همه ما میدانیم که کوته آستینان درازدست در همه این سالها در حاشیهای از امنیت و آرامش به تجاوزات خود استمرار دادند و از موران به مار و سپس افعیهایی چندسر تبدیل شدند و در صورت استمرار چنین مسیری، دیری نخواهد پایید که اژدهاهایی هفت سر شوند با لهیبهای مهیب.
البته شاید این بار که گذر آنان به سنگ و صخرهای سخت چون دکتر علی مطهری افتاده است، عزمی جزم صورت گیرد که چشم این فتنه بیرون آورده شود. زیرا دکتر مطهری مرد مصحلت اندیشی نیست و جز به اجرای قانون رضایت نخواهد داد و سر نترسی هم دارد.
در هر حال یادمان نرفته که چندی قبل همین گروه به رئیس مجلس هم حمله کردند و متاسفانه به رغم پیگیریهای بسیار و به رغم آنکه ریاست قوه قضاییه با برادر آقای لاریجانی بود، ما که نفهمیدیم مجرمان این کار چه کسانی بودند و آمران و ماموران چه کسانی.
اکنون باز هم ماجرا تکرار شده است و ما که با شعر و فرهنگ و هنر دمخور هستیم غزلی از حافظ شیراز را به دکتر علی مطهری تقدیم میکنیم و البته همه آنهایی که درد قانون و دفاع از آزادی بیان در این کشور دارند. غزلی ناب و نسبتا معروف که حافظ ناشنیده پند! سروده و گویی حال همین امروز ما در واقعه حمله به آقای مطهری است.
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی
تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته آستینان تا کی درازدستی