاوت است و هر یک الزامات خاص خود را دارد، اگرچه ممکن است این الزامات در برخی از نقاط مشترک باشند. مهم اين است که موقعيت جديد خود و متحدان مختلف و متنوع خود را دريابيم و متناسب با واقعيتها عمل کنیم. اين جريان موجب قدرتمند شدن ما و تقويت متحدان مان مي شود. ضمن آنکه امکان تفاهم و همکاري با رقباي منطقه اي را بيشتر و عميق تر مي کند. قدرت عموماً و بلکه کلاً بيش از ضعف زمينه همکاري پایدار و سازنده را فراهم مي آورد. همکاري اي که به سود همه و از جمله خود ما و دوستان ما و کل منطقه است.
برای مشاهده وبلاگ دکتر محمد مسجد جامعی در صفحه بلاگرهای خبرآنلاین اینجا کلیک کنید