«عبدالصمد خرمشاهی» وکیل نامآشنایی است. در بسیاری موارد دیدگاه و تفکر حقوقی او سبب شده که نامش در گوشهای مردم زمزمه شود و گاهی پروندههای جنایی که او عهدهدار دفاع از متهم آن بوده نامش را به گوش های مردم آشنا کرده است. او در اوایل دهه ۸۰ توانست با دفاع از «افسانه نوروزی»، زنی که در جزیره کیش در دفاع از خود مردی را به قتل رسانده بود نقدی موثر بر ماده ۶۱ قانون مجازات اسلامی سابق طرح کند. هنوز در همان دفتر کارش در خیابان ویلا مشغول وکالت است. در همان اتاقی که پر شده از بریده روزنامههایی از ماجراهایی که او پیگیرش بودهاست. حالا اما درباره پروندههای جنایی با او صحبت نکردیم. با مردی که پروندههایی از خشونتهای مختلف را رسیدگی کرده درباره علل و ریشههای خشونت شهری به گفتگو پرداختیم. خرمشاهی میگوید:«سکنه کلانشهرها یا شهرهای بزرگ احساس میکنند در این رقابت، جنگ و مبارزه خواه ناخواه از عدهای پیشی بگیرند. یا طی روز با افرادی که دوست ندارند حشر و نشر کنند. با افرادی که حتی آنها نمیشناسد و از فرهنگی سنخیتی ندارند برخورد داشته باشند.» در گفتگوی زیر تلاش بر این بوده است تا موضوع خشونتهای شهری بررسی شود. او تأکید میکند:«در یک جامعه سالم هرگز هیچ فردی به خودش اجازه نمیدهد که بخواهد با رفتار نامتعارف خودش جامعه را دچار هیجان کند، دچار نگرانی و تشویش کند. چون لازمه امنیت و لازمه آرامش زندگی در جامعه رفتار متعارف است. رفتاری که بر مبنای رعایت حقوق همدیگر باشد اگر این قضیه نباشد همان میشود که اول اشاره کردیم،قانون شکنی میشود، هرج ومرج میشود، هرج و مرج همه زمینهساز انواع خشونت میشود.»
«شهر» و مفهوم آن مولفههای مدنیت را در خود جای داده است و به اصطلاع نماد مدنیت است. بعد ما در این نماد مدنیت شاهد آن هستیم که شهروندان نشانههایی از خود بروز میدهند که مربوط به مدنیت نیست و خشونت است. گرچه آنچه میخواهیم مثال بزنیم هم خود معلول است و نشانه اما ماجرای «سگکشی در شیراز»، «حمله به سخنرانیها» اینها رفتار مدنی نیستند. یا در مورد آن بی.ام.و سواران یا آن خانم و آقایی که سوار بر پورشه آن تصادف سهمگین را رقم زدند. در نگاه کلی انتظار آن است کسی که خودرویی چندصد میلیونی سوار است فرهنگ و رفتاری متناسب با این حجم سرمایه و ثروت داشته باشند.
یکی از مهمترین نکاتی که در این بحث و مثالهایی که آوردید مطرح است بحث «قانون گریزی» مردم ما است. خیلی از این ناهنجاریهای جامعه، آسیبهای جامعه که مرور کردید مصداق این ضربالمثل است که مشت نمونه خروار است. این مسائلی که شما گفتید تمثیلی است. به نظر من مشکلات و آسیبهای شهروندان امروزی در شهرهای ما محصور یا معدود به این مشکلات نیست.
