چند سالی است که تعادل جمعیتی جوانان در سن ازدواج به هم ریخته، بطوریکه تعداد دختران در سن ازدواج که در گذشته کمتر از پسران بود یکباره تغییر کرده و این بار تعداد دختران بیشتر از پسران شده است. بررسی‌های آماری سازمان ثبت احوال هم نشان می دهد که تعداد دختران جوان در سن ازدواج بیشتر از پسران آماده ازدواج است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، مجرد بودن دختران تحصیلکرده سبک زندگی آنها را هم تغییر داده به طوریکه اکثرا به دنبال زندگی مجردی می روند و اگر در گذشته این موضوع در خانواده ها یک امر ناپسند بود امروز آن را قبول دارند ودیگر بنگاههای املاک هم به راحتی روی شیشه ها کاغذهایی دارند که نشان از اجاره خانه به دختران مجرد دارد.

در همین زمینه گزارش و گفتگوهایی در خبرآنلاین با عناوین" چرا دختران مجرد زیاد شده اند؟ مقصر کیست؟" و "چرا آسیب‌های مردانه، زنانه شده‌اند؟" منتشر شد. مخاطبان در این گزارشها نظراتی را بیان کرده بودند که قابل تامل بود. از این رو دکتر امید علی‌احمدی، جامعه شناس خانواده و استاد دانشگاه در یک یادداشت به تحلیل آنها پرداخته است.

رشد نسبت و تعداد دختران ازدواج نکرده و برخی دلایل آن

نظرات خوانندگان خبرآنلاین بر مطلب "چرا دختران مجرد زیاد شده اند؟ مقصر کیست؟" که در خبرآنلاین انعکاس یافته بود و تنوع پاسخ ها و مشارکت ایشان برای ارایه پاسخ، انگیزه ای شد برای نوشتن این مطلب کوتاه که شاید بتواند ضمن انعکاس نظرات همه مشارکت کنندگان، پاسخی مبتنی بر مطالعات گوناگون در حوزه ازدواج و خانواده، باشد.

اگر به فرض محال که دیگر امروز خیلی هم محال به نظر نمی رسد، فردی پس از بیست سال از خواب بیدار شود و به خیابان محل خود برود، به یقین یکی از تفاوت های مهمی که ملاحظه خواهد کرد این است که حضور دختران و زنان در جامعه چند برابر گذشته است. به راستی دختران و زنان چرا و چگونه از خانه خارج شدند؟ و علت حضور بیش از پیش ایشان در کوچه و خیابان و فضاهای عمومی و دولتی، در شهرهای بزرگ و کوچک و حتی روستاها چیست؟

در جامعه سنتی و تاریخی ما چه چیز زنان را پایبند خانه می کرد؟ البته پر واضح است که زنان در جامعه روستایی و عشایری ما همپای مردان فعالیت می کردند و این فقط در شهرها و مناطق سنتی بود که حضور زنان در خیابان و فضاهای عمومی منع می شد یا حداقل مقبول نبود، به یقین آنچه از همه بیشتر زنان و دختران را در خانه نگاه می داشت نوعی تقسیم کار اجتماعی بود که به هر دلیل از جمله ناامنی زنان را خانه نشین کرده بود و مردان را عهده دار امور خارج از خانه.

ساختار خانواده به گونه ای بود که حجم بزرگی از وظایف خانگی مربوط به پرورش کودکان و شوهر داری و کارهای خانگی فاقد درامد مستقیم یا غیر دستمزدی را بر عهده زنان و دختران می گذاشت و حجم این وظایف به قدری بود که قسمت اعظم وقت زنان را می گرفت و باقی صرف گفت و شنود می شد که خود کارکردهای اجتماعی فراوان داشت.

با از بین رفتن یا کم اهمیت شدن کارخانگی درآمدزا مثل صنایع دستی، قالیبافی و دامداری و مانند آن وقت عمده ای برای زنان باقی ماند که طبعا با پیدایش و اوج گرفتن رسانه های گروهی، صرف استفاده از آنان می شد. انقلاب فرصت دیگری بود تا برخی مطالبات زنان که از انقلاب مشروطه رو سوی عمومی شدن داشت، وجهه ای عمومی تر به خود بگیرد و زنان را هرچه بیشتر به کوچه و خیابان و مسجد بکشاند. سالهای بعد از آن به تریج امکان تحصیل زنان در مقاطع بالاتر فراهم شد و کار به جایی رسید که شمار و نسبت زنان در حال تحصیل در دانشگاه ها از مردان فزونی گرفت. نباید از یاد برد که توسعه آموزش عالی توسط دانشگاه آزاد در این امر تاثیر بسزایی داشت.

