حضرت ابوجعفر محمدبن علي(ع) نهمين امام از ائمه اثني عشر(ع) و يازدهمين معصوم از چهارده معصوم است. تولد آن حضرت به اشهر اقوال در مدينه در پانزدهم يا نوزدهم رمضان سال 195ق و وفات ايشان در آخر ذوالقعده سال 220ق در بغداد اتفاق افتاد. روز تولد آن حضرت را دهم رجب نيز گفتهاند. خطيب بغدادي در تاريخ بغداد وفات آن حضرت را روز سهشنبه پنجم يا ششم ذيالحجه سال 220ق گفته است. مزار آن حضرت در مقابر قريش نزديك قبر جدش امام موسيالكاظم(ع) است.
مادر ايشان امولد و از مردم نوبي بوده و نامش را به اختلاف «سكن» يا «سبيكه» و يا «دره» و «ريحانه» نوشتهاند و ظاهراً حضرت رضا(ع) او را «خيزران» ناميدند.
مشهورترين القاب آن حضرت «جواد» و «تقي» است. كنية حضرت در كتب اخبار و احاديث «ابوجعفر» است و چون امام باقر(ع) نيز كنية ابوجعفر دارند، امام جواد(ع) را «ابوجعفر ثاني» ميگويند.
آن حضرت تنها فرزند ذكور حضرت رضا(ع) بود و به نص ايشان و به تفصيلي كه در ارشاد شيخ مفيد آمده است، پس از او امام و حجت خداوند در روي زمين گرديد و با آنكه به هنگام وفات پدر بزرگوارش بيش از هفت سال نداشت، بنا به حديثي كه شيخ مفيد در ارشاد از معليبن محمد نقل كرده است، مصداق قول قرآن كريم است كه: «و آتيناه الحكم صبيّا».
در تاريخ بيهق آمده است كه حضرت جواد در سال 202ق براي ديدن پدرش از مدينه به خراسان رفت و در سر راه خود كه از راه طبس بود (زيرا راه قومس يا سمنان و دامغان در آن زمان بسته بود)، از بيهق به قرية ششتمذ رفت و از آنجا رهسپار زيارت پدرش گرديد؛ اما بنا به روايت ديگر حضرت جواد(ع) به هنگام شهادت پدرشان در طوس، در مدينه بود و بنابراين اگر خبر تاريخ بيهق درست باشد، بايد گفت كه حضرت جواد پس از زيارت پدر، به مدينه بازگشت.
مؤيد اين مطلب آن است كه مأمون پس از بازگشت به بغداد، حضرت جواد(ع) را از مدينه فراخواند و دخترش امالفضل را به او تزويج كرد؛ زيرا با وجود كمي سن، ادب و كمال عقل آن حضرت را پسنديده بود. پس مأمون ميبايست او را در خراسان ديده باشد تا آثار بزرگواري و كمال در او مشاهده كرده باشد و در مراجعت به بغداد او را از مدينه فراخوانده باشد.
شيخ مفيد در ارشاد روايت ميكند كه چون مأمون خواست دخترش را به حضرت جواد(ع) بدهد، بنيعباس و خويشان نزديك او ناراحت شدند و ترسيدند كه مأمون مبادا او را نيز مانند حضرت رضا(ع) وليعهد خود سازد. پس نزدش رفتند و او را هشدار دادند كه: «مبادا اين امر خلافت كه خداوند به بنيعباس بخشيده است، به سبب اين وصلت از چنگ ايشان بيرون رود و به دست خاندان علي افتد!» و همچنين دشمني و عداوتي را كه ميان آلعلي و بنيعباس از ديرباز وجود داشت، يادآور شدند.
مأمون در پاسخ گفت كه: «دشمني ميان شما و آلعلي را سبب خود شما بودهايد و اگر انصاف ميداديد، ايشان براي خلافت از شما اولي و اصلح بودند؛ اما آنچه گذشتگان من با ايشان كردند، چيزي جز قطع رحم نبود و من از وليعهد كردن رضا پشيمان نيستم و ميخواستم كه خلافت را به او واگذار كنم؛ اما او نپذيرفت و آنچه مقدر بود، پيش آمد. پس از او ابوجعفر محمدبن علي با آنكه هنوز كودك است، در علم و دانش بر ديگران مقدم است و اميدوارم كه فضل و برتري او بر ديگران آشكار گردد.»