ما به عنوان شهروندان این جامعه آمدهایم یک منشوری را که به آن معتقد هستیم، یک قرارداد اجتماع، و یا آنچه در عرف مطرح بوده را به صورت قانون درآوردهایم. مجلس ما، نمایندگان مردم نشستند و این قراردادها را که میان مردم و میان مردم و دولت بوده وضع کردند. اینکه چه تکالیفی دولت نسبت به مردم دارد؟ مردم نسبت به دولت چه تکالیفی دارند؟ این قراردادها قانون شده است. درواقع باید بپرسیم چرا این قوانین در جامعه ما زیاد مورد احترام قرار نمیگیرد؟ چرا به راحتی زیر پا گذاشته میشود و چرا برای مردم زیاد اهمیت ندارد که پا روی قوانین بگذارند. این پرسشها یک بحث مفصلی را میطلبد. من سالها روی این زمینه بررسی و تحقیق کردم.
وقتی در روز میبینیم بهراحتی هزاران نفر از چراغ قرمز رد میشوند یا تخلفات دیگری در حوزه راهنمایی و رانندگی مرتکب میشوند، این سادهترین قوانین و قراردادها بین ماست، آن وقت میتوانیم بفهمیم که چرا هنوز جامعه ما سالهاست با معضل توسعهنیافتگی دست و پنجه نرم میکند.
همانطور که خود شما هم گفتید این موارد آسیب شناسی شده است. با این حال شما معتقدید این مقوله هنوز آسیبشناسی نشده است.
آسیبشناسی شده است. اما بر موارد فرهنگساز برای بهبود این وضعیت تبلیغ نشده، آموزش داده نشده است. ببینید صدا و سیما بودجه خیلی هنگفتی دارد. کجا صرف میشود؟ اگر یک بخش جزییاش روی همین احترام به قوانین کار شود آویزه گوش شهروندان خواهد شد. شما نگاه کنید و ببینید بهصورت دائم تبلیغات گوناگونی که برای پفک، چیپس پخش میشود به شیوه درست در مورد احترام به قوانین هم تذکر داده شود، قطعاً تاثیر گذار خواهد بود. الان در سئوالی که شما مطرح کردید تنها ۳ مثال و ۳ مصداق از موارد نابهنجاریهای اجتماعی را در خود جای داده بود. اما این ۳ مثال و دهها و صدها مثال دیگر را میتوان بررسی کرد و دید که اینها معضلاتی است که سرچشمه و آبشخورش بی احترامی به آن قراردادهای اولیه، قراردادهای اجتماعی که نمایندگان ما در مجلس نشستند وضع کردند و به عنوان قانون بیرون دادند، است.
خب آیا این موضوع مطرح نمیشود که بسیاری از قوانینی که مجلس تصویب میکند یا آن قدر دیرهنگام است که کارایی ندارد یا با آن تورم قانونی که در کشور ما دیده میشود بستر برای شکسته شدن آن وجود دارد.
متاسفانه این قوانین یا دیده نشده است یا سازگار با عرف و اخلاق جامعه نبوده. یا در جامعه هضم و حل نشده و یا مجری قوانین خوب کار خودش را انجام ندادهاست. من فکر میکنم بعضی از قوانین هستند که کارایی ندارند و کارایی خودشان را از دست دادند. برای مثال قانون ممنوعیت ماهواره سالهاست که درس خود را پس داده است. چند روز قبل آقای جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفته بود2-3 سال آینده تکنولوژی به جایی میرسد که ماهواره از طریق تکنولوژي گوشیهای تلفن همراه در دسترس قرار میگیرد. من فکر میکنم سرعت تکنولوژي چنان است که منتظر ۲ تا ۳ سال آینده نباشیم زیرا این اتفاق به سرعت رخ میدهد. حال آنکه ما هنوز مجریان قانون را موظف به توقیف ماهواره میکنیم. گرچه حقوقدانان ضربالمثلی دارند مبنی براینکه اجرای قانون بد بهتر از اجرانشدن قوانین خوب است. اما ما باید مقتضیات جامعه را هم درنظر بگیریم. البته قانونگریزی عوامل دیگری دارد. جایی که یک جوانی می آید دکه