اینک جامعه با رشد قابل توجه حضور زنان و مطالبات اجتماعی آنان روبروست. این مطالبات بخشی معطوف به حق انجام فعالیت های اجتماعی و کسب شغل و پیدا کردن استقلال مالی است و بخش دیگر معطوف به تغییراتی است که در درون خانواده باید روی دهد. مردان به تدریج، با تغییر نسل و مواجه با واقعیت توانایی هاو خواست های زنان برای ایشان در امور مختلف جا باز کردند و برخی از نقش ها و سمت ها و پایگاه های صرفا مردانه شکل و شمای دوجنسیتی گرفتند. اما در درون خانواده مردان پافشاری بیشتری برای حفظ پایگاه های سنتی خود دارند و نسبت بزرگی از مردان هنوز پذیرای تقاضاها و مطالبات زنان نیستند. زنان برای مواجه به شرایط جدید و ایجاد زمینه های مساعد برای ایفای نقش های امروزی تر، به جای عوض کردن پدر و برادر درصدد ایجاد محیط های خانوادگی عادلانه تر و برابری خواه ترند. بنابراین، از یک طرف مردان به دنبال حفظ مواضع سنتی خود در خانواده اند و از سوی دیگر دختران در شرف ازدواج به دنبال شرکایی هستند که حق آنان را برای داشتن مواضع نسبتا مشابه با مردان به رسمیت بشناسند. این وضعیت متناقض یا پارادوکسیکال به زیان ازدواج تمام شده، سن ازدواج را بالا برده و حضور دختران را در جامعه هر چه بیشتر و به صورتی محسوس، افزایش داده است.

به فرایند مورد اشاره فوق باید تشدید سرعت مدرنیسم و خلقیات آن را باید افزود. فردیت و عقلانیت و تقدس زدایی از امور از جمله خانواده و ازدواج و قواعد آن، از جمله ابعاد و خصلت های این فرایند عظیم و جهانی است. نسبت دادن اوصاف عظیم و جهانی طبعا به معنای درست بودن این فرایند ها نیست چرا که هر کسی می داند که برای حفط خانواده باید تمام قد در مقابل تعابیر مدرن از زندگی که نافی خانواده باشد باید ایستاد مگر آن که طرحی جایگزین برای خانواده و ازدواج در نظر باشد که تا امروز چنین طرحی توسط هیچ فرد یا سازمانی به صورت علمی یا ایدئولوژیک ارایه نشده که قابلیت اجرا داشته باشد و بتواند جایگزین آنان شود.

پاسخ خوانندگان گرامی همه درست است با این ملاحظه که بزرگمهر گفت: "همه چیز را همگان می دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند." اما مهمترین تفاوت ارای مردم و دانشمندان در این جاست که عموما مردم در هنگام بحث در باره علت های بروز یک پدیده به چند عاملی بودن پدیده ها، تفاوت نسبت اثر عوامل و نسبیت امور کم توجهی می کنند و سعی می کنند یک عامل را به عنوان علت العلل یک پدیده معرفی کنند و از آن دفاع کنند. مهمترین توصیه در این هنگام "کنترل" است. به این معنی که در هنگام بحث در باره علت یک پدیده با خود بیندیشند که اگر تحصیل در یک امر مانند ازدواج موثر است، در نظر بگیریم که با فرض داشتن دو نمونه مثلا دو فرد که هر دو دارای تحصیلاتی مشابهند چه چیز باعث تفاوت رفتار آنان می شود. بدین ترتیب معمولا ما به وجود متغیرهای دوم و چندم نزدیک می شویم و این وضعیت یعنی چند عاملی دیدن پدیده های اجتماعی، به واقعیت پدیده های اجتماعی نزدیک تر است.

47232

منبع: خبرآنلاین
"