خبر وحشتناک غرق شدن هشتصد نفر مهاجر می توانست دنیا را تکان دهد.... اما در زمانی که کشته شدن بسیار آسان شده، و همه چیز در سمت و سوی نابود کردن و گرفتن جان افراد است.... در برخی از مناطق، مردمانی را حتی به اندازه برگ درختی تکان نداد... اینجا دیگه کشته و کفن و اینها ضرب المثل نیست، یک واقعیته...

دریغ از یک بیانیه از یک کشور اسلامی.. دریغ از شنیده شدن صدای سازمان کنفرانس اسلامی.... هشتصد نفر آدم فقیر و بدبخت و بی هویت که گرفتار جنگهای داخلی میان مسلمانان شده اند، و هر روز شاهد قتل عام و سربریدن و عملیات انتحاری در مسجد و خانقاه و حسینیه و کوچه و خیابان هستند... برای حفظ جان خود و یک لقمه نان، از کشور خود می گریزند و در آب های هولناک دریای سفید در آبهای ساحلی لیبی غرق می شوند، بدون آن که رؤسای کشورهای اسلامی یک آخ بگویند و فکری برای این کار بکنند. اصلا مسلمان نه، مسیحی، آیا اینها انسان نیستند؟
باید پرسید چه چیزی از مسلمانی مانده است؟ چگونه این وضعیت قابل دفاع است؟ عقل مسلمانی تا چه اندازه به انحطاط افتاده است ؟ این چه بساطی است که برای ما پدید آمده است؟ آیا اروپایی ها مقصر هستند؟ آیا همه چیز زیر سر امریکایی هاست؟ ما در کجای ماجرا قرار داریم؟

در این طرف، در دنیای ما، همه می خواهند با زور و کشتار مشکلات خود را حل کنند. آیا با نابود کردن چه کسانی، عقل ما به جای اول خودش بر می گردد؟ آیا کشتن و جنگ راه حل نهایی است؟ آیا با این افتضاحی که پیش آمده، با این جنگها و نبردها، اوضاع نابسامان فعلی خاتمه می یابد؟ یا نه و به عکس، هر کدام از آن جنگها از دل خود جنگ دیگری را می آفریند؟ فرض کنیم قذافی و این و آن کشته شوند، با این موجی که به راه افتاده، هزاران نفر دیگر جای آنها را خواهند گرفت که از آنها آدمکش ترند.
راستش مسلمانی که کشتن و کشته شدن را در راه کشتن هم دین خود افتخار و عامل رفتنش به بهشت می داند و جایی که فقیه ش هر روز فتوای قتل اعضای دیگر گروه ها را صادر می کنند و حتی در این میان نزدیک ترین گروه ها افراد به یکدیگر رحم نمی کنند... چه امیدی برای خلاصی از این اوضاع هست؟
آن وقت، ... دولتی که ادعای فرهنگ و دانشگاه و هزاران تحصیل کرده در اروپا و امریکا دارد.... در دست مشتی شاهزاده و امیر سرمست از پول نفت، آری در همین اوضاع و احوال، بر سر مسلمانان بی دفاع و فقیر یمن بمب می ریزد و ادای اسرائیل را در جنگ غزه در می آورد و نعره پیروزی سر می دهد. انحطاط از این بدتر؟

مشکل اصلی چیست؟ پشت پرده این همه مهاجرتها، این همه پناهندگی، این همه بی هویتی و بی خانمانی چیست؟ چه کسانی در این باره فکر می کنند؟‌ این قدر که در باره بهار عربی و بیداری اسلامی صحبت شد، آیا کسی در باره پناهندگی و بی هویتی بحث می کند؟ این قدر که می خواهیم دیگران مثل ما فکر کنند، آیا تلاش می کنیم وادارشان کنیم مثل خودشان اما در چارچوب ارزش های انسانی و الهی فکر کنند؟
راستش آدم فکر می کند ، پوچی و بیهودگی سراسر زندگی مسلمانی را گرفته است، نه عقل سالمی وجود دارد نه تفکری، نه اقتصادی.


در این شرایط، توده های بی سواد، بی فرهنگ، فقیر، کسانی که تلاش می کنند لقمه نانی بدست آورند هر کدامشان تا آنجا که بتواند برای گریز از این شرایط، از لیبی و مصر و تونس و مغرب و ... هرجای دیگر، می گریزد تا خود را به شمال و اروپا برساند. این مهاجران می دانند که سالها بدبختی خواهند کشید و در اردوگاه ها برای گرفتن پناهندگی خواهند ماند، اما فکر چند نسل بعد از خود را می کنند.... و غافل از این که یک مرتبه، هشتصد نفر ... یک جا در دل دریا فرو می روند. این نه آخرین کشتی بوده و نه اولین. طی سال گذشته این چندمین مورد است که اتفاق می افتد و هیچ کس جایش درد نمی گیرد و هیچ کنوانسیونی راه حلی برای این معضل ارائه نمی دهد.