تلفن را خراب میکند، سیم تلفن را قطع میکند، جایی را تخریب میکند یا تمامیت جسمانی فردی را مورد حمله قرار میدهد درون او عقدهها، مشکلات روحی و روانی، آسیبهای اجتماعی انباشته شده است. مشکلات معیشتی، نگرانی از امرار معاش روزانه، آینده، تحصیلات و هزار و یک مشکلات دیگر. دیدن تبعیضات مختلف، فاصله طبقات. از لحاظ روانی اصل مسلمی است که این عقدهها و ناراحتیها با یک تلنگر و ضربه منجر به بروز خشونتی میشود که تازه آن وقت میپرسیم چرا چنین رویدادی رقم خورد. وقتی مسائل سرسری گرفته شود بعد انباشته شدن آن نارضایتیها و نابرابریها یک جایی خودش را با نقض قوانین آشمار نمایان میکند. یک جایی از قول یک مسئول انتظامی خواندم که 16 درصد درگیریهای فیزیکی منجر به قتل میشود. پس اگر میخواهید ببینید که چرا یک آقازاده پولدار قربانی حادثهای میشود یا چرا فلان اتفاق دیگر در شهر میافتد؟ نادیده انگاشتن یک سری از اسیبهای اجتماعی و بیتوجهی به علل فرهنگی و اقتصادی خواه ناخواه به چنین وقایعی ختم میشود.
میشود پرسید که خب این ضوابط و مقررات از سوی چه کسانی رعایت نشد که چنین آثار و عواقبی در پی داشت. اما اگر این سئوال را مطرح کنیم بعد ممکن است به تبعیض در اجرای قوانین هم برخورد کنیم که موضوع بحض مانیست. اینکه قانون برای یک فرد دولتی با نفوذ چنان اجرا میشود که هنوز یک هفته در زندان سپری نکرده مرخصی ميگیرد و بعد مردم عادی از چنین امکانی برخوردار نمیشوند. اما در مورد محترم نشمردن قانون باید چه کسی را مسئول بدانیم.
اینکه چرا عدهای قوانین را اجرا نمیکنند، نیازمند یک سری بحثهای رواشناسی است. صرف نظر از عدم آموزش و عدم وجود امکانات، یک سری مشکلات هم در خود فرد و خانواده جامعه است که همه اینها دقیقا در ارتباط با هم هستند. اگر ما یک جامعه سالمی داشتیم که به قوانین و مقررات احترام میگذاشتند، اگر جامعه ای داشتیم که اختلاف طبقاتی به این شکل نبود، جامعهای داشتیم که آرزوهای خام و نرسیده و سوخته در جوانان انباشت نمیشد، امکانات به درستی به اندازه استعداد تقسیم میشد، شاهد چنین اتفاقاتی هم نمیبودیم. در کشورهای توسعهیافته که مردم به حقوق همدیگر احترام میگذارند، به قوانین راهنمایی و رانندگی احترام میگذارند. این احترام از کجا آمده؟ برچه اساسی ایجاد شده؟ چون خود مردم ناظر خودشان شدهاند. رعایت حقوق شهروندی، رعایت حقوق همدیگر از حالت فرمایشی، توصیه، شعار و خواهش در امده است در وجود افراد نهادینه شده و قانونپذیری، احترام به مقررات، احترام به حقوق شهروند دیگر در ذات افراد نهادینه شده است. دیگر نیازی نیست مرتباً رعایت مقررات را تبلیغ کنند. اما در کشور ما اینگونه نیست. ببینید چقدر در مورد صحبت با تلفن همراه هشدار میدهیم و باز هم شاهد تخلف و در پی آن حوادث هستیم. نظم خود به خود ایجاد نمی شود باید چارچوب، اصول ومبنایی داشته باشد.
میخواهم از همین نقطه که در بحث هستیم باز هم به بحث خشونت در شهر برگردیم. آیا میتوانیم این عبارت را بهکار ببریم که هر جایی قانون چه قانون نوشته چه قانون نانوشته را نقض کنیم منجر به خشونت می شود؟
ببینید، منجر به هرج و مرج میشود و این هرج و مرج مقدمه خشونت است. نظم و انضباط حاصل تنظیم روابط افراد در چارچوب قواعد و مقررات و ضوابطی است که ما به آن گردن نهادهایم.
