سروش صحت در ستون ثابت تاکسی نوشتش برای روزنامه اعتماد نوشته:

جلوي تاكسي نشسته بودم. راننده نگاهم كرد و گفت: «چقدر موها رو سفيد كردي» راست مي‌گفت، بيشتر موهايم سفيد شده است. گفتم: «بله» راننده پرسيد: «براي مردن آماده‌اي؟» گفتم: «چي؟!» راننده گفت: «ميگم براي مردن آماده‌اي؟» گفتم: «مگه قراره بميرم؟» راننده گفت: «آره ديگه... چشم به هم بزني رفتي... زود... خيلي زود» براي مردن آماده نبودم حتي براي شنيدن اين حرف هم آماده نبودم، ولي انگار راننده مطمئن بود كه به زودي مي‌ميرم. به راننده گفتم: «من نميخوام به اين زودي بميرم» راننده گفت: «هيچ كس نميخواد ولي خيلي هم زود نيست...» دلم مي‌خواست از تاكسي پياده شوم و بقيه راه را بدوم... ولي راه دور بود و جان اين همه دويدن را نداشتم. 

5757

منبع: اعتماد