ايشان در پاسخ گفتند: «اگر هم سيرت و رفتار اين جوان مقبول و پسنديده باشد، اما هنوز كـودك اسـت و از دانش و فقه بهرهاي ندارد. پس بايد صبر كرد تا علم و ادب و فقه فراگيرد. آنگاه آنچه ميخواهي، درباره او در عمل آر.» مأمون گفت: «من او را ميشناسم و ميدانم كه از اهل بيت فضل و دانش است و ماده علم او از الهام الهي است. اگر سخن مرا باور نداريد، او را بيازماييد.»
داوري علمي
پس رأي ايشان بر اين قرار گرفت كه او را بيازمايند و يحييبناكثم قاضيالقضات را مأمور آزمايش او كردند تا مسائلي در فقه از او بپرسد. آنگاه مجلسي آراستند و امام را كه هنوز به ده سالگي نرسيده بود، حاضر ساختند. يحييبناكثم را نيز گفتند تا در آن مجلس در حضور مأمون از آن حضرت سؤالاتي در فقه بكند. يحيي از آن حضرت پرسيد: «حكم كسي كه در حال احرام صيدي را بكشد، چيست؟» حضرت در پاسخ فرمود: «آيا آن شخص در حرم اين صيد را كشته است يا در بيرون حرم؟ به عمد كشته يا به خطا؟ اگر به خطا كشته است، عالم به مسأله بوده يا جاهل به آن؟ آزاد بوده يا بنده؟ صغير بوده يا كبير؟ آن صيد از پرندگان بوده يا غير آن؟ آيا اين قتل در شب بوده يا روز؟ و آن شخص احرام عمره داشته است يا تمتع؟»
چون آن حضرت شقوق و وجوه مختلف مسأله را پرسيد، يحيي در جواب فرو ماند و مأمون رو به خويشان خود كرد و گفت: «آيا اكنون شناختيد آن كسي را كه نميشناختيد؟» پس از آن دختر خود را به ازدواج آن حضرت درآورد. تفصيل اين واقعه و جواب شقوق مختلف مسأله كه حضرت به يحييبناكثم گفت، در ارشاد مفيد مذكور است. ظاهراً حضرت جواد(ع) مدتي پس از ازدواج با امالفضل در بغداد بود و پس از آن به مدينه رفت و در آن شهر سكونت گزيد. از روايات برميآيد كه ميانه امالفضل دختر مأمون با حضرت جواد چندان گرم نبود و از آن حضرت به پدرش شكايت برد.
بنا به روايتي خروج امام از بغداد به مدينه، در سالي بود كه مأمون به قصد جنگ با بيزانس به «بدئدون» رفته بود. پس از وفات مأمون، معتصم در سال 220ق آن حضرت را از مدينه فراخواند و امام فرزند خود امام هادي(ع) را در مدينه گذاشت و خود با امالفضل در محرم سال مذكور به بغداد رفت. وفات آن حضرت چنان كه گذشت، در همان سال در بغداد اتفاق افتاد و بنا به بعضي از روايات مسموم گرديد و امالفضل را پس از وفات آن حضرت به كاخ معتصم بردند.
امام جواد(ع) در علم و حلم و فصاحت و عبادت و ساير فضايل اخلاقي ممتاز بود. هوشي فوقالعاده و زباني بليغ و گويا داشت و مسائل علمي را بالبداهه پاسخ ميفرمود. با وجود كمي سن، در علوم و حكم و فضائل و آداب نظير نداشت. در نظافت تن و جامه اهتمام مينمود. از پدر بزرگوارش روايت ميكرد. ادعيه و احاديث ايشان در عيون اخبارالرضا، تحفالعقول، درهالباهره، معالم العتره و مناقب و بحارالانوار و ساير كتب حديث و تاريخ مندرج است.
* این مطلب در روزنامه اطلاعات منتشر شده است.
/6262