الان ما با یک شهروندانی مواجه هستیم که فکر میکنند اگر 30 ثانیه زودتر از بقیه از چراغ قرمز عبور کنند زرنگی کردهاند، فکر میکنند پیروز شدهاند. یا در مورد آن پورشهسواران و یا بی.ام.و سواران که دقیقاً نمیدانیم در چه شرایطی بودهاند این حس وجود دارد که آنها فرار از دست قانون و شکستن حریم سرعت را زرنگی و داشتن قدرت قلمداد کردهاند.
ببینید زندگی در کلانشهرها یک شکل دیگری پیدا کردهاست. همین طور که شما اشاره کردید به یک رقابت تنگاتنگ و فشردهای تبدیل شده که سکنه کلانشهرها یا شهرهای بزرگ احساس میکنند در این رقابت، جنگ و مبارزه خواه ناخواه از عدهای پیشی بگیرند. یا طی روز با افرادی که دوست ندارند حشر و نشر کنند. با افرادی که حتی آنها نمیشناسد و از فرهنگی سخنیتی ندارند برخورد داشته باشند. به هر حال یک نتیجه محتوم هم این است که وقتی شما در یک شهر بزرگ زندگی میکنید تصور بر این است که مباد حق شما از بین برود. بعد برای آنکه مبادا حق شما ضایع شود فکر میکنید باید قوانین را رعایت نکنید.
اینطوری تشیبه کنیم که شهروند یا ساکن شهر کلانشهر یا جوان امروزی یا هر فردی از آحاد مردم در یک اوضاع و احوالی زندگی میکنند که فکر میکنند اگر دیر بجنبند باختهاند. میخواهند این حس غلبه یا پیروزیاشان را در همه زمینهها حتی در صف اتوبوس، نانوایی، تاکسی سوار شدن، اتوبوس سوار شدن حتی مترو را نشان بدهند. احساس مدارا اینگونه از بین میرود. چنین حسی ایجاد میشود که اگر کسی مدارا کند باختهاست. فکر میکند اگر رعایت حقوق دیگران را بکند باخته است، فکر میکند عقب می افتد در حالی که معیار و ضوابط پیشرفت این چیزها نیست. ببینید برایتان از همین دفتر خودمان مثالی بزنم. همکاری پیش من آمد که دکترای حقوق خصوصی داشت. دنبال کار میگشت. من در زمینه پروندههای حقوق خصوصی زیاد فعال نبودهام و نیستم. نتوانستم کمکی به او بکنم. اما نگاه کنید ببینید این فرد با داشتن دکترای حقوق خصوصی در کار زندگی خودش لنگ مانده است. این یک اشکال در کار است. چرا باید فردی با مدرک دکترا از دانشگاه معتبر مملکت، در زندگی خودش بمان؟ بعد نگاه کنید کسی که کوچکترین تلاشی نداشته کوچکترین تحصیلاتی دارد یک دفعه ثروتهای میلیاردی به دست میآورد و اینگونه بسیاری نشانهها از ناملایمات اجتماعی که منجر به شکستن قوانین و شکستن حریمها میشود نمایان میشود.
اینها همه زنجیر وار به هم وصل هستند. ما نمیتوانیم یک حلقه را جدا کنیم یا بگوییم این عامل را حذف کنیم درست میشود. همه را باید با همدیگر ببینیم. بحث گستردهای هم است و در این گفتگو نمیتوانیم به همه مسائل بپردازیم. ما الان با شهروندانی مواجه هستیم که از نقض قانون احساس ناراحتی نمیکنند. یکی ممکن است بگوید من یک چراغ قرمز را رد کردم، جرمی که مرتکب نشدهام آیا حتماً باید کسی یک جرمی مرتکب شود که شهر و جامعه دستخوش خشونت شود؟ ضمن آنکه احترام به قانون مخدوش شده است و احترام به قانون گویی دیگر ارزش جامعه ما نیست. باید از کجا شروع کنیم تا بتوانیم این زخم جامعه را ترمیم کنیم.
ببینید مسئله خیلی روشن است به قول شما ما نمی توانیم انتزاعی صحبت کنیم. من متاسفم و ناچارم این قضیه را بگویم که ما نمیتوانیم مثلاً پورشهنشینها و رفتار ناهنجار آنها را منتضع از وضعیت کنونی جامعه کنیم. اینها زائیده ناهنجاریها و نابسمانیهای اجتماعی جامعه ما هستند. تافته جدابافته نیستند. اینها محصول همین جامعه آسیبپذیر است. این رفتارها عقبه دارد یعنی یک دفعه و یک شبه چهارتا پورشه سوار نمیآیند. در یک جامعه سالم هرگز هیچ فردی به خودش اجازه نمیدهد که بخواهد با رفتار نامتعارف خودش جامعه را دچار هیجان کند، دچار نگرانی و تشویش کند. چون لازمه امنیت و لازمه آرامش زندگی در جامعه رفتار متعارف است. رفتاری که بر مبنای رعایت حقوق همدیگر باشد. اگر این اصل رعایت نشود همان میشود که اول اشاره کردیم،قانون شکنی میشود، هرج ومرج میشود، هرج و مرج همه زمینهساز انواع خشونت میشود.
در این بحث و در این موضوع چه نهادهایی میتوانند تاثیرگذار باشند؟ بالاخره اگر قرار است در این فضا وارد شویم و جلوی آسیب را بگیریم گروهی باید در خط مقدم حرکت کنند. خطشکن باشند. مثلاً کانون وکلای دادگستری به عنوان یک نهادی که متشکل از حقوقدانان است باید پیشگام باشد یا فرض کنید شهرداریها که عموما با عامه مردم سر و کار دارند. گو اینکه در مورد سگکشی در شیراز این شایعه نقل میشد که مرتکبان بعد از آنکه شهرداری برای معدوم سازی حیوانات موذی بابت هر لاشه ۱۵هزارتومان میپردازد چنین کردهاند.
بگذارید درباره این موضوع، کلی صحبت کنیم و به مصداقها کار نداشته باشیم.کار خلاف همیشه خلاف است. ضمن آنکه سگکشی در شیراز به آن شیوه هم خلاف قانون است و هم خلاف اخلاق است و هم خلاف تفکرات مذهبی ما. در قانون ما از روش دفع سگ های مزاحم یا هار یا ولگرد تصریح شده تا آنکه حتی قانونی داریم که اگر کسی مرغ را از پاهایش بگیرد و به اصطلاح آویزان حمل کند جریمه میشود. آن موقع 5 ریال برای این کار جریمه میکردند. اما در پاسخ به اینکه پیشتاز و در خط مقدم این کار چه گروههایی فعال باشند باید بگویم امروزه رسانه جزئی از زندگی ماست. انسانها الان تشنه اخبار هستند و تشنه برقرار کردن ارتباط با جامعه هستند. الان رسانهها نقش انکارناپذیری در جامعه و شهرهای ما دارند. نقش رسانه ها را نباید کم اهمیت ما تلقی کنیم. رسانه ملی ما یا همان صدا وسیما نقش محوری در این زمینه دارد. نقش من وکیل هم قابل تأمل است. اما در مقایسه با یک وکیل دادگستری که در اشاعه فرهنگ احترام به حقوق چندین مطلب بنویسد یا یک استاد حقوق، نقش رسانه آن هم رسانه ملی بسیار تعیینکنندهاست.
خب بگذارید طور دیگری این موضوع را پی بگیریم. الان در شرایطی که ما با شهروندان قانونگریز مواجهیم برای بهبود شرایط، عمل به قانون است ارجح است یا اخلاقی که منجر به عمل به قانون شود؟بهتر آن است که ما روی اخلاق متمرکز شویم یا عمل به قانون.
ببنیید اینها قابل انفکاک و تفکیک نیست. اینها یکی است ما نمیتوانیم بگوییم مثلا اینجا رفتاری نامناسب ناشی از نبود اخلاق حسنه منجر به ماجرایی شده یا به دلیل کم اهمیت جلوه دادن قوانین در جامعه چنین شده است. اینها یک پارچه است یک مقوله است. این بحث از جنس آن بحثهایی است که میشود ساعتها درباره آن صحبت کرد. وقتی افراد جامعه میبینند قانون برای همه افراد جامعه یکسان نمیشود، آن باور و اعتقاد به قانون نزد مردم دچار ریزش می شود، یا جایی که میبیند مسئولی که خودش وظیفه مهمی در یک سازمان بازرسی بزرگ دارد که باید از قانون تبعیت بکند خودش خلاف مرتکب میشود و چندان هم با او سخت برخورد نمیشود این خودموجب سست شدن دیگران در عمل به قانون میشود. بنابراین من فکر میکنم شما انگشت گذاشتید روی یک موضوعی که همه مجموعههای آن با هم در ارتباط هستند.
یک نگرانی از چنین بحثی این است که مسئول رسیدگی به یک نابهنجاری مشخص نمیشود و همه نهادهای مسئول میتوانند از زیر بار آن شانه خالی کنند. اما وقتی مسئول یک کار مشخص نباشد یا نهادهای متعددی بخواهند درباره آن اظهارنظر کنند همان میشود که سنگ بزرگ نشانه نزدن است.
بله بحث ما کلی است. اما باید پرسید متولی فرهنگ در جامعه کیست؟ خود مردم که نمیتوانند متولی فرهنگ باشند. مردم میتوانند ترویج عرف کنند، اما خودشان نمیتوانند تاثیرگذار باشند. دولت به معنای عام متولی فرهنگ است. نهادهای زیادی هم دارد. اولین قدم باید از خود دولتمردان شروع شود. اصلاح ساختارهای اداری، اصلاح مقررات سازمانهای نظارتی، انتخاب افراد به عنوان مسئول.
نکته اینجاست که در بررسی خشونت و علل بروز آن در شهرهای ما با چرخههای به همه پیوسته مختلفی چه دولتی و چه حکومتی مواجه میشویم. درواقع مثل این میماند که یک جراح همه معاینات اولیه را برای جراحی انجام داده و وارد اتاق عمل برای جراحی میشود. حال که بدن بیمار را شکافته با یک سرطان یا بیماری فراگیر مواجه میشود. آیا باید همانطور بدن را بخیه کند و بگوید نمیشود کاری کرد، یا اینکه بالاخره راهی بیاید. اینکه منتظر سیستمهای معیوب دولتی شویم که خود دولت تأکید دارد که باید با فساد اداری مبارزه کند چگونه باید به سمت بهبود اوضاع شهروندی گام برداریم؟
ببینید هیچ موقع و در هیچ جامعه ای تسلیم شدن، ناامیدی و شکست راهگشا نیست. اینکه ما بیاییم بگوییم جامعه ما ضوابط را رعایت نمیکند دچار خیلی از مشکلات و آسیبها شده، پس به امان خدا رهایش کنیم؟ نه، من فکر میکنم که به هر حال ما یک جامعه سنتی داریم به طرف مدرنیته و مدرنیست می رویم خواه ناخواه این مشکلات در این راه هست. بگوییم قضیه خرابتر از آن است که فکر میکنید پس هیچ کار نمیشودکرد. این اصلاً زاویه نگاه خوبی به مسائل و آسیبهای اجتماعی نیست. بنابراین باید از یک زاویه بهتری نگاه کنیم. بگوییم به تدریج با اصلاح خیلی از مواردی که میشود کارهایی را پیش برد. ما ببینیم این بیمار که اسمش را جامعه میگذاریم به چه چیزهایی احتیاج دارد. یکباره نسخه کلی نپیچیم. دست می گذاریم روی سادهترینها، روی ضوابط و مقررات استخدامی، ایجاد یک امکانات متناسب اینها برای مقدمات است. خب با این وصف اگر از زاویهای که شما هم تأکید داشتید بخواهیم به این مقوله بنگریم سئوال این است که نقطه آغاز کجاست؟
از یک جا باید شروع کرد و جلوی انحراف و انحطاط را گرفت. ببینید الان جامعه ما جدای از جامعه جهانی نیست. من فکر میکنم هر چقدر هم مشکل داشته باشیم میشود به تدریج این علل و عواملی منجر به نابهنجاری را رفع کرد. اینکه از یک جایی باید شروع کرد بسیار خوب است. اما فرض کنید در مورد حمله به سخنرانان. روزی در قم به آقای لاریجانی رییسمجلس حمله کردند و با مهر نماز به او متعرض شدند. آنقدر رسیدگی به این قضیه و اظهارنظر درباره آن به درازا کشید که بعد دیدید با آقای علی مطهری چه رفتاری شد. سئوال این است که ما در عرصه سیاست که عرصه گفتمان و دیالوگ و بحث است هم داریم خشونت میبینیم. بالاخره نقطه آغاز باید از کجا باشد؟ اگر مقررات شدید و غلیظی وضع شود و به آن عمل شود دیگر کسی به خود اجازه نمیدهد به یک سخنران حمله کند چه آنکه او رییس مجلس باشد. ضمن آنکه دولت اینقدر باید قدرت داشته باشد که جلوی کانونهای خودسر که قابل شناسایی هم هستند گرفته شود.
گرچه میخواهیم مصداقی پیش نرویم اما نمونه دیگری هم هست. پارسال در اصفهان اسید پاشیهایی صورت گرفت ولی هنوز عامل یا عوامل آن شناسایی و دستگیر نشدهاند. قابل باور نیست که سیستمهای انتظامی و اطلاعاتی ما قادر به ردزنی چنین مرتکب یا مرتکبانی نبوده است. طبیعتاً سرعت عمل در برخورد و مواجهه با بسیاری نابهنجاریها میتواند به اعتماد عمومی و بازگشت به قانون کمک کند.
بحث اسیدپاشی آن قدر حساس و خطرناک بود که بلافاصله مسئولان اهمیت قضیه را گرفتند. جلوی این کار به نوعی گرفته شد وگرنه اگر قرار باشد هرج و مرج و ناامنی و اضطراب و وحشت در جامعه حاکم شود دودش به چشم همه خواهد رفت.
ببیند در این چند ماه اخیر دائم لبه و نوک تیز انتقادات متوجه فساد مالی بوده است. اما بحث برخوردهای دوگانه وتبعیض آمیز قوه قضائیه با مسئولان و خاطیان یک پرونده نگاه مردم را تحت تأثیر قرار میدهد. وقتی میبینید فردی که در همین چند سال اخیر در رده بالای کشوری مسئولیت داشته مرتکب خلاف بزرگ مالی شده ولی دربرابر او برخورد خیلی سبک است یا میبینید که بعد از یک هفته که به زندان رفته از زندان مرخصی میگیرد اینها بازتاب خیلی منفی دارد. یا یک فردی که مقام قضائی حساسی داشته است و رسیدگی به پرونده او هنوز در کش و قوس دادگاهها هست اثر خوبی در انظار ندارد. خب، این پروندهها باید زودتر تکلیفشان مشخص شود. اگر مردم ببینند که با افراد خاطی با افرادی که به حقوق ملت تجاوز میکنند، با افرادی که مرتکب تخلفات مالی میشوند مماشاتی نمیشود این خودش یک امنیت فکری بزرگ برای جامعه ایجاد میکند. وقتی برخوردها دوگانه باشد، وقتی برخوردها تبعیضآمیز باشد، وقتی تخلفات نادیده گرفتهشود، از یک موتورسواری که صبح تاشب با موتورش که ممر زندگیاش شده است چه انتظاری است که پشت چراغ قرمز صبرکند. او میخواهد به هر شکل ممکن همه چیز را دوربزند، ماشینها را دور بزند، ادمها را دور بزند تا بلکه روزی بیشتری نصیب خود کند. او در چنین شرایطی دیگر توصیه بردار و نصیحتبردار نیست. چند وقت پیش در جایی خبری میخواندم که شهرداری به اداره برق بدهکار بودهاست. به جای آنکه آن تعهد و بدهی خود را بپردازد با لودر خاک ریخته جلوی اداره برق آن شهر و ورودی اداره برق را مسدود کرده است. این یعنی یک آدم خودسر. وگرنه اداره برق به تکلیف قانونی خودش عمل کرده بوده است.
ما الان درباره شهرها و علل و عوامل بروز خشونت در آنها صحبت کردیم. مسئولان شهری یا مدیران شهری یا تصمیمگیران شهری چه نقشی در کاهش خشونت دارند؟ درحال حاضر در ایران ۱۱۷هزار نفر عضو شوراهای شهر و روستا هستند. این ۱۱۷ هزارنفر تاثیرگذارند و میتوانند در شهرهای خود چه شهر کوچک و چه شهر بزرگ حرکتی را آغاز کنند. نقش آنها در این زمینه چیست؟
بگذارید براین نهاد یعنی بر شوراها نقدی داشته باشم. متاسفانه برخی شوراها محفلی شده برای بعضی از افراد که سوءاستفاده کنند. مواردی هست که خود شوراییان باید با آن برخورد کنند زیرا عملاً آبروی کلیت این نهاد مدنی را تحت تأثیر قرار میدهد. شاید این اتفاقات از تعداد اندکی از افراد شورایی باشد اما بارها و بارها دیدهایم سوءاستفاده های مالی شده است یا درگیری ایجاد شده، روی اینها باید دقت شود. به هر حال وقتی که جامعه به طرف مشارکت عمومی و انتخاب مردم در چنین سطوحی میرود برخی مسائل ناگزیر است. اما ببینید مثلا وقتی میگویند فلان مسئول شورا دزدی کرد چه تأثیر سوئی بر اذهان دارد. اخیرا چنین مسئولی از شوراهای یکی از شهرهای شمال خود و زن و بچهاش را آتش زد. سئوال این است که چرا درباره صلاحیت این فرد به درستی تحقیق نشده بوده که این فرد مشکلات روحی و روانی داشته یا نه؟
در این بحث به زنجیرهای از علل اشاره کردیم که همه دست به دست همه میدهند تا احترام به قانون کمرنگ و سپس نقش قانون پدیدار شود. بعد هم هرج و مرج منجر به خشونت در شهرها شود. مردم هم در این عمل به قانون وظیفهای دارند. از مردم چه باید خواست؟
ما یعنی همه آحاد ملت، برای تبعیت از قوانین یک سری ابزار نیاز داریم. احترام گذاشتن به قوانین فی نفسه خوب است اما ابزار، لوازم، توشه و تدارکات نیاز دارد و الا صرف اینکه ما بهترین قوانین را وضع کنیم اگرتدارکات نداشته باشد حاصلی نخواهد داشت. تدارکات هم چیزی نیست جز تامین وضعیت معیشتی مردم، رفتار صحیح مسئولان، آموزشهای کافی و غیره. بنابراین باز هم برگردیم به حرف اصلیامان که این دولت به معنای عامش به عنوان یک تدارکاتچی این ابزار را آماده کند، نواقص را از بین ببرد، امکانات را بهوجود بیاورد، زمینه احترام گذاشتن مردم به قوانین را فراهم میشود.
۴۷۴۷